سنّت مقدس منبع ايمان ارتدوكس (2)


 

نويسنده: تيموتى وئر ، حميد بخشنده




 

3. شوراهاى بعدى
 

شكل گيرى آموزه هاى كليساى ارتدوكس، همان طور كه ديده ايم، با هفتمين شوراى جامع پايان نيافت. از 787 ميلادى، اين كليسا عقيده خود را از دو راه اصلى ابراز كرده است: (1) تعاريف شوراهاى منطقه اى (يعنى شوراهايى كه اعضاى يك يا چند كليساى ملى در آنها حضور مى يابند، اما مدعى آن نيستند كه معرِّف كليساى مسيحى ارتدوكس به عنوان يك كل هستند و (2) نامه ها يا بيانيه هاى اعتقادى كه اسقف ها منتشر مى كنند. اگرچه قطعنامه هاى اعتقادى شوراهاى جهانى خطاناپذير است، آراء يك شوراى منطقه اى يا يك اسقف همواره در معرض خطا قرار دارد; اما اگر اين آراء را بقيه مسيحيان بپذيرند، در اين صورت آراء مزبور، از اعتبار جامع برخوردار مى شود (يعنى اعتبار فراگير نظير آنچه بيانيه هاى اعتقادى شوراى وحدت كليساها از آن برخوردار است). قطعنامه هاى اعتقادى يك شوراى جامع نمى تواند تجديدنظر يا تصحيح شود، بلكه بايد كاملا پذيرفته شود; اما جامعه مسيحى در برخورد با مصوبات شوراهاى منطقه اى به صورت گزينشى عمل كرده است. به عنوان مثال، در مورد شوراهاى قرن هفدهم، كل كليساى ارتدوكس بخشى از بيانيه هاى اعتقادى آنها را پذيرفت اما بخشى را كنار گذاشت يا تصحيح كرد.
1) نامه عام قديس فوتيوس (867)
2) نخستين نامه ميخائل كرولاريوس به پطرس انطاكى (1054)
3) قطعنامه شوراى قسطنطنيه در 1341 ميلادى و 1351 ميلادى درباره مناقشه عزلت نشينان
4) نامه عام قديس مرقس افِسسى (1440ـ1441)
5) اعتراف نامه گناديوس، سراسقف اعظم قسطنطنيه (1455ـ1456)
6) پاسخ هاى ارمياى دوم به لوتريان (1573ـ1581)
7) اعتراف نامه متروفَنيس كريتوپولوس (1625)
8) اعتراف نامه ارتدوكس اثر پِتْر ماگيلا به شكل تجديد نظرشده (كه شوراى ژاسى بر آن مهر تأييد نهاد، 1642)
9) اعتراف نامه دُسيتئوس (كه شوراى اورشليم، آن راتأييد كرد، 1672)
10) پاسخ هاى پاتريارك هاى ارتدوكس به كشيشان سوگندنخورده عصر ويليام (1718، 1723).
11) پاسخ پاتريارك هاى ارتدوكس به پاپ پيوس نهم (1848).
12) پاسخ شوراى كليساى قسطنطنيه به پاپ لئوى سيزدهم (1895).
13) نامه عام مقام سراسقفى اعظم قسطنطنيه در باب اتحاد مسيحى و «نهضت وحدت كليساها» (1920، 1952).
اين اسناد ــ به ويژه موارد 5 تا 9 ــ را برخى اوقات «كتاب هاى نمادين» كليساى ارتدوكس مى نامند، اما عالمان ارتدوكس بسيارى امروزه اين عنوان را گمراه كننده مى دانند و آن را به كار نمى برند.

4. آباى كليسا
 

تعاريف شوراها را بايد در متن گسترده تر آباى كليسا مطالعه كرد. اما در مورد آباى كليسا نيز همچون شوراهاى منطقه اى، داورى جامعه مسيحى گزينشى است. نويسندگان گاه دچار اشتباه و گاه گرفتار آراء متضاد با يكديگر مى شوند. لازم است كه گندم مكتوبات آباى كليسا را از كاه مكتوبات آبايى جدا كرد. يك ارتدوكس نبايد صرفاً آباى كليسا را بشناسد و نقل قول كند، بلكه بايد در روح آباى كليسا وارد شود و «ذهنِ آبايى» پيدا كند. او بايد آباى كليسا را نه صرفاً به عنوان يادگار زمان گذشته بلكه به عنوان شاهدان و معاصران زنده مطرح كند.
كليساى ارتدوكس هرگز كوشش نكرده تا دقيقاً مشخص كند كه آباى كليسا چه كسانى اند; چه رسد به اين كه آنان را به ترتيب اهميت دسته بندى كند. اما اين كليسا براى نويسندگان قرن چهارم، بهويژه براى كسانى كه اين كليسا «سه پيشواى بزرگ» مى خواند، يعنى گريگورى اهل نازيانزوس، باسيل كبير و يوحنّاى زرين دهان، احترام خاصى قائل است. در نظر كليساى ارتدوكس، «دوره آباى كليسا» در قرن پنجم پايان نيافت; زيرا بسيارى از نويسندگان بعدى نيز در زمره «آباء» هستند; از جمله: ماكسيموس، يوحنّاى دمشقى، تئودور استوديوس، شمعون نوالاهيدان، كريگورى پالاماس، مرقس اهل افسس. در واقع، تلقى كردن آباى كليسا به صورت حلقه اى بسته از نويسندگان كه كاملا به گذشته تعلق دارند، خطرناك است، زيرا آيا عصر ما نمى تواند باسيل يا آتاناسيوس جديدى را به بار آورد؟ اين سخن كه ديگر پدران مقدسى نخواهد بود، به معناى اين است كه روح القدس كليسا را رها كرده است.

5. آيين عشاى ربانى
 

كليساى ارتدوكس بر خلاف كليساى كاتوليك رم، چندان به تنظيم تعاريف اعتقادى رسمى نپرداخته است. اما اين نتيجه گيرى نادرست است كه چون يك عقيده را كليساى ارتدوكس هرگز به عنوان اصل اعتقادى اعلان نكرده، پس عقيده مزبور بخشى از سنّت ارتدوكس نيست، بلكه مطلب صرفاً شخصى است. اين كليسا هنوز هم به آموزه هاى خاصى كه هرگز تعريف نشده، با يقين درونى ترديدناپذير و اتفاق نظر كامل معتقد است، كه درست همانند تنسيق صريح آموزه ها، الزام آور است. به گفته قديس باسيل، «برخى مطالب را از تعاليم مكتوب داريم و برخى ديگر را از سنّت رسولى دريافت كرده ايم كه به صورت رازى به دست ما رسيدند; و هر دو دسته مطالب از نظر دين دارى تأثير يكسانى دارند».
اين سنّت باطنى «به صورت يك راز به دست ما رسيد» و بيش از همه در عبادت كليسا حفظ مى شود. ايمان انسان در نيايش اش نمود مى يابد. كليساى ارتدوكس تعاريف صريح اندكى را درباره آيين قربانى مقدس و ساير شعائر مقدس، درباره جهان آخرت، مادر خدا، قديسان و درگذشتگان مؤمن ابراز كرده است. ديدگاه كليساى ارتدوكس درباره اين موضوعات عمدتاً در دعاها و سرودهاى مراسم مذهبى ارتدوكس گنجانده شده است. فقط كلمات مراسم مذهبى نيست كه بخشى از سنّت است; نشانه ها و اعمال گوناگون ــ فرورفتن در آب غسل تعميد، تدهين مختلف با روغن، نشانه صليب و غيره ــ همگى معناى خاصى دارند و همگى به شيوه نمادين و نمايشى به بيان حقايق دين مى پردازند.

6. قانون شرعى
 

شوراهاى وحدت كليساها، علاوه بر تعاريف اعتقادى، شرعيات كليسا را تنظيم مى كنند، كه به سازمان و مقررات كليسا مربوط مى شوند; شوراهاى منطقه اى و اسقف ها قوانين شرعى بعدى را تهيه مى كنند. تئودور بالسامون، زوناراس و ديگر نويسندگان بيزانسى مجموعه هايى از شرعيات كليسا را همراه با توضيح و تفسير تدوين كردند. پداليون («سكان») كه تفسير معيار يونانى و جديد است و در سال 1800 منتشر شد، كار آن قديس نستوه، نيكودموسِ كوهستان مقدس است.
قانون شرعى كليساى ارتدوكس در غرب بسيار اندك مطالعه شده است و در نتيجه، نويسندگان غربى برخى اوقات در باره كليساى ارتدوكس به اشتباه تصور مى كنند كه سازمانى است كه در اصل هيچ گونه مقررات ظاهرى ندارد. بر عكس، حيات كليساى ارتدوكس قوانين بسيارى دارد كه اغلب توأم با سخت گيرى و جديت است. اما بايد اعتراف كرد كه امروزه اجراى بسيارى از قوانين شرعى دشوار يا ناممكن است و به طور گسترده كنار نهاده شده است. اگر زمانى شوراى جهانى جديد كليسا تشكيل شود، يكى از وظايف اصلى آن كاملا ممكن است تجديد نظر و توضيح قانون شرعى باشد.
تعاريف اعتقادى شوراها حائز اعتبارى مطلق و قطعى است كه قوانين شرعى به معناى دقيق كلمه نمى توانند مدعى آن شود; زيرا تعاريف اعتقادى به حقايق ابدى مربوط است، اما قوانين شرعى به حيات دنيوى جامعه مسيحى، كه شرايط آن پيوسته در حال تغيير است و وضعيت هاى فردى بى نهايت گوناگون است. با اين حال، ميان شرعيات كليسا و اصول اعتقادى كليسا رابطه اى اساسى هست: شرعيات كليسا صرفاً كوششى براى به كارگيرى اصول اعتقادى در وضعيت عملى زندگى روزمره هر مسيحى است. بدين ترتيب، به يك معناى نسبى، شرعيات كليسا بخشى از سنّت مقدس است.

7. شمايل
 

سنّت كليسا نه تنها از طريق واژه ها، اَعمال و نشانه هاى استفاده شده در عبادت بلكه از طريق هنر ــ خط و رنگ شمايل هاى مقدس ــ ابراز مى شود. يك شمايل صرفاً تصويرى مذهبى نيست كه براى برانگيختن احساسات پسنديده در تماشاگر طراحى شود بلكه يكى از راه هاى تجلى خدا بر بشر است. مسيحى ارتدوكس از طريق شمايل به بينشى از جهان معنوى دست مى يابد. از آنجا كه شمايل بخشى از سنّت است، نقاش شمايل نمى تواند آن گونه كه دلخواه اوست، به اقتباس يا ابتكار دست زند، زيرا اثر او بايد نمايانگر نظر كليسا باشد نه احساسات زيبايى شناختى خاص او. الهام هنرى مردود نيست بلكه در چارچوب برخى ضوابط مشخص به كار گرفته مى شود. مهم اين است كه نقاش شمايل هنرمندى زبردست باشد، اما مهم تر از اين آن است كه او بايد مسيحى صادق باشد كه در چارچوب روح سنّت زندگى كند و با آيين اعتراف و آيين عشاى ربانى خود را آماده كارش كرده باشد.
مهم ترين عناصرى كه از منظر بيرونى، سنّت كليساى ارتدوكس را شكل مى دهد، چنين است: كتاب مقدس، شوراها، آباى كليسا، آيين عشاى ربانى، قوانين شرعى و شمايل. اين امور را نبايد جدا و در تقابل با هم دانست; زيرا روح القدس واحد از طريق همه آنها سخن مى گويد و آنها با هم كل واحدى را به وجود مى آورند كه هر بخش در پرتو بقيه درك مى شود.
گاهى گفته مى شود كه علت اساسى فروپاشى مسيحيت غربى در قرن شانزدهم عبارت بود از تفكيك ميان الاهيات و عرفان، و تفكيك ميان آيين عشاى ربانى و ديندارى شخصى كه در اواخر قرون وسطى وجود داشت. كليساى ارتدوكس به سهم خود هميشه كوشش كرده است كه از اين گونه تقسيم بندى اجتناب كند. كل الاهيات واقعى ارتدوكس، عرفانى است; درست همان طور كه عرفان جدا شده از الاهيات به صورت ذهنى و بدعت آميز درمى آيد، همين طور الاهيات، در صورتى كه عرفانى نباشد، به حكمت مدرسى بى روح و «افلاطونى» به معناى ناخوشايند آن، تنزل مى كند.
الاهيات، عرفان، معنويت، اصول اخلاقى، عبادت، هنر. اين امور را بايد مجزا از هم نگه داشت. تعاليم را نمى توان درك كرد مگر آن كه نيايش شود. اِواگريوس مى گويد كه الاهيدان كسى است كه مى داند چگونه عبات كند و كسى كه با روح و از روى صدق نيايش مى كند، با خود آن كار يك الاهيدان است و اگر بايد نيايش كرد، آموزه نيز بايد بهره مند از حيات باشد; به تعبير قديس ماكسيموس، الاهيات بدون عمل، الاهيات شياطين است. اعتقادنامه تنها به كسانى تعلق دارد كه با آن زندگى مى كنند. ايمان و محبت، الاهيات و زندگى جدايى ناپذيرند. در آيين عشاى ربانى بيزانسى، اعتقادنامه با اين واژه ها آغاز مى شود: «به يكديگر محبت بورزيم، كه بتوانيم با عقيده واحد اذعان كنيم كه پدر، پسر و روح القدس يعنى تثليث در اصل، واحد و تفكيك ناپذيرند». اين سخن دقيقاً نگرش ارتدوكس به سنّت است. اگر به يكديگر محبت نداشته باشيم، نمى توانيم به خدا محبت داشته باشيم; و اگر خدا را دوست نداشته باشيم، نمى توانيم به راستى اذعان به دين كنيم و نمى توانيم به روح باطنى سنّت برسيم، زيرا راه ديگرى غير از محبت به خدا براى شناخت او وجود ندارد.

پي نوشت ها :
 

1. كليساى ارتدوكس از يك نسخه بيزانسى عهد جديد استفاده مى كند كه همان نسخه اى است كه براى ترجمه نسخه شاه جيمز (KJV) به كار رفت.م.
2. اين كتاب ها كه در غرب غالباً «آپوكريف» ناميده مى شوند عبارت است از: سوم عزرا (به يونانى اسدراس); طوبيت; يهوديت; اول، دوم و سوم مكابيان; حكمت سليمان; جامعه; باروك; رساله ارميا.
3. اين ضابطه را كتب دعا مقرر كرده است. در عمل، نيايش هاى صبحگاهى و نيايش هاى شامگاهى روزانه در كليساهاى محلى عادى، از برخوانده نمى شود، بلكه فقط در روزهاى آخر هفته و اعياد از حفظ خوانده مى شود و حتى در اين هنگام، متأسفانه، بخش هاى تعيين شده از كتاب زبور اغلب كوتاه مى شود يا (باز هم بدتر) تماماً حذف مى شود.
«نونك» در لغت يعنى اكنون و «ديميتيس» به معناى كوچ كردن و عزيمت كردن است. اين سرود كه سرود شمعون نيز ناميده مى شود، اشاره به عبارتى است كه شمعون پير در لحظه ديدار با عيسى گفت. وى مردى صالح و خداترس و منتظر مسيح بود كه روح القدس به او خبر داده بود كه نخواهد مرد تا مسيح را ببيند. هنگامى كه وى در معبد اورشليم بود، مريم، عيساى نوزاد را به نزد او آورد تا او را مطابق شريعت وقف خدا كند. شمعون عيسى را در آغوش گرفت و گفت: «خداوندا اينك بنده خود را رخصت ده تا آسوده خاطر چشم از جهان فرو بندم» (لوقا 2:29).م.
سرود مذهبى «درود مريم»، كه دعايى اساسى در كليساى كاتوليك روم و ارتدوكس است، شامل سه بخش خطاب به مريم باكره است.م.
«نيايش مريم باكره» كه در لوقا 1:46ـ55 آمده است بيانگر رحمت و قدرت خداست. در اين سرود ستايش، حضرت مريم خدا را خواركننده ظالمان و پيروزكننده ضعفا مى خواند. اين نيايش در كليساهاى غربى در مراسم مذهبى شامگاهان و در كليساهاى ارتدوكس در مراسم مذهبى صبحگاهان خوانده مى شود ـ م.
4. اگرچه كتاب مقدس اصلى كليساى ارتدوكس، كتاب مقدس يونانى است، مسيحيت ارتدوكس هرگز بر تلاوت كتاب مقدس به زبان يونانى اصرار ندارد و بر ارائه كتاب مقدس و انجام آداب دينى به زبان هاى بومى تأكيد داشته است. از اين رو، در كليساى ارتدوكس ترجمه كتاب مقدس به زبان هاى گرجى، ارمنى، سريانى و قبطى از اوايل قرن سوم تا قرن پنجم منتشر شد و ترجمه آن به زبان هاى اسلاوى نيز در قرن نهم آغاز شد. با اين حال، حتى در ترجمه هاى نسبتاً اخير از قبيل نسخه شوراى كليساى روسيه (Russian Synodical Version)در قرن نوزدهم، متن كتاب مقدس به زبان كهن نگارش يافته است تا سبك ترجمه هاى قديمى تر حفظ شود ـ م.
5. كليساى ارتدوكس هفت شورا را به عنوان شوراى جامع مى شناسد. دو شوراى اول آموزه تثليث را مورد توجه قرار دادند: 1) شوراى نيقيه (در ساحل شمال غرب تركيه كنونى) در 325 ميلادى به مشكل آريانيسم پرداخت و اعلام كرد كه پسر هم جوهر با پدر و داراى الوهيت و ازليت كامل است; 2) شوراى قسطنطنيه (استانبول امروزى) در 381 شاهد رد نهايى آريانيسم بود و نيز بيان كرد كه پسر و روح القدس هر دو درست مانند پدر، خدا هستند. چهار شوراى بعدى به شخص مسيح پرداختند: 3) شوراى افسس (در غرب تركيه كنونى) در 431 آموزه هاى نستوريوس در خصوص مسيح را محكوم كرد; 4) شوراى كالسدون (نزديك نيقيه در شمال غرب تركيه) در 451 فرمولى را ارائه داد كه هم وحدت شخص مسيح حفظ مى شد و هم اين واقعيت كه او داراى دو ذات متمايز الوهى و بشرى است; 5) شوراى قسطنطنيه دوم در 553 تأكيد كرد كه در مسيح، دو ذات در شخص واحد پسر خدا حقيقتاً متحدند; 6) شوراى قسطنطنيه سوم در 681 اعلان كرد كه مسيح داراى دو اراده و دو فعل الوهى و بشرى، در شخص واحد خود است. 7) آخرين شورا، نيقيه دوم، در 787 به مناقشه شمايل ها پرداخت و تأكيد كرد كه ساختن شمايل ها مطابق با سنّت است و براى اعلام تجسد، لازم است.م.
6. مكتوبات آباى كليسا را به دوره پيش از شوراى نيقيه و دوره پس از شوراى نيقيه تقسيم بندى مى كنند. مدارك باقيمانده از دوره اول عبارت است از: نوشته هاى جدلى، رساله هاى فلسفى مسيحى، مكاتبات مسيحيان، و تفاسير كتاب مقدس. در اين دوره، كيفيت برخى از نوشته هاى قرون دوم و سوم در حدى است كه هيچ يك از آثار بعدى آباى كليسا به آنها نمى رسد. با اين حال، نوشته هاى دوره دوم در مقام آثار ادبى، در سطحى به مراتب بالاتر جاى دارند. سده هاى چهارم و پنجم، دوران طلايى اصول اعتقادى، مواعظ، شروح، مكاتبات، تاريخ كليسا، و اشعار دينى به شمار مى آيند. ـ م.
_. Three Great Hierarchs
7. مدافعان بزرگ عقيده تثليث و معنويت ارتدوكس در قرن چهارم عبارت اند از: آتاناسيوس (حدود 296ـ373)، گريگورى نيسايى (حدود 330ـ395)، گريگورىِ نازيانْزوس (حدود 329ـ389)، باسيل (حدود 330ـ379) و يوحنّاى زرين دهان (حدود 347ـ407). گريگورى نازيانزوس به سبب تبيين خود از آموزه تثليث به «گريگورى الاهيدان» ملقب است; باسيل علاوه بر اين نقش، در گسترش رهبانيت اوليه بسيار تأثيرگذار بود و قواعد رهبانى وى هنوز هم در صومعه هاى ارتدوكس به كار مى رود; و يوحناى زرين دهان از آن رو مورد احترام فراوان است كه مهم ترين واعظ كليساى اوليه بود و نقش بسزايى در بيان معنويت كليساى ارتدوكس داشت. ـ م.
 

منبع: پایگاه دانشگاه ادیان و مذاهب