بس كن و خاموش، مشو صد زبان


 

نويسنده: پرنيان سلطاني




 
مي گويند «سكوت نشانه ي عقل است»، اما اينكه چرا سكوت را نشانه ي عقل دانسته اند فقط به اين دليل نيست كه با كم حرف زدن فرصتي به دست مي آوريم كه بيشتر فكر كنيم و بهتر تصميم بگيريم، بلكه هزار و يك دليل ديگر هم دارد. يكي اش اين است كه اصولا زياد حرف زدن دردسر زيادي دارد، دردسرهايي كه گرد و خاكش يا از حرف شما بلند مي شود يا از دل آن كسي كه داريد برايش نطق مي كنيد! گريزي زده ايم بر نكته هاي كم و به موقع حرف زدن، با مثال هايي از جناب مولانا.

آب در هاون نکوبيد!
 

يكي از چيزهايي كه حسابي كفر آدم را درمي آورد و باعث مي شود احساس بدي داشته باشيم، اين است كه حرف بزنيم اما كسي آن را نشنود. اين کار از آب در هاون كوبيدن و ميخ در سنگ فرو بردن هم بيشتر اعصاب آدم را خرد مي كند! اينجور وقت ها دو راه پيش رويتان است: يا كلا بي خيال شويد و بي خودي انرژي تان را هدر ندهيد، يا سعي كنيد يك راه جديد را امتحان كنيد. بگرديد و يك زبان نو و يك راه جديد پيدا كنيد. ببينيد طرف صحبتتان از چه چيزي خوشش مي آيد، روي همان مانور بدهيد. مولانا در اين زمينه فرموده:
* بس كن و خاموش، مشو صد زبان
چونكه يكي گوش نياورده اند
* خاموش باش كه گفتي بسي و كس نشنيد
كه اين دهل ز چه بام است و اين بيان ز كجا

شر نرسانيد!
 

خيلي وقت ها ممكن است حرفي بزنيد كه ناخواسته يك شر درست و حسابي، درست كند! قبل از اينكه حرفي بزنيد حسابي به عواقبش فكر كنيد. ببينيد اين حرف شما ضرري براي كسي نداشته باشد، يا راز پنهان دوستي را نريزد وسط دايره. اگر هم خود خواسته شري درست مي كنيد، مثلا غيبت مي كنيد يا زيرآب مي زنيد، بدانيد و آگاه باشيد كه براساس يك قانون، يك روز جواب اين حرف هايي كه زده ايد را مي دهيد. مولانا مي فرمايد:
* خموش باش و مزن آتش اندر اين بيشه
نمي شكيبي كي نال پيش او تنها
* خاموش كن پرده مد ، سفراغ خاموشان بخور
ستار شو، ستار شو، خوگير از حلم خدا

جايش نيست، حرف نزن!
 

از شرايط محيطي غافل نشويد. حتي حرف درست را اگر به موقع و سر جايش نزنيد، مثل يك وصله ي ناجور قرمز رنگ در يك پارچه ي سفيد است! آن وقت است كه همه به جاي تحسين، جوري نگاهتان مي كنند كه انگار خيلي از مرحله پرت هستيد! اين جور وقت ها حرف دلتنان را يك گوشه از دلتان نگه داريد، مولانا مي فرمايد:
* مي نهد بر لب خود دست دل من كه خموش
اين چه وقت سخن است و چه گه فرياد است؟
* خموش باش، زماني بساز با خمشي
كه تا براي سماع تو چنگ ساز كنم

مواظب موش هاي ديوار باشيد!
 

سوتي ندهيد. مردم اين روزها خيلي تيز شده اند، بگوييد «ف» سه بار تا فرحزاد مي روند و برمي گردند! پيشنهاد اكيد آدم هاي جهان ديده اين كه است كه راز دلتان را به هيچ احدالناسي نگوييد، چون به قول معروف «سينه كه از نگهداري راز خود به ستوه آمده، چگونه از ديگران انتظار راز داري دارد!» همان طور كه شما رازتان را به بهترين دوستتان مي گوييد، ممكن است او هم راز شما را به بهترين دوستش بگويد و همين طور اين رويه ادامه پيدا كند تا جز خواجه حافظ شيرازي، همه از رازتان باخبر شوند! پس اگر مي خواهيد بعدا سر زندگي تان را از دهان دختر عموي عروس عمه بزرگه ي همسايه تان نشنويد، حرف كمتر بزنيد!
مولانا مي فرمايد:
* خموشيد خموشيد كه تا فاش نگرديد
كه اغيار گرفته است چپ و راست خدايا
* خامش كن و در خمش تماشا كن
بلبل از گفت، پاي بست آمد
* با عقل خود گر جفتمي، من گفتني ها گفتمي
خاموش كن تا نشنود اين قصه را

تعريف از خود؟ اصلا!
 

از آنجايي كه مشك آن است كه خود ببويد، بگذاريد ديگران از شما تعريف كنند. وقتي هم كه ديگران از شما تعريف مي كنند، زيادي ذوق نكنيد و حرف طرف مقابل را به شدت تاييد نكنيد! از آن طرف بوم هم نيفتيد و حسابي شكسته نفسي نكنيد كه باز هم نتيجه ي معكوس مي دهد. يك لبخند مليح و يك تشكر ساده، بهترين جواب به تعريف ديگران است و به شدت كلاستان را در جمع بالا مي برد. مولانا مي فرمايد:
* خموش باش به زبان مدحت و ثنا كم گوي
كه تا خداي تو را مدحت و ثنا سازد
* به حق گلش اقبال كاندرو مستي
چون گل خموش كه تا بلبلت ثنا گويد

عيب هاي تان را مخفي كنيد!
 

سكوت يك خاصيت خيلي بامزه دارد و آن هم اين است كه همه به صورت كاملا طبيعي آدم هاي ساكت را انسان هايي خاص مي دانند و فكر مي كنند طرف چه عقل كلي است. پس كمتر حرف بزنيد تا اگر هم اشتباه فكر مي كنند، متوجه اشتباه شان نشوند. روي حساب همان قول معروف كه تا مرد سخن نگفته باشد، عيب و هنرش نهفته باشد. مولانا مي فرمايد:
* خامش كن و حيران نشين حيران حيرت آفرين
پخته سخن مردي ولي گفتار خامت مي كند

مجبور نيستيد حرف بزنيد!
 

يادتان باشد هيچ اجباري نيست در يك جمع دوستانه يا خانوادگي حتما شما هم حرفي بزنيدها! نه كسي اسلحه روي سرتان گذاشته، نه افتخاري است و نه كلا هيچي!! اينجور وقت ها اجازه بدهيد كساني حرف بزنند كه حرفي براي گفتن دارند. شما هم سراپا گوش بشويد و تا مي توانيد از بيانات افرادي كه سرشان به تنشان مي ارزد استفاده كنيد تا روزي خودتان هم به همين مرحله برسيد و همه براي شنيدن حرف هايتان سر و دست بشكنند. مولانا مي فرمايد:
* من خمشم خسته گلو، عارف گوينده بگو
زانكه تو داوود دمي، من چون كُهم رفته ز جا

حرف را توي زمين بزن!
 

به جاي اينكه داد و فرياد كنيد و به پرده ي گوش فلك آسيب برسانيد، در عمل نشان بدهيد كه چه كاره هستيد و چقدر توانايي داريد. به قول معروف: «دو صد گفته چو نيم كردار نيست». يا به زبان خودماني ترش «حرف، باد هواست!» فكر هم نكنيد كه سكوت، نشانه ي بي عملي است. مولانا مي فرمايد:
* خامش كه بلبل باز را گفتا:‌ «چه خامش كرده اي؟»
گفتا: «خموشي را نبين، در صيد شه صد مرده ام»
* خمش از سخن گزاري، تو مگر قدم نداري؟
تو اگر بزرگواري، چه اسير تنگنايي؟

نکته ي روانشناسي
 

آدم ها در نوع صحبت کردن سه دسته اند. بيشتر افراد بصري و شنيداري هستند و شما براي اينکه بتوانيد تاثيري را که مي خواهيد روي طرف مقابلتان بگذاريد، بايد سعي کنيد بفهميد که شخص موردنظرتان در کدام گروه مي گنجد. اگر هم طرف صحبت شما يک گروه از افراد است، بايد طوري حرف زدنتان را مديريت کنيد که هر سه گروه را بتوانيد راضي نگه داريد.
1. افراد بصري: افراد «بصري» معمولا در حرف هايشان از لغات تصويري استفاده مي کنند. دايره ي لغات آنها از رنگ ها، تصاوير و صحنه ها تشکيل شده است. آنها با حرف هايشان مناظر و صحنه ها را نقاشي مي کنند. آنها خيلي تند صحبت مي کنند، سرزنده تر هستند و حرکت بدن شان وقت حرف زدن بيشتر است و از دست براي تقويت تصاوير استفاده مي کنند.
2. افراد احساسي: افراد احساسي از حرف هاي احساسي استفاده مي کنند. آنها در اين مورد که چه احساسي دارند، صحبت مي کنند و به طور کلي بيشتر درباره ي احساسات خود نسبت به چيزهاي مختلف صحبت مي کنند. آنها کمي آرام تر صحبت مي کنند، براي فکر کردن چند لحظه صبر مي کنند و به احساس شان بيش از هر چيز ديگري اهميت مي دهند. آنها حرکات بيانگر بدني زيادي بروز نمي دهند.
3. افراد شنيداري: شنيداري ها از صحبت کردن درباره ي مسائل مختلف لذت مي برند. آنها معمولا سؤال هاي زيادي مي پرسند و مي خواهند درباره ي موضوعات مختلف با هم بحث کنند. آنها خيلي ريزبين هستند و گوش هايشان در همه حال تيز است.
منبع:ماهنامه ي همشهري جوان، شماره ي 270.