آشنايى با زيديه


 

نويسنده:سيدعلى موسوى نژاد




 

اشاره
 

انديشه ها و تاريخ زيديه را چون ساير فرق و مذاهب مى توان از دريچه هاى مختلف مطالعه كرد. اگر به زيديه به عنوان قدرتى سياسى بنگريم، بايد به تاريخ دولت هاى زيدى مذهبِ ادريسيان مغرب و داعيان و امامان ديلم و طبرستان و سلسله امامان زيدى در يمن بپردازيم. اگر با نگاهى كلامى و اعتقادى بنگريم، بايد صرفاً سير تحول و عقايد زيديه را بررسى كنيم. روش مؤلف در اين بخش، حركت بين اين دو نگاه است. وى با عنايت به ميزان دورى و نزديكىِ زيديه به دو شاخه اصلى اسلام يعنى تشيع و تسنن، بيش از آن كه به آن به عنوان يك حركت و قدرت سياسى نظر داشته باشد، به عنوان يك فرقه و مذهب كه البته انديشه هاى سياسى كاملا بر آن سايه افكنده است، بدان توجه كرده است.

امام زيد بن على بن الحسين(علیه السّلام) و تأسيس مذهب زيديه
 

زيديه به شاخه اى از مذهب تشيع گفته مى شود كه به امامت زيد بن على بن الحسين(علیه السّلام) معتقدند و خود را پيرو او مى دانند.
در مقدمه البحر الزخار نيز در تعريف زيديه آمده: «زيديه به فرقه اى گفته مى شود كه به پيروى از زيد بن على(علیه السّلام) ، على بن ابى طالب(علیه السّلام) را در امامت بر ديگران مقدم و امامت را پس از او براى حسن(علیه السّلام) و حسين(علیه السّلام) و سپس منحصر در فرزندان آن دو بداند كه با دعوت و فضل به امامت مى رسند، نه با وراثت. و خروج نيز بر ايشان واجب است. همچنين توحيد، عدل، وعد و وعيد، امامت و امر به معروف و نهى از منكر از ديگر اعتقادات زيديه است».
امام زيد در سال هفتادوپنج هجرى قمرى در مدينه به دنيا آمد.
درباره شخص امام زيد و تاريخ زندگى، تعاليم و قيام او بر ضد خلافت اموى تحقيقات بسيارى انجام شده است.
نكته ديگرى كه مورد توجه برخى از محققان واقع شده، دامنه دعوت امام زيد است و اين كه اصولا آيا امام زيد، آن گونه كه در منابع رسمى زيديه آمده است، مردم را به اطاعت از خود به عنوان امام دعوت كرده، يا اين كه مطابق برخى از اسناد، دعوت او به «الرضا من آل محمد» بوده است، كه مى تواند به معناى دعوت به امامان مورد قبول اماميه باشد؟
در ادامه، نيز مذهب زيديه كه شاخه اى از تشيع به حساب مى آيد و در اصول اعتقادى با اماميه مشترك است، بيشتر به جهت نظريه خاص در مسئله امامت از شاخه ديگر تشيع يعنى اثناعشريه (اماميه) متمايز مى شود، البته در ادامه، نادرستىِ كليت چنين ادعايى با توجه به مذهب و گرايش غالبِ زيديه كه به وسيله امام قاسم و امام هادى رواج يافت، روشن خواهد شد و نزديكى زيديه به اماميه در بسيارى از عقايد و مسائل فقهى مورد اذعان قرار خواهد گرفت.
با وجود اين، شايد بتوان از سه اصل به عنوان مهم ترين اصول و ويژگى هاى مذهب زيديه و آنچه شخص امام زيد نيز بدان معتقد بوده است نام برد:
1. افضليت امام على و اولويت آن حضرت برساير صحابه نسبت به خلافت و جانشينىِ پيامبر.
2. حصر امامت در فرزندان فاطمه(سلام الله علیها) .
3. شرط دعوت علنى به خود و خروج براى جنگ با ظالمان در صحت تصدى و مشروعيت امامت.

استمرار قيام و مبارزه
 

پس از شهادت امام زيد در سال 122، فرزندش امام يحيى در سال 125 در خراسان قيام كرد ودرهمان سال به شهادت رسيد.
پس از شهادت زيد و يحيى، دعوت زيديه همراه با ديگر جريان هاى معارض امويان به سوى بنى عباس گرايش يافت; ولى طولى نكشيد كه بنى عباس، كه پيش از اين با شعارهاى فريبنده در حمايت از حقوق علويان سعى در جلب افكار عمومى داشتند، با علويان درگير شدند و به مقتضاى منافع خود به دشمنى و عناد با خاندان پيامبر پرداختند. امام محمد بن عبدالله بن الحسن بن الحسن(علیه السّلام) ملقب به «نفس زكيه» در سال 145 و در زمان خلافت منصور (136ـ158) در مدينه قيام كرد. اين اولين قيام و دعوت يكى از فرزندان امام حسن (علیه السّلام) در چارچوب تعاليم امام زيد بود كه در عصر عباسيان اتفاق افتاد. آغاز امامت محمد بن عبدالله به سال 127 بازمى گردد.
دعوت و قيام نفس زكيه همچنين با فعاليت داعيان متعدد علوى و معتزلى در اقصا نقاط جهان اسلام براى جلب همكارى همراه بود. در اين ميان، برادران و فرزندان امام محمد نقشى اساسى داشتند كه در رأس همه ابراهيم برادر او بود كه به منطقه بصره رفت و حمايت اهواز و فارس را نيز به دست آورد و در نهايت پس از نفس زكيه به شهادت رسيد. همچنين موسى بن عبدالله به الجزيره، يحيى بن عبدالله به رى و طبرستان، و بالاخره عيسى بن عبدالله و ادريس بن عبدالله به مغرب رفتند.
امام محمد بن عبدالله همزمان با گسترش دعوت خود دو مفهوم و عقيده اساسى «تقيه» و «مهدويت» را به درون انديشه زيديه آورد.
پس از سركوب شديد قيام امام محمد نفس زكيه و برادرش امام ابراهيم، در ادامه حكومت منصور و در زمان خلافت مهدى عباسى (158ـ169) سياست سركوب علويان همچنان ادامه يافت.
امام حسين بن على بن الحسن بن الحسن(علیه السّلام) «شهيد فخّ» امام بعدى زيديه بود كه در سال 169 و در زمان خلافت هادى عباسى (169ـ170) در مدينه قيام كرد و به شهادت رسيد. پس از شهادت حسين فخّى، دعوت زيديه تا حدودى شكل سرّى به خود گرفت و ثقل آن از مركز جهان اسلام (عراق و حجاز) به دو سوى آن (ديلم و مغرب) منتقل شد.
امام يحيى بن عبدالله بن الحسن كه برادر و يار امام محمد بن عبدالله در قيام او بود و در قيام حسين فخّى نيز نقش عمده اى داشت.
ادريس بن عبدالله برادر ديگر محمد بن عبدالله نيز پس از همكارى با حسين فخّى و شكست قيام، به «مغرب دور» گريخت و در سال 172 پس از دعوت و بيعت قبايل آن منطقه، دولت خود را تاسيس كرد.
سال ها پس از انقراض دولت ادريسيان در مغرب، آنان در اندلس با امويان حاكم درگير شدند.
دولت ادريسيان در مغرب و اندلس اگرچه حداقل در ابتدا دولتى شيعى و زيدى مذهب بود، ولى بروز تشيع و تظاهر به مذهب زيديه در آن پر رنگ نيست. حتى در احوال ادريس اول آورده اند كه او تشيع خود را اظهار نمى كرد و حداقل در سال هاى نخست، از خود به عنوان امام ياد نمى كرد.

امام ابوعبدالله
نخستين انشعاب در زيديه
 

در همان آغازِ شكل گيرى زيديه و در حالى كه مبارزات و حركت سياسى علويان زيدى ادامه داشت، در كوفه سه گرايش عقيدتى و فكرىِ عمده در ميان پيروان و معتقدان به امامت زيد شكل پيدا كرده بود: جاروديه، صالحيه و سليمانيه.

الف) جاروديه (يا سرحوبيه)
 

اين گرايش به ابى جارود زياد بن منذر عبدى (متوفاى 150ق) منسوب است. وى از اصحاب امام باقر(علیه السّلام) و سپس امام صادق(علیه السّلام) بود، ولى بعدها ايشان را ترك كرد و به اردوى امام زيد پيوست.
اين شاخه از زيديه با مطرح كردن نص بر خلافت على و حسنين(علیهم السّلام) و دور شدن از اعتقاد منسوب به امام زيد در قبول و رضايت به خلافت شيخين و همچنين رو آوردن به اصل مهدويت كه از اصول مورد قبول اماميه است، بيش از ديگر شاخه ها به اماميه نزديك شدند، به طورى كه از ويژگى هاى جاروديه، توجهِ همزمان به نظريه خروج و عقيده به مهدى منتظر است.

ب) سليمانيه (يا جريريه)
 

اين فرقه به سليمان بن جرير الرقى منسوب است. او نيز در آغاز از اصحاب امام صادق(علیه السّلام) بود كه از آن حضرت جدا شد و به پيروان امام زيد پيوست.

ج) صالحيه (يا بتريه)
 

اين گرايش به حسن بن صالح بن حى همدانى (100ـ168) منسوب است. از اصول مطرح در اين فرقه جواز امامت مفضول با وجود افضل است.
به طور خلاصه مى توان گفت كه جاروديه به دليل اعتقاد به وجود نص بر امامت و رد خلافت شيخين و قبول اصل مهدويت از فرق ديگر به شيعيان اماميه نزديك تر بودند و تأثير بيشترى از آنان پذيرفتند، در حالى كه دو فرقه ديگر (صالحيه و سليمانيه) از حنفيه و معتزله تأثير بيشترى پذيرفتند و به اهل سنت نزديك تر بودند.

حكومت امامان زيديه و جريان نزديك به اماميه
 

در قرن سوم، به تدريج مذهب زيديه به انسجام و شكل نهايى خود رسيد، و اين مهم با به دست گرفتن قدرت سياسى بهوسيله امامان زيديه در ايران و يمن همزمان بود. در اين مقطع، قاسميه، هادويه و ناصريه در امتداد جريان نزديك به اماميه، جريان هاى غالب و بارز زيديه بودند كه مركزيت آن از كوفه به ايران و يمن انتقال يافته بود.

1. امام ناصر اطروش و دولت زيديه در طبرستان و ديلم
 

در حالى كه سال ها بود كه كوفه و حجاز براى ادامه فعاليت علويان ناامن شده بود، امام حسن بن على بن عمر بن على بن الحسين(علیه السّلام) (230ـ304) معروف به ناصر اطروش كه مردى فقيه، عالم و شجاع بود، در سال 284 در خراسان قيام كرد ادامه يافت.
افكار و آراى امام ناصر و كمك هاى مادى و معنوى او به دولت امام هادى

2. امام قاسم رسّى
 

در سال 220، امام قاسم رسى آغازگر دوره اى درتاريخ زيديه بود كه مشخصه آن قول به نص جلى و اعتقاد ويژه به اصل امامت ودرنتيجه قوت جريان نزديك به اماميه درميان فرق زيديه است.

3. امام هادى
 

امام يحيى بن الحسين بن القاسم الرسى (245ـ298) معروف به امام هادى از برجسته ترين شخصيت هاى علوى در زمان خود بود. او در سال 280 پس از ورود به يمن به عنوان امام زيديه دعوت به خويش كرد و از مردم بيعت گرفت، امام هادى صعده را مركز فعاليت خود قرار داد كه تا به امروز مركز زيديه با همان گرايش است. البته اين تذكر ضرورى است كه امام هادى و جانشينان او تا قرن ها موفق نشدند بر تمام يمن مسلط شوند. دوران امامت آنان معمولا با كشمكش ها و درگيرى با ساير حكومت ها و رقيبان اعم از داخلى و خارجى همراه بود كه در ادامه به طور گذرا به آن اشاره خواهد شد.
امام هادى با ارتقا بخشيدن به عقيده امامت در حد يكى از اصول دين، آن را به جاى اصل «المنزلة بين المنزلتين» در مكتب اعتزال نشاند و اصول پنج گانه مذهب زيدى را توحيد، عدل، وعد و وعيد، امامت و امر به معروف و نهى از منكر دانست.
مسيرى كه امام هادى ترسيم كرده بود با نوساناتى در عرصه سياسى و مذهبى يمن ادامه يافت و پس از او دو فرزندش مرتضى (299ـ310) و ناصر (310ـ322)

4. سلسله امامان زيديه در يمن
 

دولت امامان زيدى در يمن پس از امام هادى و دو فرزندش تا سال 444 كه امام ابوالفتح ديلمى به قتل رسيد استمرار داشت. از اين دوره، به نام دوره اول دولت زيديه ياد مى شود كه حكومت امامان زيديه غالبا در صعده و اطراف آن محصور مانده بود و دوره اضطراب و عدم استقرار سياسى بود.
در سال 451، امام حمزه بن ابوهاشم (متوفاى 459) كه او نيز از نوادگان امام قاسم رسّى بود، پس از يك توقف كوتاه مجدداً دولت امامت زيديه را در يمن احيا كرد، و از آن پس امامانى يكى پس از ديگرى در يمن به امامت رسيدند، تا اين كه در سال 1006، امام متوكل عبدالله المهدى كه در سال 994 به امامت رسيده بود، به نفع امام قاسم بن محمد بن على از منصب خود كناره گيرى كرد. اين مقطع (452ـ1006) به نام دولت دوم زيديه ناميده شده است، كه همانند دوره اول با عدم استقرار و اضطرابات سياسى و تسلط عثمانى ها همراه بود.
دوره سوم و آخر حكومت امامان زيديه در يمن از امام قاسم بن محمد آغاز مى شود و به كودتاى 1962 و اعلام جمهورى پايان مى يابد. در زمان امامت امام قاسم بن محمد (1006ـ1029) دولت امامان زيدى يك بار ديگر اقتدارى مضاعف يافت و او كه عالم و فقيهى برجسته نيز بود.
بالاخره، آخرين امامان زيدى كه از خانواده حميدالدين و از نسل امام قاسم رسّى بودند، امامتشان با امام محمد بن يحيى حميدالدين «المنصور» در سال 1307 (1890م) آغاز شد. امام المنصور و پس از او فرزندش امام يحيى «المتوكل» كه در سال 1322 (1904م) به امامت رسيد، بر روال گذشته مشى كردند، و فرزند امام احمد، امام محمد البدر آخرين امام زيديه بود كه هيچ گاه فرصت حكومت بر يمن را پيدا نكرد.
به طور خلاصه، اصولى كه در اين دوره به عنوان معتقدات زيديه طرح گرديد و مورد قبول قرار گرفت عبارت اند از: 1. افضليت على(علیه السّلام) بر ساير صحابه; 2. اولويت آن حضرت بر ديگران در امر امامت; 3. حصر امامت پس از حسن(علیه السّلام) و حسين (علیه السّلام) در فرزندان آن دو; 4. وجود نص بر امامت على(علیه السّلام) و حسنين(علیه السّلام) و استحقاق امامت بعد از آنان با دعوت و تحقق ساير شرايط امامت نه با وراثت; 5. عصمت اهل بيت شامل على(علیه السّلام) فاطمه(سلام الله علیها) و حسن(علیه السّلام) و حسين(علیه السّلام); 6. طعن صحابه و تخطئه آنان; 7. گشودن باب اجتهاد; 8. تجويز تقيه; 9. رواج فتاواى فقهى و سنت هاى مذهبى نزديك به اماميه چون جمع بين نمازها، باز گذاشتن دست ها در نماز و آمين نگفتن پس از قرائت حمد، قصر نماز در سفر، برپايى مجالس و محافل جشن و سرور در روز غدير، تقديس ائمه و احترام و زيارت قبور آنان و...
در مجموع، گرايش اين دوره كه در هادويه متبلور است، تا بدان جا به مذهب اماميه نزديك شد كه بسيارى از اهل سنت آن را با اماميه يكى مى دانند.

جريان نزديك به اهل سنت در حاشيه
 

به موازات جريان نزديك به اماميه، و به طور مشخص مذهب هادويه، جريان ديگرى در زيديه يمن به اهل سنت نزديك مى شود و به عنوان رقيب جريان غالب و قوى تر زيديه و مذهب هادويه، آن را به چالش مى كشاند.

1. ابن المرتضى
 

در اواخر قرن هشتم، امام احمد بن يحيى المرتضى معروف به ابن مرتضى (763ـ840) از نوادگان امام هادى به سازماندهى مجدد تفكر زيدى به خصوص در مسئله امامت پرداخت. او ضمن تاكيد بر افضليّت على(علیه السّلام) و وجود نص خفى و حصر امامت در اولاد فاطمه(سلام الله علیها) ، عمل صحابه و خلافت شيخين را از روى اجتهاد دانسته كه موجب فسق آنان نمى شود وشاهد اين مدعا را كمك على(علیه السّلام) به خلفا ذكرمى كند.اگرچه نظرابن مرتضى درمورد خلافت شيخين تا حدودى با هادويه واماميه يكى است، ولى به طور مشخص كوشيده است تا به نحوى رضايت اهل سنت را جلب كند وميان حقانيّت وافضليّت على(علیه السّلام) وآنچه درتاريخ اتفاق افتاده است جمع كند. ابن مرتضى همچنين به تبيين دوباره شرايط امامت پرداخت و بهويژه با تهى كردن امر به معروف و نهى از منكر از محتواى سياسى آن كه به دست امام هادى تثبيت شده بود،گامى ديگر به سوى اهل سنت برداشت.
از امام ابن مرتضى دو اثر بزرگ در ميراث زيديه به يادگار مانده است كه در آنها نظرات فقهى و اعتقادى خود را بيان كرده است: يكى الازهار فى فقه الائمة الاطهار و ديگرى البحر الزخار كه هر دو به چاپ رسيده است.

2. ابن الوزير، ابن الامير و شوكانى
 

محمد بن ابراهيم الوزير (775ـ840) معروف به ابن الوزير روند نزديكى به اهل سنت را شتاب بخشيد و آن را تقويت كرد، كتاب مشهور او كه دربرگيرنده نظرات او است، العواصم و القواصم فى الذبّ عن سنّة ابى القاسم نام دارد كه در نُه جلد به چاپ رسيده است.
محمد بن اسماعيل الامير الصنعانى (1099ـ1182) معروف به ابن الامير شخصيت ديگر اين جريان است كه همزمان با ظهور وهابيت آنان را تأييد و نظراتى نزديك به اهل سنت ارائه كرد و درگيرى هاى او با عالمان زيديه شدت گرفت. با اين همه، نكته مهم در تاريخ زندگى او بازگشت وى از اين تفكر و به نوعى توبه اوست كه مورد توجه و بحث معاصران زيديه واقع شده است. ابن الامير همچنين در ردّ اتهام ناصبى بودنِ خود كتابى نوشته است، به نام التحفة العلويّة كه به چاپ رسيده است.
محمد بن على شوكانى (1173ـ1250) آخرين شخصيت برجسته اين جريان است. او نيز كتاب مشهورش العقد الثمين فى اثبات وصية اميرالمؤمنين را در ردّ اتهام عدم التزام به مبانى زيديه و تشيع نوشته است.
روشنفكران يمن از سه نام برده اخير به عنوان سرمداران حركت نوگرايى و نماد اصلاح طلبى از درون زيديه نام مى برند، كه به موازات مصلحان خارجى چون سيد جمال و... در تحول و تحرك جامعه معاصر يمن نقش داشته اند.
به طور خلاصه، اهم اعتقادات و نقاط مورد تأكيد اين جريان كه به تدريج و در طول چندين قرن شكل گرفته است و امروز نيز با تحولاتى كه بررسى آن مجالى ديگر مى طلبد، در ميان زيديه بيش از گذشته به فعاليت خود ادامه مى دهد و پيروانى دارد، عبارت است از: 1. عدم حصر امامت در اولاد فاطمه(سلام الله علیها) و اكتفا به حصر آن در قريش;
1. ابن الاثير، عزالدين ابوالحسن على بن ابوالكرم الشيبانى: الكامل فى التاريخ، دار احياء التراث العربى، بيروت، 1408 ق/ 1983م.
2. ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد: مقدمه، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، بيروت.
3. ابن عساكر، الحافظ ابوالقاسم على بن الحسن بن هبة اللّه بن عبداللّه الشافعى: تاريخ مدينة دمشق (80جلد)، دارالفكر، بيروت، 1416ق / 1996م.
4. ابن مرتضى، امام احمد بن يحيى: البحر الزخار (6جلد)، دارالحكمة اليمانية، صنعا، چاپ دوم، 1409ق / 1988م.
5. ابوزهره، محمد: الامام زيد حياته و عصره، آراؤه و فقه، دارالندوة الجديدة، بيروت، 1973م.
6. اسماعيل، محمود: الادارسة، حقائق جديدة، مكتبة مدبولى، قاهرة، 1411ق / 1991م.
7. اشعرى، ابوالحسن على بن اسماعيل: مقالات الاسلاميين، تصحيح هلموت ريتر، جمعية المستشرقين الالمانية، چاپ سوم، 1400ق / 1980م.
8. اطروش، ناصر الحق حسن بن على: البساط، مكتبة التراث الاسلامى، صعدة، 1418ق / 1997م.
9. افندى الاصبهانى، ميرزا عبداللّه: رياض العلماء وحياض الفضلاء (6 جلد)، مطبعة الخيام، قم، 1401ق.
10. اكوع، قاضى اسماعيل بن على: الزيدية نشاتها و معتقداتها، دارالفكر، دمشق، چاپ سوم، 1418ق /1997م.
11. امين، السيد محسن: اعيان الشيعة، دارالتعارف للمطبوعات، بيروت، 1403ق / 1983م.
12. حاتم، نورى: زيد بن على و مشروعية الثورة عند اهل البيت، الغدير للدراسات والنشر، بيروت، چاپ دوم، 1416 ق/ 1995م.
13. حداد، محمد يحيى: تاريخ اليمن السياسى، دارالتنوير، بيروت، چاپ چهارم، 1407ق / 1986م.
14. حسنى، امام يحيى بن الحسين بن هارون: الافادة فى تاريخ ائمه الزيدية، تحقيق محمد يحيى سالم عزان، دارالحكمة اليمانية، صنعا، 1417ق / 1996م.
15. خضيرى احمد، حسن: قيام الدولة الزيدية فى اليمن (284ـ298)، مكتبة مدبولى، قاهرة، 1996م.
16. دفترى، فرهاد: تاريخ و عقايد اسماعيليه، ترجمه فريدون بدره اى، نشر فروزان، تهران، چاپ دوم، 1376ش.
17. رازى، احمد بن سهل: اخبار فخ، دارالقرب الاسلامى، بيروت، 1995م.
18. زيد، على محمد، معتزلة اليمن «دولة الهادى وفكره»، دارالعودة، بيروت، 1981م.
19. زين، محمد حسين: الشيعة فى التاريخ، مطبعة العرفان، صيدا، چاپ دوم، 1357ق / 1938م.
20. سماوى، امام محمد بن صالح بن هارون: الغطمطم الزخار (6 جلد)، تحقيق محمد يحيى سالم عزان، مطابع الشركة الموارد الصناعية الاردنية، عمان، 1415ق / 1994م.
21. شهرستانى، ابوالفتح محمد بن عبدالكريم بن ابوبكر احمد: الملل والنحل، دار صعب، بيروت، 1406ق / 1986م.
22. شيخ مفيد: اوائل المقالات، المؤتمر العالمى لالفية الشيخ المفيد، مصنفات الشيخ المفيد، جلد چهارم، 1413ق.
23. صبحى، احمد محمود: الزيدية، دارالنهضة العربية، بيروت، چاپ سوم، 1411ق / 1991م.
24. طبرى، ابوجعفر محمد بن جرير: تاريخ الامم والملوك (تاريخ الطبرى) (8 جلد)، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، بيروت، چاپ چهارم، 1403ق / 1983م.
25. عبدالقاهر البغدادى: الفرق بين الفرق، المكتبة العصرية، بيروت، 1419ق / 1998م.
26. على، صادق عبده: الحركات السياسية والاجتماعية فى اليمن (1918ـ1967)، دارالفكر، دمشق، چاپ دوم، 1407ق / 1987م.
27. عمرجى، احمد شوقى ابراهيم: الحياة السياسية والفكرية للزيدية فى المشرق الاسلامى (365ـ132)، مكتبة مدبولى، قاهرة، 2000م.
28. غُليس، اشواق احمد مهدى: التجديد فى فكر الامامة عند الزيدية، مكتبة مدبولى، القاهرة، 1417ق / 1997م.
29. قفارى، ناصر بن عبداللّه بن على: مسألة التقريب بين اهل السنة والشيعة (2جلد)، دارطيبة، رياض، چاپ پنجم، 1418ق.
30. لين بل، استانل و ديگران: تاريخ دولت هاى اسلامى و خاندان هاى حكومتگر، ترجمه صادق سجادى، نشر تاريخ ايران، 1363ش.
31. مادلونگ، ويلفرد (تحقيق): اخبار ائمة الزيدية فى طبرستان و ديلمان و جيلان، المعهد الالمانى للابحاث الشرقية، بيروت، 1987م.
32. ماكرو، اريك: اليمن والغرب (1571ـ1962)، ترجمه حسين بن عبداللّه العمرى، دارالفكر، دمشق، چاپ دوم، 1407ق/ 1987م.
33. مسعودى، ابوالحسن على بن الحسين بن على: مروج الذهب و معادن الجوهر (4جلد)، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، بيروت، 1411ق / 1991م.
34. مؤيدى، مجدالدين بن محمد بن منصور: التحف فى شرح الزلف، مكتبة بدر، صنعا، چاپ سوم، 1417ق / 1997م.
35. نوبختى، حسن بن موسى: فرق الشيعة، دارالاضواء، بيروت، چاپ دوم، 1404ق/ 1984م.
36. نومسوك، عبداللّه: منهج الامام الشوكانى فى العقيدة (2 جلد)، مؤسسة الرسالة، بيروت، چاپ دوم، 1414ق / 1994م.
37. يمنى، ابومحمد: عقائد الثلاث والسبعين فرقة (2 جلد)، مكتبة العلوم والحكمة، المدينة المنورة، 1414ق.

منبع : پایگاه دانشگاه ادیان و مذاهب