خانواده چيست؟


 

نويسنده: دكتر احمد بهشتي




 
از بدو پيدايش انسان بر روي كره زمين، همواره زنان و مردان، با تشكيل كانوني به نام خانواده، عمري را در كنار يكديگر گذرانيده و فرزنداني در دامان پرمهر خويش پرورانده و از اين جهان رخت بر بسته اند.
طبيعي ترين شكل خانواده، همين است كه هيچ عاملي جز مرگ نتواند پيوند زناشويي را بگسلد و ميان زن و شوهر جدايي بيفكند.
كوشش مصلحان جامعه - مخصوصاً پيامبران خدا - اين بوده است كه نظام خانواده، يك نظام مستحكم و پايداري باشد و هيچ عاملي نتواند اين كانون سعادت را متلاشي گرداند.
دنياي امروز كه دنيايي مضطرب و پريشان است، علي رغم پيشرفت هاي حيرت انگيز علم و صنعت، در مسأله خانواده با مشكلات بزرگي روبه رو است.
براي اين كه بتوانيم مشكلات زندگي خانوادگي را از جامعه خود ريشه كن كنيم و گامي در راه تداوم بخشيدن به كوشش مصلحان و رهبران اجتماعي برداريم، ابتدا بايد بدانيم كه خانواده چيست و اين واحد كوچك اجتماع از ديدگاه قرآن مجيد چگونه است.
خانواده را از ديدگاه هاي مختلف مي توان تعريف كرد. كه پاره اي از آنها سطحي و پاره اي ديگر عمقي است.
پر واضح است كه هر چه ديدگاه ما عميق تر باشد، به شناختي كامل تر و قابل اعتماد تر رسيده ايم و هر چه شناخت ما از خانواده كامل تر و عميق تر باشد، بهتر مي توانيم به اين نهاد مقدس، رونق بخشيم و تزلزل و ناپايداري را از محيط آن دور سازيم.
در يك نگاه ظاهري متوجه مي شويم كه عناصر اصلي تشكيل دهنده خانواده، يك زن و يك مرد است كه مطابق آداب و رسوم اجتماعي خويش با يكديگر پيوند زناشويي بسته اند و بعد فرزند يا فرزنداني بر جمع آنها افزوده شده است.
خانواده را با همين نگاه ظاهري مي شود تعريف كرد، ولي اين اندازه كافي نيست، عمده اين است كه ببينيم چرا زن و مرد، به دنبال تشكيل زندگي مشترك مي روند و آيا اين يك نياز فطري و طبيعي است يا - به قول ماركسيست ها كه همه چيز را روبناي اقتصاد مي دانند - يك نياز غير طبيعي و طبقاتي است.
در اين جا نمي خواهيم درباره نظريه ماركسيسم بحثي داشته باشيم‏(1) شايد كساني باشند - و هستند - كه زناشويي آنها انگيزه اقتصادي دارد. پدري دختر خود را به خاطر سبك كردن هزينه زندگي به خانه شوهر مي فرستد، يا براي استفاده از مزاياي اقتصادى، دختر خود را به مرد ثروتمندي مي دهد، همچنان كه بعضي از مردان، دختري را به خاطر ثروت او يا ثروت پدرش به همسري انتخاب مي كنند.
بعضي از ازدواج ها نيز به خاطر قدرت و موقعيت است، خانواده هاي قدرتمند و داراي موقعيت، در ازدواج هاي خود به اين مسأله زياد توجه مي كنند؛ آنها مي كوشند كه از اين راه، بر موقعيت و قدرت خود بيفزايند و نگذارند كه از طبقه محروم، كسي به اين خوان انحصاري دسترسي پيدا كند.
زيبايي هم يكي از انگيزه هاست. بسيارند كساني كه زيبايي اندام را اصل و محور مي شناسند و به هيچ يك از ارزش هاي انساني توجه نمي كنند.
در مجموع، براي كساني كه به خاطر مال يا جمال يا قدرت، تشكيل خانواده مي دهند، خانواده، كانون بهره گيري مرد يا زن از ثروت يا قدرت يا زيبايي ديگري است و چون فلسفه تشكيل خانواده را همين امور مي دانند، دوام و استحكام خانواده نيز در نظر آنها به همين امور بستگي دارد و هيچ مانعي نيست كه با از بين رفتن آنها، زندگي خانوادگي نيز همچون سايه اي به دنبال آنها محو و زايل گردد.
البته، اسلام مخالف اين نيست كه زن و شوهر از مال و مقام و قدرت و جمال يكديگر بهره مند شوند، اما به طور حتم، مخالف اين است كه: اساس تشكيل خانواده، اين امور مادي و غير قابل دوام باشد.
مي توان علت تشكيل خانواده را رفع نياز جنسي دانست. مسلماً نياز جنسي زن و مرد به يكديگر، عاملي است كه آنها را به يكديگر جذب مي كند و به تحمل يك سلسله مسؤوليت ها و محدوديت ها وا مي دارد، اما پر واضح است كه اين نياز نيز نمي تواند علت تامه تشكيل خانواده باشد.
نياز جنسي هميشه شديد نيست؛ در آغاز جواني شديد است، امّا به تدريج كه سن بالا مي رود، اين نياز هم رو به ضعف مي گذارد، با اين حال مي بينيم كه در سنين بالا، زندگىِ خانوادگي از استحكام بيشتري برخوردار است و حتي در سنين بسيار بالا كه تقريباً اين نياز از بين رفته است، زن و شوهر آن چنان به وحدت مي رسند كه به طور كلي در يكديگر محو مي شوند و همچنان به هم عشق مي ورزند.
اگر علت تامه تشكيل خانواده نياز جنسي باشد، بايد زندگي خانوادگي تابع آن بوده، همچون خود آن نياز در معرض تغيير باشد.
وانگهى، اگر عامل گرايش زن و مرد به يكديگر رفع نياز جنسي باشد، هيچ ضرورتي ندارد كه زن و مرد با يكديگر پيمان زناشويي ببندند، آنها مي توانند زندگي انفرادي و آزاد داشته باشند و فقط براي رفع اين نياز طبيعي با يكديگر تماس حاصل كنند.
خانواده بر يك اصل و پايه مهم تري استوار است؛ اصلي كه نه تنها رفع نياز جنسي تابع آن است، بلكه كليه عوارضي كه در اين كانون وجود دارد، تابع آن است.
اين اصل بايد شناخته شود تا زن و مرد، به هنگام بستن پيمان زناشويي گرفتار انحراف نشوند و تنها تكيه آنها بر همان اصل باشد و ساير چيزها را فرع قرار دهند.
ممكن است داشتن فرزند را اصل قرار دهيم، انسان ميل دارد كه ادامه وجود خودش را در فرزند بنگرد، علماي روان شناس، ميل به مادر شدن را طبيعي زنان مي دانند و انگيزه مادري را از انگيزه هاي بسيار قوي مي شناسند؛ البته درباره انگيزه پدري اختلاف كرده اند.
به هر حال، وجود فرزندان، از ثمرات شيرين ازدواج است. مردان و زناني كه توانسته اند فرزنداني سالم و صالح تحويل جامعه دهند، احساس سرفرازي مي كنند.
بنابراين، شايد به جا باشد اگر گفته شود كه: تشكيل خانواده، به خاطر توالد و تناسل است، ليكن با همه اهميتي كه براي اين جنبه قائليم، نمي توانيم اين را نيز اصل و پايه يگانه و منحصر به فرد قرار دهيم.
بسيارند خانواده هايي كه صاحب فرزند نشده اند، يا فرزندي براي آنها نمانده است، مع الوصف، عشق و علاقه زنان و شوهران اين خانواده ها به يكديگر، به همان اندازه قوي است كه ساير زنان و شوهران؛ در عين حال، جاي انكار هم نيست كه بعضي از خانواده ها به خاطر فرزند دار نشدن، متلاشي شده اند.
در يكي از روايات آمده است كه پيامبر گرامي اسلامْ به پيروان خود فرمود:.
تَزَوَّجُوا... أما علمتُمْ أنّى أباهى بِكُمُ الاُمَمَ حَتّي بِالسِقْطِ؛(2).
ازدواج كنيد، زيرا من حتي به جنين هاي سقط شده شما بر امت هاي ديگر در روز قيامت مباهات مي كنم.
مسلماً در اين سفارش حكيمانه، به يكي از ثمرات گران بهاي زناشويي اشاره شده است، ولي دليل بر اين نيست كه فقط فلسفه زناشويي همين است و بس! همچنان كه در روايت ديگري آمده است كه:.
مَنْ تَزَوَّجَ فَقَدْ أحْرَزَ نِصْفَ دِينِهِ؛(3).
هر كس ازدواج كند، نصف دين خود را حفظ كرده است.
اين هم كاملاً حكيمانه است، زيرا ازدواج، جوانان را از لغزش و انحراف و بي عفتي حفظ مي كند و آنها را در مقابل نيمي از چيزهايي كه دين را به خطر مي اندازد، بيمه مي نمايد.
ولي ديديم كه اين هم علة العلل ازدواج و پيمان زناشويي نيست؛ در عين حال، عامل رفعِ نيازِ جنسي و فرزنددار شدن، از عامل قدرت، مال، مقام و زيبايى، اهميت بيشتري دارد و حتي ازدواج هايي كه به خاطر اين امور، صورت مي گيرد، بيشتر و بهتر قابل دوام است تا ازدواج هايي كه به خاطر مال و مقام و قدرت و زيبايى.
تشكيل خانواده، فايده ديگري نيز دارد كه ممكن است گفته شود: علت اين كه زنان و مردان به تشكيل خانواده مي پردازند، همان است.
انسان يك موجود اجتماعي است و نياز به تعاون و معاضدت دارد. در محيط خانواده، برنامه تعاون و معاضدت، به طور بسيار مطلوبي اجرا مي شود. اگر يكي بيمار شود، ديگري از او پرستاري مي كند واگر يكي دچار فتور و ضعف گردد، ديگري زير بازوي او را مي گيرد و اگر يكي از نظر مالي ناتوان شود، ديگري به او كمك مي كند و حتي گاهي عواطف خانوادگي آنچنان قدرت پيدا مي كند كه اعضاي خانواده، در قبال يكديگر احساس مالكيت شخصي نمي كنند.
در بسياري از خانواده ها، مخصوصاً در محيط اسلامي خودمان، اين برنامه ها به طور كامل جريان دارد. پدران و مادران و فرزندان، نسبت به يكديگر فداكاري مي كنند و همگي مانند يك روحند در چند بدن! اين خانواده ها مظهر وحدتند نه كثرت. در حقيقت، پدر و مادر همچون هسته مركزي اتم هستند و فرزندان مانند الكترون ها برگرد آنها مي چرخند و يكديگر را حفظ مي كنند.
معلوم مي شود كه در مسأله تشكيل خانواده، يك راز ديگري نهفته است كه اگر شناخته شود و مورد توجه قرار گيرد، انسان به واسطه آن به همه چيز مي رسد: هم نياز جنسي اش رفع مي شود، هم به فرزند مي رسد، هم از نعمت بسيار پرارزش تعاون و تعاضد بهره مند مي شود و هم به فوايد ديگر مي رسد.
اين كه در اين جا مي پرسيم:خانواده چيست نه براي اين است كه چيستي خانواده را از لحاظ وضع نابساماني كه در دنياي كنوني دارد، به دست آوريم، بلكه براي اين منظور است كه ماهيت آن را آن چنان كه بايد باشد، بشناسيم.
به عبارت ديگر: مي خواهيم بدانيم خانواده از ديدگاه اسلام يعني چه روابط فيزيكي دو جنس مخالف و توليد مثل و امور ديگري كه اشاره شد، كدام يك راز اصلي و شرط كافي تشكيل خانواده است.
كليد گشايش اين معما در قرآن است. از نظر اين كتاب آسمانى، انسان ها طوري آفريده شده اند كه جفت خواهي به سرشت و آفرينش آنها بر مي گردد. تشكيل خانواده، معلول اين است كه هر كدام از دو عنصر زن و مرد، تا يكديگر را نجويند و نخواهند و با يكديگر نياميزند و به تعاون و معاضدت يكديگر تن ندهند، ناقصند. اين دو عنصر، مكمل يكديگرند. تنها رابطه فيزيكي دوتن نيست كه آنها را تكميل مي كند و تنها توليد فرزند نيست كه آنها را دلخوش مي گرداند و تنها امور مادي ظاهري نيستند كه آنها را به يكديگر جذب مي كنند. نكته اي باريك تر از مو در اين جا نهفته است، هم نياز روحي است و هم نياز جسمى. طراح آفرينش، طرح خلقت موجودات جاندار را اين گونه ريخته است.
از ديدگاه قرآن، اصولاً خلقت انسان ها جفت جفت است. هيچ مردي و هيچ زني نيست كه براي او جفتي خلق نشده باشد. اينها به حسب فطرت خود، در پي يافتن جفت خود كوشش و تلاش مي كنند و هر كدام با تاكتيك مخصوص خود، اين وظيفه فطري را انجام مي دهند. مرد با تاكتيك مردانه خود و زن با تاكتيك زنانه خود و سرانجام همديگر را مي جويند و كامل مي كنند. منطق قرآن در اين باره چنين است:.
1. وَخَلَقْناكُمْ أزْواجاً؛(4).
ما شما را جفت جفت آفريديم.
2. وَمِنْ اياتِهِ أنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أنْفُسِكُمْ أزْواجاً لِتَسْكُنُوا إلَيْها وَجَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً؛(5).
يكي از آيات قدرت خداوند اين است كه براي شما از جنس خودتان همسر آفريده تا وسيله سكون و آرامش شما باشد و در ميان شما دوستي و رحمت قرار داده است.
3. وَاللّهُ خَلَقَكُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ جَعَلَكُمْ أزْواجاً؛(6).
خداوند شما را از خاك و سپس از نطفه آفريد و شما را جفت جفت گردانيد.
4. فِاطِرُ السَّمواتِ وَالأرْضِ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أزْواجاً وَمِنَ الأنْعامِ أزْواجاً يَذْرَؤُكُمْ فيهِ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَىْ‏ء؛(7).
خداوند، آفريدگار آسمان ها و زمين است و براي شما از جنس خودتان جفت هايي قرار داده و براي چارپايان نيز از جنس خودشان جفت هايي آفريده است. اين جفت قرار دادن، وسيله تكثير نسل هاي شماست و هيچ چيز مانند خدا نيست.
قرآن با اين گونه تعبيرات، در حقيقت به فلسفه اساسي تشكيل خانواده اشاره كرده است. اگر جفت گرايي در سرشت انسان عجين نشده بود و همسران، وسيله سكون و آرامش يكديگر نبودند و دوستي و رحمت در ميان آنها قرار داده نمي شد، چه نيازي داشتند كه با بستن پيمان زناشويى، تنهايي و استقلال فردي خود را در جمع كوچك خانواده مضمحل كنند و همه لوازم و نتايج آن را تحمل نمايند!.
درست است كه جفت گرايي - به تصريح قرآن - در ميان حيوانات نيز هست، اما فرقي كه قرآن ميان جفت گرايي انسان و حيوان مي گذارد اين است كه در مورد حيوانات، صحبت از اين كه جفت ها وسيله سكون و آرامش يكديگرند و در ميان آنها مودّت و رحمت قرار داده شده است، نيست ، ولي اين مطلب درباره انسان ها با صراحت هرچه بيشتر بيان شده و مورد تأكيد قرار گرفته است.
در وجود انسان زمينه اي از مودت و رحمت وجود دارد كه تجلي گاه آن فقط محيط خانواده است؛ البته زمينه هاي ديگري از مودت و رحمت نيز هست كه تجلي گاه آن جامعه است. اين زمينه ها بايد به طور كامل بروز و ظهور كنند.
وقتي عشق و دلبستگي زن و شوهر نسبت به يكديگر به مرحله اي مي رسد كه به طور كلي در غم و شادي يكديگر شريكند و حتي غم و شادي يكي عيناً غم و شادي ديگري است و هيچ كدام بدون حضور ديگري زندگي گرم و پرنشاط و شيريني ندارد، به خاطر همان مودت و رحمتي است كه قرآن روي آن تكيه مي كند.
انسان، سكون و آرامش مي خواهد، در كل نظام هستي اين سكون و آرامش را خدا به انسان مي دهد. قرآن در اين باره مي فرمايد:.
هُوَ الَّذي أنْزَلَ السَّكينَةَ فِي قُلوبِ المُؤْمِنينَ؛(8).
اوست كه سكون و آرامش را در دل هاي مؤمنان نازل كرده است.
هنگامي انسان به اين سكون و آرامش نايل مي شود كه به آن قدرت لايزالي كه نظام بخش هستي است ايمان داشته باشد. در اين صورت، انسان در برابر حوادث و مصايب و فراز و نشيب ها نمي لرزد و محكم و استوار مي ايستد.
اما همسران نيز وسيله سكون و آرامش يكديگرند و اين، حتي به ايمان آنها هم بستگي ندارد، اگر چه ايمان، همچنان كه درجاهاي ديگر نقش مؤثري دارد. در اين جا نيز نقش دارد.
مي توان گفت: همان طوري كه انسان به آب و غذا نياز دارد و هنگامي كه رفع گرسنگي و تشنگي كرد، سكون و آرامش مي يابد، زنان و مردان نيز به يكديگر نياز دارند و هنگامي كه يكديگر را يافتند، آرامش پيدا مي كنند.
بدين ترتيب، رفع نياز جنسي يا عوامل ديگر، در تشكيل خانواده؛ اصل نيستند. اصل، اين است كه محيط پر از صفاي خانواده، تجلي گاه مودت و رحمت زن و مرد نسبت به يكديگر و وسيله سكون و آرامش آنها باشد، و به همين جهت است كه اگر زن و مرد در انتخاب همسر، به اين اصل اساسي و مهم توجه نداشته باشند و حقيقتاً در صدد يافتن وسيله سكون و آرامش برنيايند و خانواده اي تشكيل ندهند كه تجلي گاه مودت و رحمت باشد، ناكام مي مانند و روي خوشبختي و آرامش را نمي بينند.
عشق هايي كز پي رنگي بود
عشق نبود عاقبت ننگي بود.
آميزش جنسي و فرزنددار شدن و زيبايي هاي ظاهرى، به خودي خود امري جسماني و بدني هستند و در اين ميان، نبايد آميزش روح ها و نيازي كه روان زن و مرد به يكديگر دارند، از نظر محو گردد.
در محيط خانواده، اگر فقط روابط جسمي و واكنش هاي فيزيكي مطرح باشد و بس، روح ها سرگردان مي مانند و در تمام عمر در حسرتِ ناكامي مي سوزند و مي سازند و بي ترديد، هرگاه روح ها ناكام و حسرت زده باشند، جسم ها نيز پريشان و ناتوانند.
اما آن جا كه روح هاي تشنه زن و مرد از سرچشمه زلال يكديگر سيراب مي شوند و به قول مولوى:
هر دو بحري آشنا آموخته
هر دو جان بي دوختن بردوخته
كاميابي و سعادت براي هر دو تأمين است و نيازهاي جسمي و فيزيكي نيز به طور كامل برآورده مي شوند.
در خانواده هايي كه فقط روابط جنسي مطرح نيست، بلكه روح ها نيز به طور كامل همديگر را يافته اند، مي توان تشابه فكري و سليقه اي و اخلاقي را ميان همسران، به روشني مشاهده كرد. آنها به مرحله اي مي رسند كه خود را جداي از يكديگر نمي بينند و حتي به جرأت مي توان گفت: علاقه هر يك از آنها به خود، عين علاقه به ديگري و علاقه به ديگرى، عين علاقه به خويش است.
همچو لعلي كو شود كل لعل ناب
پر شود او از صفات آفتاب
وصف آن سنگي نماند اندر او
پر شود از وصف خود او پشت ورو
بعد از آن گر دوست دارد خويش را
دوستي خور بود آن اي فتا
وركه خود را دوست دارد لعل ناب
خواه تا او دوست دارد آفتاب
اندر اين دو دوستي خود فرق نيست
هر دو جانب جز ضياي شرق نيست
اين جاست كه انسان با الهام از قرآن مجيد پي مي برد كه خانواده فقط محيط آميزش نطفه ها و سلول هاي نطفه اي اسپرم و اوول و توليد فرزند و تلاقي بدن ها و اصطكاك فيزيكي آنها و آميزش جنسي نيست، بلكه محيط آميزش روح ها و جذب و انجذاب باطني زن و مرد و پر شدن خلأ روحي هر يك به ديگري و به وحدت رسيدن و فناي آنها در يكديگر است.
اين، همان چيزي است كه هماهنگ با خلقت و آفرينش زن و مرد است و بايد باشد و اگر نيست، عيب و گناه انسان هاست كه با دور ماندن از اقتضاي آفرينش و الهام نگرفتن از وحي الهى، گرفتار آن شده اند و به جاي رسيدن به وحدت، اسير كثرتند و البته آنهايي كه از نور وحي الهي روشني گرفته و به حيات خانوادگي خود فروغ بخشيده اند، اين چنينند.
گفت: معشوقي به عاشق ز امتحان
در صبوحي كاي فلان ابن الفلان
مرمرا تو دوست تر داري عجب
يا كه خود را! راست گويا ذالكرب
گفت: من در تو چنان فاني شدم
كه پرم از تو ز ساران تا قدم
بر من از هستي من جز نام نيست
در وجودم جز تو اي خوش كام نيست
زان سبب فاني شدم من اين چنين
همچو سركه در تو بحر انگبين

پي نوشتها:
 

1.در اين باره در كتاب: اقتصاد در مكتب توحيد به همين قلم به تفصيل بحث شده است.
2.محمد تقي مجلسى، روضة المتّقين، ج‏8، ص‏83.
3.همان، ص‏82.
4.نبأ (78) آيه 8.
5.روم (30) آيه 21.
6.فاطر (35) آيه 11.
7.شوري (42) آيه 11.
8.فتح (48) آيه 4.
 

منبع: منبع: كتاب خانواده در قرآن ، دكتر احمد بهشتي، ص 33