قلمرو موضوعي قرآن از ديدگاه قرآن (1)


 

نويسنده : مصطفي كريمي




 

چكيده
 

يكي از موضوعات در خور بررسي در‌باره قرآن كريم گستره بيانات آن است ‌كه از آن به قلمرو موضوعي قرآن ياد مي‌شود. براي كشف حدود گستره قرآن مي‌توان، بلكه بايد به آيات قرآن رجوع كرد و روش‌هاي برون‌متني در اين امر كافي نيست و با عنايت به اعجاز قرآن، بيان آن در اين باره حجت است. در اين مقاله آياتي بررسي مي‌شوند كه بي‌واسطه شاهد يا دال بر گستره موضوعي قرآن‌اند. سياق اين آيات و روايات تفسير كننده آنها بيانگر شأنِ هدايتگري قرآن براي حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه اهل بيت(سلام الله عليها) است. اين آيات از يك سو بر اين دلالت دارند ‌كه قرآن بيان‌‌كننده همه چيز است و از سوي ديگر، برپايه دليل‌ها و شواهد، قرآن علاوه بر ظاهر، باطني دارد كه جز رسول اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) و اوصيايش ‌كسي بدان نمي‌رسد. پس گستردگي موضوعي قرآن ويژه آن بزرگواران بوده و در مجموع ظاهر و باطن قرآن است.

مقدمه
 

يكي از اوصافي كه قرآن كريم براي خود بيان مي‌كند، تبيان بودنش نسبت به همه چيز و گستردگي مسائل مطرح در آن است. از اين گستره به قلمرو موضوعي قرآن ياد مي‌شود. لازم است اين مسئله بررسي شود كه گستره بيانات قرآن كريم چه مقدار است؛ چراكه بهره‌مندي كامل از آموزه‌ها و وفاداري به رهنمودهاي قرآن در گرو آگاهي به معارف و تسليم در برابر دستورهاي آن است. اين مهم در صورتي ميسر خواهد بود كه مشخص شود دانشوران مؤمن در كدام مباحث علمي‌بايد به قرآن مراجعه كنند يا داده‌هاي آن را محك داوري و صحت و سقم يافته‌هاي خود قرار دهند و قرآن چه وظايفي را براي دين‌باوران بيان كرده است.
قلمرو در لغت به معناي ناحيه و ناحيه حكمراني است1 و مقصود از قلمرو موضوعي قرآن، گستره مسائل و موضوعات آن است كه از آن در زبان فارسي گاه با واژه جامعيت قرآن ياد مي‌شود. كاربرد واژه گستره و قلمرو در اين باره، از واژه جامعيت مناسب‌تر است؛ زيرا بودن نوعي فراگيري در معناي واژه جامعيت2 ممكن است اين را به ذهن تداعي كند كه از پيش قضاوت شده كه قرآن شامل همه چيز است.
قلمرو قرآن كريم علاوه بر موضوع، از جهت مكان و زمان نيز درخور توجه است. از گستره مكاني قرآن كريم به جهاني بودن و از گستره زماني آن به جاودانگي تعبير مي‌شود. هدف اين مقاله تنها بررسي قلمرو موضوعي قرآن است و به آن دو نمي‌پردازد. قلمرو موضوعي قرآن نيز از دو جهت قابل بررسي است: يكي از اين جهت كه قرآن كريم به چه مسائل و موضوعاتي پرداخته است؟ و ديگر اينكه قرآن كريم به اين مسائل در چه حد پرداخته است؟ مقصود اصلي اين نوشته بررسي مسئله نخست است. البته اين موضوع در هر دو حوزه ظاهر و باطن قرآن كريم پي‌گيري مي‌شود. مراد از باطن قرآن، معاني ژرف و نهان در وراي ظاهر واژگان است.3 وجود بطن براي قرآن كريم، مورد پذيرش اكثر قريب به اتفاق انديشوران اسلامي‌است.4
اين مقاله آن دسته از آيات را بررسي مي‌كند كه مستقيماً به قلمرو موضوعي قرآن كريم مربوط مي‌شود و آياتي كه با واسطه به قلمرو قرآن كريم دلالت دارند، بررسي نخواهد شد.
بحث از مسئله قلمرو موضوعي قرآن قدمتي طولاني دارد و به دليل نقش به‌ سزاي قرآن در زندگي مسلمانان، دانشمندان مسلمان به قلمرو موضوعي آن، توجه داشته‌اند. از اين رو، در منابع پيشينيان مبحث قلمرو موضوعي مورد توجه بوده است.5 اين بحث، براي عصر و نسل امروز ما ضرورتي متفاوت از گذشته يافته است؛ به ويژه از جهت امكان بهره‌مندي از آيات و روايات در تعيين قلمرو قرآن. شايد علت اين باشد كه مسئله قلمرو‌شناسي وحي، در اصل، بيشتر براي حل تعارض عقل و وحي طرح شده است و در جوامع اسلامي‌بر خلاف جوامع دينيِ ديگر،6 اين مسئله چندان مطرح نبوده است؛ زيرا از طرفي قر‌آن مشوق استفاده از عقل در كشف حقايق است و از سوي ديگر علم تجربي آن چنان وسعت و دقت نيافته بود تا بتواند در بعضي عرصه‌هاي مربوط به مسائل قرآني اعلام نظر كند،7 و دانشمندان براي حل تعارض آن با قرآن در صدد به دست آوردن قلمرو قرآن باشند. به علاوه، در جوامع اسلامي‌تعارض عقل و وحي به نحو ديگري حل مي‌شده است. مثلاً در دوره اول عصر ترجمه (قرن دوم هجري) كه با ورود فلسفه يونان به جوامع اسلامي، موضوع تعارض فلسفه و قرآن مطرح شد و كساني چون كنْدي ( 185- 260 ق) براي حل اين تعارض، در پي تحديد قلمرو قرآن نشد بلكه آيات معارض با يافته‌هاي فلسفي را تأويل كرد.8 اما شكل‌گيري حكومت در ايران بر اساس قوانين اسلام و قرآن و وارد شدن شبهات مطرح درغرب مسيحي توسط برخي روشنفكران وطني، سبب شد موضوع بحث از قلمرو موضوعي قرآن در كشور ما، جدي‌تر از گذشته مطرح شود و كتاب‌هايي نيز درباره جامعيت قرآن كريم9 و قلمرو دين10 نگارش يابد. اما با اين همه، نگاشته‌اي مستقل كه نخست از روش كشف قلمرو موضوعي قرآن كريم و سپس از آيات مربوط به اين مسئله به تفصيل سخن بگويد، يافت نشد.
1. ضرورت مراجعه به قرآن در شناخت قلمرو موضوعي آن
شناخت دقيق قلمرو موضوعي قرآن در گرو بهره بردن از روشي صحيح براي كشف آن است؛ زيرا تنها با استفاده از روش صحيح مي‌توان قلمرو موضوعي دقيق قرآن ‌كريم را بدست آورد. بنابراين، پيش از بررسي آيات قرآن ‌كريم, بايد صحت استفاده از قرآن ‌كريم در ‌كشف قلمرو موضوعي قرآن و حجيت بيان قرآن در اين باره ثابت شود. عنايت به پافشاري به استفاده از روش بيرون متني و ناصحيح انگاشتن بهره‌گرفتن از آيات و روايات در به دست آوردن قلمرو موضوعي قرآن از سوي برخي،11 اهميت بحث از روش ‌كشف قلمرو آن و صحت مراجعه به قرآن ‌كريم را دو چندان مي‌‌كند. از اين رو، پيش از بررسي آيات مربوط به قلمرو موضوعي قرآن، اشاره به روش‌ها و اثبات درستي استفاده از قرآن ‌كريم در ‌كشف قلمرو موضوعي آن و حجيت جوابش ضروري مي‌نمايد.
براي به دست آوردن گستره موضوعي قرآن چند روش مطرح است: يكي روش برون‌متني است كه با سنجش تجربي، تاريخي و عقلي صورت مي‌گيرد. دوم نگاه درون‌متني است كه با بهره‌گيري از قرآن و روايات انجام مي‌شود. سوم روش تلفيقي (برون‌متني و درون‌متني) كه طبق آن با روش بيرون‌متني كليات امور مربوط به قلمرو موضوعي قرآن به دست مي‌آيد، اما براي شناخت تفصيلي در اين باره بايد به قرآن و روايت رجوع كرد.
هر يك از دو روش كلي نخست، مشتمل بر روش‌هاي فرعيِ متعددي است كه ذيلاً بدان‌ها اشاره مي‌شود:

1. روش‌هاي برون‌متني:
 

الف) روش تعيين انتظار از قرآن، از طريق بررسي نيازهاي انسان و انتظارات او از قرآن؛
ب) روش بسط تاريخي قرآن، از راه مطالعه در آثار و نقش قرآن در جوامع اسلامي‌؛
ج) روش عقلي، از راه دلايل نياز انسان به قرآن؛

2. روش‌هاي درون‌متني:
 

الف) روش بررسي آيات و روايات بيانگر اهداف قرآن و اهداف و قلمرو رسالت پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) ؛
ب) بررسي آيات و رواياتِ مربوط به قلمرو موضوعي قرآن؛
ج) بررسي استقرايي و دسته‌بندي تمام آيات قرآن.
مطمئن‌ترين روش كشف قلمرو موضوعي قرآن كريم مراجعه به خود آن است؛ زيرا قرآن كه خود را نور12 و وسيله هدايت13 و بيانگر همه چيز14 معرفي مي‌كند، به يقين قلمرو خود را نيز بيان كرده است. به علاوه، استفاده از اين روش ضروري است؛ زيرا با هيچ يك از روش‌هاي بيرون ديني نمي‌توان قلمرو موضوعي قرآن را به دقت كشف كرد.
با عنايت به اين‌كه هر ي‌ك از روش‌هاي درون‌متني (روش‌هاي دسته دوم) و روش تلفيقي (روش سوم) به ضرورت مراجعه به قرآن و روايت تأكيد مي‌كند، براي اثبات ضرورت و صحت مراجعه به قرآن و روايت براي به دست آوردن قلمرو موضوعي قرآن، نقد و بررسي روش برون‌متني و پاسخ به شبهات مربوط به روش درون متني كفايت مي‌كند.

1-1. ‌كافي نبودن روش‌هاي برون‌متني و نياز به خود قرآن
 

اگر روش‌هاي برون‌متني به دقت قلمرو موضوعي قرآن را مشخص مي‌‌كرد، استفاده از آيات قرآن چندان ضرورتي نداشت؛ اما تحقيق نشان مي‌دهد روش‌هاي بيرون‌متني در اين امر كافي نيست و ما را از مراجعه به قرآن بي‌نياز نمي‌كند. هر ي‌ك از اين روش‌ها را به اختصار بررسي مي‌‌كنيم.

1. روش انتظار از قرآن
 

اين روش متأثر از رويكرد جديد غرب مسيحي15 در تعيين قلمرو دين است. اين روش تأ‌كيد دارد ‌كه قرآن ‌كريم براي پاسخگوي به آن دسته از نيازهاي اصيل آدمي آمده است كه در جاي ديگري غير از قرآن به آن پاسخ داده نشده است. ولي شناخت نيازهاي اصيل انسان و پاسخ به آنها از طريق شاخه‌هاي مختلف انسان‌شناسي به معناي عام آن امكان پذير است و تنها رابطه انسان با خدا و جهان غيب را مي‌توان ويژه قرآن دانست.16
اين روش بر دو مقدمه نادرست استوار است. مقدمه اول اين است ‌كه قرآن آن بخش از نيازهاي اصيل انسان را پاسخ مي‌گويد كه در جاي ديگر پاسخي ندارد. اولاً، اين مقدمه مصادره به مطلوب است و در آن جامعيت به نحوي مشخص شده و آن اينكه قرآن كريم به نيازهاي خارج از قلمرو دانش بشري پاسخ مي‌دهد. ثانياً، بر اين مدعا دليلي آورده نشده است؛ بلكه اصلاً نمي‌توان به امتناع عقلي دخالت قرآن در امور مربوط به قلمرو دانش بشري استدلال كرد. شايد يگانه دليل آنها اين باشد كه اگر قرآن در مورد اموري كه انسان از طريق علوم بشري به آن مي‌رسد، لغو است. ولي بيان نيازهاي اصيل انسان و چگونگي پاسخ به آنها در قرآن نه تنها لغو نيست، بلكه در مواردي ضرورت دارد؛ زيرا, بيان قرآن مي‌تواند ارشاد به حكم عقل و تأييد آن باشد؛17 و اين ارشاد و تأييد در مواردي است كه كشفيات علوم انساني در تحريك مردم براي رسيدن به مصالح واقعي كافي نباشد و چنانچه اين دستاوردها براي همگان آشكار نباشد بيان آنها در قرآن ضرورت دارد.18 بررسي متن قرآن نيز نشان مي‌دهد كه قرآن و دانش بشري قلمرو موضوعيِ مشتر‌ك دارند. به علاوه، نتيجه اين روش، نسبي بودن قلمرو موضوعي قرآن است؛ زيرا گستره قرآن به تبع ضيق و سعه قلمرو علوم بشري در شناخت نيازهاي اصيل انساني و پاسخ به آنها، سعه و ضيق پيدا مي‌كند.
مقدمه دوم اين روش تأكيد دارد كه بدون مراجعه به متون وحياني، با استفاده از انسان‌شناسي19 تجربي و فلسفي تمام نيازهاي انسان و نيز توانايي او در جواب‌گويي به بخشي از آنها معلوم مي‌شود. بدين صورت نيازهاي خارج از قلمرو دانش بشري و در نتيجه قلمرو موضوعي قرآن مشخص مي‌گردد. به نظر مي‌رسد با توجه به پيچيدگي وجود انسان و برخي ويژگي‌هاي او، انسان‌شناسي غير وحياني به تنهايي نتواند تمام
نيازهاي انسان و را تأمين آنها را بشناسد.20 پس ناگزير بايد از قرآن مدد جست. آن ويژگي‌هاي انسان عبارت‌اند از:
الف) طبق شواهد عقلي21، تجربي، و نقلي22 انسان از بدن مادي و روح معنوي تشكيل شده و روح او مي‌تواند فارغ از بدن و به گونه‌ مستقل زنده بماند.23 هويت واقعيِ انسان به روح اوست، كه در مرحله نهايي از آفرينش انسان خداوند در جسم انسان مي‌دمد.24 و شناخت كامل هويت روح و ويژگي‌هاي آن از تيررس علوم بشري بيرون است.
ب) در بينش قرآني مراتب وجودي متعددي براي انسان مطرح شده است.25 و درجات كمالي بيان گرديده است كه علوم بشري حتي تصوير دقيقي از آن نمي‌تواند در اختيار قرار دهد.26 به عنوان مثال انسان علاوه بر زندگي دنيوي، داراي زندگي برزخي و اخروي است.27 كه علوم عقلي و تجربي بشري از شناخت كم و كيف آن ناتوان است.
ج) بين زندگي دنيوي انسان و سعادت اخروي او ارتباط وثيقي هست؛ به‌گونه‌اي كه ثمره يا عين اعمال اختياري دنيايي خويش را در آخرت خواهد ديد و علوم بشري از شناخت چگونگي رابطه ميان رفتار انسان در دنيا و زندگي اخروي وي ناتوان است.
وجود اين اوصاف منحصر به فرد در انسان از وي موجودي مرموز و مبهم ساخته و شناخت همه نيازهاي جسمي‌و روحي و مادي و معنوي ودنيايي و آخرتي او را بسيار مشكل كرده است. به رغم پيشرفت روز افزون و تحسين برانگيز علوم بشري , به سبب محدوديت28 و خطا پذير بودن آن،29 انسان‌شناسي ِغير وحياني، با همه تلاش براي شناخت ابعاد مختلف انسان، دچار نوعي بحران شده و نتوانسته است ابعاد وجودي و تمام نيازهاي واقعي او را به دقت بشناسد،30 و بيشتر پنهانگر ذات انسان در پرده حجاب بوده تا روشنگر آن.31 پس بايد دست نياز به سوي خالق انسان گشود و از او كمك گرفت كه آگاه به تمام ويژگي‌ها و نيازهاي انسان است.

2. روش بسط تاريخي قرآن
 

بررسي نقش تاريخي قرآن در جوامع اسلامي، يكي ديگر از روش‌هاي برون‌متني‌ مطرح در تعيين قلمرو موضوعيِ اين ‌كتاب الهي است.32 اين روش مي‌تواند ما را در فهم قلمرو موضوعي قرآن كريم ياري ‌كند؛ ولي با آن نمي‌توان گستره موضوعي قرآن را دقيق شناخت؛ زيرا در اين روش فهم و عمل مسلمانان به قرآن كريم به آزمون گذاشته مي‌شود و در صورتي نتايج اين آزمون را مي‌توان به پاي قرآن نوشت كه اولاً، فهم‌ها مصون از خطا باشد (كه اين امر با قواعد و شرايط خود ممكن است). ثانياً، حكومت و مردم به فهم صحيح از قرآن با انقياد كامل عمل كنند. حال آنكه اين دو شرط در تمام جوامع و همه زمان‌ها محقق نشده است.33 در تاريخ طولاني قرآن، فقط چند سالي دو شرط مذكور تحقق يافت كه در آن مردم فهم صحيح قرآن را مستقيم از خود پيامبراكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) مي‌گرفتند و بدان انقياد كامل داشتند. قرآن در اين مدت كوتاه به گونه‌اي نيكو كارآيي خود را نشان داد. 34 مطالعه اين بخش از تاريخ اسلام مي‌تواند به تعيين قلمرو موضوعي قرآن ياري رساند. به علاوه، تجربه تاريخي قرآن ‌كريم نمي‌تواند به دقت قلمرو موضوعي قرآن ‌كريم را بيان ‌كند؛ زيرا از ي‌ك سو مردم و ح‌كومت صرفاً متأثر از قرآن نيستند، از سوي ديگر برخي مصاديق نوظهور سال‌ها بعد و سال‌هاي بافاصله چندين قرن در جوامع مطرح مي‌شود.
گواهِ نادرستيِ اين روش آن است ‌كه افرادي چون علي عبدالرزاق، به دليل اينكه غالب حكّام اسلامي‌كه به نام اسلام و قرآن حكومت كرده‌اند اهل جور و ستم بوده‌اند و بيشتر حكومت‌هاي اسلامي توفيقي نداشته‌اند، نتيجه مي‌گيرد كه قرآن در باب حكومت نظري ندارد. 35 او به رغم وجود آيات متعدد قرآني در باب ح‌كومت پيامبران الهي، به ويژه پيامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) ، مدعي شده است: "لا تَجِدُ فِيْهِ الْقُرآن ذِكْراً لِتِلكَ الإمامَه العامَّه والخلاقه "36؛ هيچ يادي از اين امامت عامه وخلافت در قرآن نمي‌يابي.
نتيجه اين‌كه گرچه روش‌هاي بيرون‌متني نكات مثبتي دارند، روش كاملي براي تعيين قلمرو موضوعي قرآن كريم نيستند و ما را از رجوع به خود قرآن و روايات در تعيين قلمرو موضوعي قرآن بي‌نياز نمي‌كند.

1-2. صحت استفاده از آيات در شناخت قلمرو موضوعي قرآن
 

به يقين مي‌توان از آيات قرآن در شناخت قلمرو موضوعي آن استفاده كرد؛ ولي طرفداران روش بيرون‌متني مدعي‌اند در تعيين قلمرو موضوعي قرآن نمي‌توان از آيات استفاده كرد؛ زيرا فهم قرآن در گرو تعيين انتظارات از آن است ‌كه در بيرون از دين آشكار مي‌شود و هر انتظاري از قرآن و داشتن نظريه خاص در باب قلمرو موضوعي آن، فهم خاصي از آيات مربوط را به دنبال دارد.37 براي اثبات اين ادعا اولاً، عدم تعيّن معناي متون وحياني38 را مطرح مي‌كنند؛ مثلاً مي‌گويند: "متن حقيقتاً و ذاتاً امر مبهمي‌است و چندين معنا بر دارد. ما در عالم متن و سمبوليسم با چنين عدم تعيّني رو به رو هستيم ... پس خداوند تمام معاني را كه مي‌فهمند اراده كرده است. "39 ثانياّ، بر تأثير تام انتظارات مفسر در فهم آيات پا مي‌فشارند. براي صحت استفاده از آيات در كشف قلمرو موضوعي قرآن اثبات "تعيّن معناي متن " و " عدم تأثير تام انتظارات در فهم متن " ‌كافي است. ما از اين دو مسئله در جاي ديگر به تفصيل سخن گفته‌ايم.40 اين‌ك مسئله را به اختصار بررسي مي‌كنيم:
الف متون زباني ـ از جمله متون وحياني ـ از جهت مفاد استعمالي و مراد جدي در مقام استعمال و از حيث دلالت تعيُّن دارند. اگر چنين نبود, مفاهمه صورت نمي‌پذيرفت. به علاوه، لازمه سخنان مذكور نسبيت در فهم متون است؛ زيرا برپايه آن، فهم هر كس از متون ـ با توجه به مجموعه تشكيل دهنده آن ـ درست خواهد بود؛ هرچند در شرايط و موقعيت ديگر، همين فهم نادرست جلوه كند. روايات نهي‌كننده از تفسير به رأي41 و روايات تأكيد‌كننده عرضه روايات به قرآن، براي به دست آوردن مراد واقعي آنها،42 همه ناقض اين نظر است.
ب) تأثير انتظارات مفسر در فهم حتمي‌ نيست و قابل اجتناب است 43 و بايد در تأثير ندادن انتظارات خود در فهم آيات سعي وافر داشت. براي انتظارات، در مراجعه به آيات مربوط به قلمرو موضوعي قرآن كريم و فهم آنها، مجاري مختلفي طرح ‌كرده‌اند كه برخي مربوط به گردآوري44 و تعدادي ديگر مربوط به فهم به طور مستقيم 45 يااز طريق پرسش46و از طريق پيش‌فرض‌هاي ايمان به قرآن ‌كريم47 و پاره‌اي در مقام داوري و حجيت بخشي48 است. تأثير انتظارات مفسر در هيچ يك از اين مجاري قطعي نيست؛ زيرا:
اولاً، دليلي بر ضرورتِ اشاره ن‌كردن قرآن به قلمرو موضوعي خود وجود ندارد. پس و صرف اين احتمال، عالم ديني را به جست‌و‌جو وا مي‌دارد؛ به ويژه در قرآن كريم كه خود را بيان‌كننده همه چيز معرفي مي‌كند.49 بنابر‌اين چرا نتوان پيش از مشخص شدن انتظارات از قلمرو موضوعي آن در آيات جست‌وجو ‌كرد؟!
ثانياً، فهم معاني قرآن بر داشتن انتظاري خاص از ‏‏آن استوار نيست و بدون آن نيز مي‌توان قرآن را فهميد؛ چنان‌‌كه نخستين مسلمانان و ناباوران به حقانيت قرآن ‌كريم بدون سابقه ذهني و انتظار خاص از قرآن, آن را مي‌فهميدند. اگر بدون انتظار خاص در باب قلمرو موضوعي قرآن، فهم قرآن كريم ممكن نبود، دعوت به تدبر در آيات قرآن و نكوهش قرآن از افرادي كه خود را به تجاهل مي‌زنند، جايي نداشت; چون به فرض تدبر چيزي خلاف انتظار خود نمي‌فهميدند.
ثالثاً، ‌بي‌شك پرسش در فهم متون ديني ـ همانند هر متن ديگري مؤثر است و پرسش‌هاي جديد كاوش‌هاي جديدي در كتاب وسنت پديد مي‌آورد؛ اما اين نكته كه فهم آن دو، سراپا وامدار پرسش‌ها باشد، به گونه‌اي كه بدون پرسش هيچ فهمي‌و معرفتي حاصل نشود، سخني نادرست است؛ زيرا مفاد آيات كلامي‌و معرفتي است و بر خلاف مباني اين نظريه، الفاظ در سايه وضع و تعيّن معناي مورد اراده متكلم، آبستن معاني‌اند، و شريعت با تكلم معنا و مقصود خويش را بيان كرده و سكوت را شكسته است. بنابراين، قرآن نه تنها زبان در كام نكشيده، بلكه همچون دانشمندي است، كه با ديگران سخن مي‌گويد، گرچه به هر انتظاري پاسخ مثبت نمي‌دهد و شناخت پيام آن هميشه وام‌دار پرسش‌هاي ما نيست و با داشتن شرايط لازم، به مراد آن مي‌توان رسيد.
رابعاً، گرچه پيش‌فرض‌هاي معرفتيِ اعتقاد به قرآن في‌الجمله در فهم آن مؤثر است ـ و فرد مؤمن به حقانيت قرآن و سنت، نمي‌تواند تناقض و تعارض بين پيش‌فرض‌هاي قبول آن دو و فهم خود از آنها را بپذيرد و لازم است اين تعارض را به نحوي حل كند ـ لكن رابطه فهم قرآن با پيش‌فرض‌هاي اعتقاد به آن، رابطه شرط و مشروط نيست؛ زيرا فهم قرآن بر مبادي خود استوار است. مثلاً يك عالم مسيحي قادر است به درستي از قرآن كريم دريابد كه اين كتاب الهي، به داستان برخي از پيامبران الهي اشاره دارد. به علاوه، تلاش‌هاي محقق معتقد به حقانيت قرآن, در هماهنگ‌سازي بين فهم خود از آن و پيش‌فرض‌هاي پذيرش آن، هميشه به نفع پيش‌فرض‌هاي ايمان به آن تمام نمي‌شود، بلكه در مواردي فهم آيات سبب تغيير و تصحيح باورها و پيش‌فرض‌هاي ايمان به آن مي‌شود.
خامساً، با تحدي و تلاش مخالفان به هماوردي و نا‌كامي آنها، معجزه و سخن الهي بودنِ قرآن ثابت شده است. بنابر اين در صدق بيان آن درباره قلمرو موضوعي خود جاي ترديد باقي نيست و به آزمون تجربي نيازي ندارد.
نتيجه اينكه مراجعه به قرآن براي كشف قلمرو موضوعي آن، صحيح است و بيان قرآن در اين‌باره حجت است.

2. آيات مربوط به قلمرو موضوعي قرآن
 

با توجه به آنچه گذشت، روشن شد كه مي‌توان از بيان قرآن قلمرو موضوعي آن را كشف كرد. جز برخي از محققان اين روزگار، بيشتر صاحب نظران از روش درون‌ديني بهره برده و ديدگاه خود را در تفسير آيات مربوط به قلمرو قرآن بيان كرده‌اند.
بايد توجه داشت كه كشف قلمرو موضوعي قرآن كريم از آيات، تفسير موضوعي به شمار مي‌آيد و تفسير موضوعي دو ركن اساسي دارد: يكي ركن دروني كه خود آيات و روايات است؛ ديگري ركن بيروني كه دستاوردهاي دانش بشري است. البته نسبت ركن بيروني به دروني، نسبت خادم و مخدوم است و هيچ‌گاه خادمان در مرتبه مخدومان نمي‌نشينند و نبايد از بيرون چيزي بر قرآن تحميل شود.50
براي اينكه به روشني نظر قرآن كريم در اين باره به دست آيد تمام آيات مطرح در اين مسئله را به ترتيب موجود در قرآن بررسي و مشخص مي‌كنيم كدام مربوط به قلمرو موضوعي قرآن نيست و كدام مربوط است و دلالت آنها چيست.51

آيه اول
 

وَ ما مِنْ دَابَّه فِي الْأَرْضِ وَ لا طائِرٍ يَطِيرُ بِجَناحَيْهِ إِلاّ أُمَمٌ أَمْثالُكُمْ ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْء؛ (انعام: 38) و هيچ جنبنده‌اي در زمين و نه هيچ پرنده‌اي كه با دو بال خود پرواز مي‌كند، نيست، مگر آنكه آنها نيز گروه‌هايي مانند شما هستند. ما هيچ چيزي را در كتاب فرو گذار نكرده‌ايم.
با عنايت به اينكه تفريط به معناي فروگذار كردن است،52 آيه اشاره دارد كه در كتاب از چيزي فروگذاري نشده و همه چيز در آن آمده است؛ اما در مورد اينكه مراد از كتاب چيست، چند احتمال وجود دارد53 كه دو تا از آنها مهم است: يكي اينكه مراد از كتاب قرآن كريم باشد و ديگر اينكه مراد لوح محفوظ باشد.54 گويا لوح محفوظ و قرآن كريم هر دو مي‌تواند مراد از كتاب باشند؛ زيرا:
اولاً، آيه در آغاز از مخلوقات سخن مي‌گويد كه تناسب بيشتري با لوح محفوظ دارد و بيان مي‌كند كه تمام آفرينش در لوح محفوظ هست. سيوطي از ابن عباس نقل مي‌كند كه در تفسير آيه گفته است: همه چيز را در لوح محفوظ نوشته‌ايم.55
و نيز آيه پيش از آن، درخواست نزول معجزه و امر خارق العاده را مطرح مي‌فرمايد: "وَ قَالُواْ لَوْلاَ نُزِّلَ عَلَيْهِ آيَه مِّن رَّبِّهِ قُلْ إِنَّ اللّهَ قَادِرٌ عَلَي أَن يُنَزِّلٍ آيَه وَلَـكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ؛ (انعام: 37) و گفتند: "چرا معجزه‏اي از جانب پروردگارش بر او نازل نشده است ". بگو: "بي‏ترديد خدا قادر است كه پديده‏اي شگرف فرو فرستد؛ ليكن بيشتر آنان نمي‏دانند ". ظاهر اين آيه اين است ‌كه آنان امر خارالعاده اي غير از قرآن مي‌خواستند و اين با لوح محفوظ سازگارتر است.
ثانياٌ، روايات آيه را به قرآن كريم تطبيق داده‌اند. از جمله حضرت علي(ع) در ن‌كوهش اهل اختلاف و كامل بودن دين فرموده‌اند: "اللهُ سُبْحَانَهُ يَقُولُ: "مَا فَرَّطْنَا في الكِتَابِ مِنْ شَيْء " وَ "فِيهِ تِبْيَانٌ لِكُلِّ شَيْء "؛56 خدا دين كامل فرستاده و پيامبر(ص) نيز آن را كامل به مردم رسانده است؛ زيرا خداوند سبحان مي‌‏فرمايد: "ما در اين كتاب چيزي را فروگذار نكرده‏ايم " و نيز مي‏فرمايد: " در اين كتاب براي هر چيزي، بياني روشن است ".
امام رضا(علیه السلام) نيز مي‌فرمايند:
إن الله ـ عز وجل ـ لم يقبض نبيه(صلی الله علیه و آله و سلم) حتي اكمل له الدين وأنزل عليه القرآن فيه تبيان كل شئ. بين فيه الحلال والحرام، والحدود والاحكام، وجميع ما يحتاج إليه الناس كملا، فقال عز وجل: "ما فرطنا في الكتاب من شئ "؛57 همانا خداوند ـ‌ عز و جل ـ روح پيامبرش را، كه درود خدا بر او خاندانش باد، نگرفت، مگر اينكه دين را براي او تكميل كرد و قرآن را بر او فرو فرستاد كه در آن بيان همه چيز آمده است و در آن، حلال و حرام و حدود و احكام و تمام آنچه را انسان بدان نياز دارد بيان كرد؛ زيرا خداوند ـ‌ عز و جل ـ مي‌فرمايد: در كتاب از هيچ چيز فرو گذار نكرده‌ايم.
بنابر اين واژه "‌كتاب " مشتر‌ك معنوي است و لوح محفوظ و قرآن هر دو مصداق كتاب‌اند و آيه به جامعيت كتاب تكوين و كتاب تشريع الهي اشاره دارد. فخر رازي با بيان دو قول در تقسير آيه شريفه، اين ديدگاه را ‌كه مراد از آن قرآن باشد اظهر مي‌شمارد؛ زيرا وقتي "ال " بر سر اسم مفرد درآيد، به معهودِ سابق انصراف مي‌يابد و معهود سابق از كتاب نزد مسلمانان قرآن كريم است. پس مراد از كتاب در آيه قرآن كريم است.58 همچنين فخر رازي از واژه "تفريط " كه در مورد بيان امور لازم به ‌كار مي‌رود و به قرينه ديگر آيات استفاده كرده است كه مراد آيه اين است كه در قرآن كريم از بيان امور لازم فرو گذار نشده است. "من " در عبارت "من شيء " براي تبعيض است و چون به صورت نفي آمده، نقيض سالبه جزئيه يعني موجبه كليه مي‌شود و بر نهايت مبالغه دلالت دارد. يعني همه امور لازم در قرآن كريم آمده است.59 ابن عربي نيز اين
احتمال را مي‌پذيرد و گويد: "اين كتاب، قرآن كريم است كه جامع همه چيز است... قرآن علوم انبيا و ملائكه و هر علمي را در بر دارد و آن را براي اهلش بيان مي‌كند ".60
نتيجه اينكه اين آيه مربوط به قلمرو موضوعي قرآن كريم است و دلالت دارد كه همه امور لازم در قرآن بيان شده است.

آيه دوّم
 

وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لاَ يَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ و َيَعْلَمُ مَا فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَه إِلاَّ يَعْلَمُهَا و َلاَ حَبَّه فِي ظُلُمَاتِ الأَرْضِ وَلاَ رَطْبٍ وَلاَ يَابِسٍ إِلاَّ فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ؛ (انعام: 59) و كليدهاي غيب تنها نزد اوست. جز او كسي آن را نمي‏داند و آنچه را در خشكي و درياست مي‏داند و هيچ برگي فرو نمي‏افتد مگر اينكه آن را مي‏داند و هيچ دانه‏اي در تاريكي‌هاي زمين و هيچ تر و خشكي نيست مگر اينكه در كتابي روشن ثبت است.
درباره مصداق "كتاب مبين " در اين آيه شريفه61 دو ديدگاه وجود دارد:
ديدگاه اول: مراد از آن قرآن كريم است؛62 زيرا در آيه ديگر "كتاب مبين " بر قرآن اطلاق شده است:63 "قَدْ جَاءكُم مِّنَ اللّهِ نُورٌ وَكِتَابٌ مُّبِينٌ؛ (مائده: 15) قطعاً براي شما از جانب خدا روشنايي و كتابي روشنگر آمده است. بر اين اساس آيه دلالت دارد كه همه چيز در قرآن ثبت شده است.
بررسي: صرف كاربرد عبارت "‌كتاب مبين " درباره قرآن، در اين آيه شريفه نمي‌تواند قرينه باشد ‌كه مراد از ‌كتاب مبين در آيه 59 سوره انعام نيز حتماً قرآن كريم است. به ويژه اينكه ابتداي آيه با اينكه مراد از كتاب لوح محفوظ يا علم الهي باشد بيشتر سازگاري دارد؛ زيرا از ‌كليد هاي غيب الهي سخن مي‌گويد.
ديدگاه دوم: مقصود از كتاب مبين، لوح محفوظ مي‌باشد كه مرتبه‌اي از علم خداوندي است. ‌كتابي است كه تمام اشيا و امور پيش و هنگام و پس از آفرينش در آن ثبت است و هيچگاه تغيير نمي‌يابد.64 و به سبب تغييرناپذيري و محفوظ ماندنش از دستبرد شياطين از آن به لوح محفوظ ياد مي‌شود.65 نسبت آن كتاب به حوادث همانند نسبت خطوط كلي برنامه به خود عمل است. در آيات ديگر نيز به كتاب اشاره شده است؛66 از جمله:
وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَا تَأْتِينَا السَّاعَه قُلْ بَلَي وَرَبِّي لَتَأْتِيَنَّكُمْ عَالِمُ الْغَيْبِ لَا يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّه فِي السَّمَاوَاتِ وَلَا فِي الْأَرْضِ وَلَا أَصْغَرُ مِن ذَلِكَ وَلَا أَكْبَرُ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ؛ (سبأ: 3) و كساني كه كافر شدند، گفتند: رستاخيز براي ما نخواهد آمد. بگو چرا به پروردگارم سوگند كه حتماً براي شما خواهد آمد؛ همان داناي نهانها كه هموزن ذره‏اي نه در آسمان‌ها و نه در زمين از وي پوشيده نيست و نه كوچكتر از آن و نه بزرگتر از آن است؛ مگر اينكه در كتابي روشن درج شده است.
در تفسير كشف الاسرار در تأييد اين نظر، روايتي از پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) آمده است كه در آن، حضرت مي‌فرمايند: "خداوند مقدار و اندازه مخلوقات را پنجاه هزار سال پيش از آفرينش آسمان‌ها و زمين نوشته است ".67
پس، با توجه به آنچه در نقد ديدگاه اول گذشت، مصداق ‌كتاب مبين در آيه 59 سوره انعام لوح محفوظ است ‌كه تغييرناپذير است, بنابر اين آيه شريفه مربوط به قلمرو موضوعي قرآن نيست.

آيه سوّم
 

أّ فَغَيْرَ اللّهِ أَبْتَغِي حَكَماً وَ هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ إِلَيْكُمُ الْكِتابَ مُفَصَّلاً وَ الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَعْلَمُونَ أَنَّهُ مُنَزَّلٌ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقِّ فَلا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ؛ (انعام: 114) پس آيا داوري جز خدا جوييم؟ با اينكه اوست كه اين كتاب را به تفصيل به سوي شما نازل كرده است. و كساني كه كتاب آسماني بديشان داده‌ايم مي‌دانند كه آن به حق از جانب پروردگارت فرود آمده است و هيچ تغيير دهنده‌اي براي كلمات او نيست و او شنواي داناست.
بي‌شك مراد از ‌كتاب در اين آيه قرآن كريم است؛ ولي درباره ارتباط آن با قلمرو موضوعي قرآن كريم و نيز مفادش چند ديدگاه وجود دارد:68 1. تمام امور مورد نياز انسان در قرآن به تفصيل آمده است كه در اين صورت اين آيه هم مضمون آيه 89 سوره نحل خواهد بود؛69 2. قرآن صادق و كاذب و حق و باطل در دين و حلال و حرام و ايمان و كفر را از هم جدا كرده است؛70 3. معاني قرآن روشن بوده و خلط و ابهامي‌در آن نيست.71
با توجه به اينكه فصل در لغت به معناي تمييز دادن و جدايي انداختن بين دو چيز است72 و نيز به قرينه "حكماً " (به معناي داور) ‌كه در قسمت نخست آيه آمده، ديدگاه سوم درست به نظر مي‌رسد و مراد اين است ‌كه معاني قرآن كريم روشن است و هيچ ابهامي‌در آن نيست.73 مم‌كن است گفته شود: با عنايت به عبارت "تَفْصِيلَ كُلَّ شَيْءٍ " (يوسف: 111) ديدگاه اول درست است و آيه بر قلمرو موضوعي قرآن و گستردگي آن دلالت دارد. پاسخ اين است ‌كه در آن آيه بر خلاف آيه مورد بحث، پس از "تفصيلاً " عبارت "كُلَّ شَيْءٍ " آمده و از آن، مربوط بودنِ آيه به قلمرو موضوعي و گستره آن بر مي‌آيد.
نتيجه آنكه اين آيه شريفه مربوط به جامعيت و قلمرو موضوعي قرآن كريم نيست.

آيه چهارم
 

لَقَدْ كَانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَه لِّأُوْلِي الأَلْبَابِ مَا كَانَ حَدِيثًا يُفْتَرَي وَلَـكِن تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَتَفْصِيلَ كُلَّ شَيْءٍ وَهُدًي وَرَحْمَه لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ؛ (يوسف: 111) حقيقتاً در قصه آنان براي صاحبان خرد عبرتي است. قرآن سخني نيست كه به دروغ ساخته شده باشد، بلكه تصديق آنچه از كتاب‌هايي است كه پيش از آن بوده و روشنگر هر چيز است و براي مردمي‌كه ايمان مي‌آورند رهنمود و رحمتي است.
درباره مرتبط بودن اين آيه شريفه به قلمرو قرآن كريم چند كلمه از آن نيازمند بحث است:
1. "حديثاً " كه در آن دو احتمال مطرح شده است: يكي آنكه به اين سوره يا آيات مربوط به قصه حضرت يوسف(علیه السلام) باز گردد كه در اين صورت آيه مربوط به قلمرو موضوعي قرآن كريم نخواهد بود.74 ديگر آن كه مراد از آن، همه قرآن باشد. چنان‌كه بيشتر مفسران پذيرفته‌اند، احتمال دوم درست و آيه به جامعيت قرآن مربوط است؛ زيرا از كتابي سخن مي‌گويد كه دروغ نيست و تصديق ديگر كتاب‌هاي الهي است و در آيات متعدد قرآن اين گونه وصف شده است،75 از جمله: وَمَا كَانَ هَـذَا الْقُرْآنُ أَن يُفْتَرَي مِن دُونِ اللّهِ وَلَـكِن تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ؛ (يونس: 37)؛ و چنان نيست كه اين قرآن از جانب غير خدا و به دروغ ساخته شده باشد؛ بلكه تصديق كننده آنچه پيش از آن است مي‏باشد.
2. "تفصيل " باب تفعيل از فصل به معناي جدا كردن و مشخص نمودن و در اين آيه به معناي بيان است.76 احتمال مي‌رود از واژه تفصيل براي نشان دادن مبالغه استفاده شده است؛77 يعني بياني دقيق كه حق را نيز از باطل جدا كرده است.
3. "كل شيء "78. چنان‌كه گفيتم، قرائن دلالت دارد كه آيه درباره كل قرآن كريم سخن مي‌گويد؛ بنابر اين، كل شيء دلالت بر قلمرو موضوعي قرآن كريم دارد. روايات نيز مؤيد اين مطلب است و براي قلمرو موضوعي قرآن به اين آيه استناد ‌كرده‌اند. از جمله شيخ صدوق در كتاب شريف كمال‌الدين و تمام النعمه با دو سند متفاوت از عبد العزيز بن مسلم آورده ‌كه امام رضا(علیه السلام) فرموده اند:
إن الله ـ تبارك أسمه ـ لم يقبض رسوله(صلی الله علیه و آله و سلم) حتي أكمل له الدين، فأنزل عليه القرآن فيه تفصيل كل شئ، بين فيه الحلال والحرام، والحدود والاحكام وجميع ما يحتاج الناس إليه كملاً ...؛79 به يقين خداوند كه اسمش مبارك باد، روح پيامبرش ( كه درود خدا بر و بر خاندانش باد) را نگرفت، مگر اين كه دين را براي او به كمال رساند؛ زيرا قرآن را بر وي فرو فرستاد كه بيان همه چيز در آن است. حلال و حرام و حدود احكام و تمام آنچه مردم بدان نيازمندند كاملاً در آن آمده است.
نتيجه آنكه آيه شريفه مربوط به قلمرو موضوعي قرآن كريم است، اما اينكه اطلاق آيه مقيد است، يا نه و نيز اينكه بيان قرآن نسبت به اين امور به تفصيل يا اجمال80 و بي‌واسطه يا با واسطه81 است، اختلاف هست: كساني آن را به امور هدايتي82، امور مربوط به سعادت دنيا و آخرت83 يا علوم شرعي84 مقيد كرده‌اند. در مقابل، شماري از مفسران مراد از "تَفْصِيلَ كُلَّ شَيْءٍ " را بيان تمام امور مورد نياز انسان در مسائل دنيا و آخرت و معاش و معاد دانسته‌اند.85 با عنايت به اين‌كه اصل بر عدم تقييد است، مگر دليل قطعي بر خلا ف آن باشد ـ چون نه تنها دليلي بر تقييد آيه شريفه نيست، بل‌كه روايت بيان شده، معناي عام آيه را گرفته و آن را قيد نزده است ـ پس معناي عام آيه شريفه مراد است. نيز از اين‌كه هيچ دليل يا شاهدي نيست ‌كه مفاد آيه شريفه، بيان اجمالي يا بيان غير مستقيم قرآن باشد، بر مي‌آيد ‌كه مراد آيه بيان تفصيلي و مستقيم قرآن ‌كريم است. اين مطالب با مباحثي ‌كه ذيل آيه بعدي مي‌آيد، بيشتر روشن خواهد شد.

پي نوشت ها :
 

1. محمد معين، فرهنگ فارسي، مدخل قلمرو، ج 2، ص 2720.
2. همان.
3. چنانكه امام كاظم(ع) فرموده‌اند: "لَهُ ظَهْرُ وَ بَطْنٌ ... و باطِنُهُ عَمِيقٌ؛ قرآن را ظاهر و باطني است ... و باطن آن ژرف است ". محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، ج 89، ص 90 .
4. ر. ك: ابوجعفر محمد بن‌ الحسن‌الطوسي‌، التبيان في تفسير القرآن، ج 1، ص 90؛ ملا محسن فيض كاشاني، تفسير الصافي، ج 1، ص 30-34 و ابن تيميه، احمد بن عبدالحليم، تفسير الكبير، ج 2، ص 39-43.
5. ر. ك: جلال الدين عبدالرحمان بن ابي بكر السيوطي، معترك الاقتران في اعجاز القرآن، ص 12ـ 16؛ محمد حسين الطباطبايي، الميزان في تفسيرالقرآن، ج 1، ص 59 ـ 60 / محمد بن يعقوب فيروز آبادي، تنوير المقباس عن تفسير ابن عباس، ص 229؛ محمد بن الحسن الطوسي، همان، ج4، ص 244 و ج 6، ص 209؛ محمد بن جرير الطبري، جامع البيان في تفسير القرآن، ج 14 ص 90؛ ابي علي الفضل بن الحسن الطبرسي، مجمع البيان، ج 2، ص 353 و 5 - 6، ص 586؛ جلال الدين السيوطي، الاتقان في علوم القرآن، ج 4، نوع 65، ص 33؛ ابوحامد الغزالي، جواهر القرآن، ص 8؛ ابوحيّان الاندلسي، بحرالمحيط في التفسير، ج 6، ص 582؛ محمود بن عمر الزمخشري، الكشاف في تفسير القرآن، ج 2، ص 21 - 31 و 481 و 516؛ محي الدين عربي، رحمه من الرحمن في تفسير و اشارات القرآن، ج 2 ص 77 ـ 78.
6. بحث از قلمرو متون وحياني، در ميان انديشوران غربي ـ كه در پي يافتن راه حل تعارض عقل و وحي مطرح شده است ـ قدمت بيشتري دارد. از جمله راه‌هايي كه در غرب براي حل تعارض بين علم و دين و عقل و وحي مطرح شده، تشكيك در پيش‌فرض‌هاي تعارض از طريق تفكيك بين قلمرو آنهاست. مسئله جدايي بين قلمرو علم و دين و عقل و وحي، از قرن 13 به جد براي دانشمندان مسيحي مطرح شد (اتين ژيلسون، عقل و وحي در قرون وسطي، ترجمه شهرام پازوكي، ص 61 ـ 62) و با پيشرفت علم، ضرورت بيشتري يافت.
7. محمد‌تقي جعفري، فلسفه دين، ص 82 ـ 83.
8. ر. ك: حنا الفاخوري و خليل الحر، تاريخ فلسفه در جهان اسلام، ترجمه عبدالمحمد آيتي، ص 380.
9. مانند كتاب جامعيت قرآن از آقاي سيد محمدعلي ايازي در سال 1378 منتشر شده است.
10. مانند: قلمرو دين، نوشته عبدالحسين خسرو پناه؛ در آمدي بر قلمرو دين، نگارش حسنعلي علي اكبريان؛ قرآن و قلمرو شناسي دين، از نگارنده.
11. ر.ك: عبدالكريم سروش، "گفتگوي زبان قرآن "، مجله فراراه، سال اول، شماره 1، زمستان 1377، ص 12.
12. "قَدْ جائَكُمْ مِنَ اللّهِ نُورٌ "( مائده:15).
13. "شَهْرُ رَمَضانَ الذي أُنْزِلَ فِيْهِ القُرانُ هُدي للناسِ " (بقره: 185).
14. تِبْياناً لِكُلِّ شَيء " (نحل: 89).
15. ا ين روش نخستين بار در مورد كتاب مقدس مسيحي به كار گرفته شده است. توضيح اينكه با آغاز عصر روشنگري در غرب و پيشرفت علوم تجربي كه هر يك بخشي از طبيعت و انسان را كاويد و نيز به ميدان آمدن فلسفه جديد كه به نقد سنت پرداخت از يك سو و مشكلات موجود در مسيحيت و كتاب مقدس از سوي ديگر، اين پرسش براي عالمان مسيحي پيش آمد كه "انتظار از كتاب مقدس كدام است؟ " چون آيين مسيحيت و كتاب مقدس در جوهر خود اين آمادگي را داشت كه عرصه علم و مسائل اجتماعي را به دانش بشري واگذارد. دانشوران مسيحي در اين عصر كوشيدند قلمرو موضوعي علم و تفكر را از كتاب مقدس جدا سازند و دست وحي را از عرصه‌هاي تفكر و علم كوتاه كنند. براي نمونه، گاليله گويد: به نظر من، در بحث از مسائل فيزيكي، ما بايد بناي كارمان را نه به اعتبار نصوص مقدسه، بلكه به تجارب حسي و براهين ضروري بگذاريم. (ايان باربور، علم و دين، ص35 ـ 36).
16. مهدي بازرگان، آخرت و خدا هدف بعثت انبيا، ص 37.
17. در مورد حكم ارشادي، ر.ك: محمد رضا مظفر، اصول الفقه، ج 2ـ1، ص 227 و ج 2، ص 134. حتّي مرحوم خواجه نصيرالدين طوسي يكي از اهداف وحي را تأييد عقل در آنچه كشف مي‌كند شمرده است(ر.ك: علامه حلّي، كشف المراد في شرح تجريدالاعتقاد، تعليقه استاد حسن حسن زاده آملي، ص 347).
18. ر.ك: السيد محمود الهاشمي، دروس اصول الفقه، ج 4، ص 31 ـ 33.
19. مراد از انسان‌شناسي، هر منظومه معرفتي است كه به بررسي بُعد يا ابعادي از وجود انسان يا گروه يا قشر خاصي از انسان‌ها مي‌پردازد. انسان‌شناسي انواع مختلفي دارد كه به لحاظ روش يا نوع نگرش از يكديگر متمايز مي‌شوند. انسان‌شناسي را مي‌توان بر اساس روش به انسان‌شناسي تجربي، عرفاني، فلسفي و ديني تقسيم كرد ( ر.ك: محمود رجبي، انسان‌شناسي، ص 16 و 17. )
20. محمدتقي جعفري، تفسير، نقد و تحليل مثنوي معنوي، ج 2، ص 47.
21. ر.ك: ابن سينا، الشفاء، الطبيعيّات، الفن السادس، الفصل الاول؛ محمد صدرالدين شيرازي، الحكمه التعاليه، ج 8، السفر الرابع، الباب الاول، الفصل الاول، ص 6 ـ 11؛ محمد حسن احدي و شكوه السادات بني جهاني، علم النفس از ديدگاه دانشمندان اسلامي، ص 18 ـ 21.
22. سجده:7 ـ 8 و نيز مؤمنون: 12ـ 14. و نيز ر.ك: عبدالله جوادي آملي، انسان در اسلام، ص 30؛ عائشه بنت الشاطيء، القرآن و قضايا الانسان، ص 179 ـ 204؛ عبدالله نصري، مباني انسان شناسي در قرآن، ص113 ـ 118؛ محمود رجبي، انسان‌شناسي، ص40-50.
23. ر.ك: خواجه نصير الدين الطوسي، "بقاي روح "، در كتاب بقاي روح يا جسم، نوشته پرويز تاجدار.
24. اذ قال ربك للملائكه انّي خلقٌ بشراً من طين، فاذا سوَّيْتُهُ و نَفَختُ فيه من رُوحي فقعوا لَهُ ساجدين "
25. انعام:132 و نيز ر.ك: احقاف: 19؛ محمد حسين طباطبايي، الميزان، ج 3، ص 66.
26. تين:5 و 6 و اعراف: 79.
27. و كنتم امواتاً فاحيكم ثم يميتكم ثم يُحييكم ثم اليه ترجَعُون (بقره: 28). آيه 11 سوره مؤمن نيز به اين مطلب اشاره دارد. ر.ك: محمدحسين الطباطبايي، همان، ج 1، ص 112 ـ 113.
28.و ما اوتيتم من العلم الاّ قليلاً؛ به شما از دانش جز اندكي داده نشده است. (اسراء: 85).
29. يكي از دانشمندان مشهور غرب مشاهده و عقل را منبع معرفت نمي‌شمارد و اغلب‌ها تقريرها را غلط مي‌داند (ر.ك: كارل ريموند پور، حدس‌ها و ابطال‌ها، ترجمه احمد آرام، ص 30 و 35)
30. ر.ك: محمد تقي جعفري، ترجمه و تفسير نهج البلاغه، ج 4، ص 258.
31. ر.ك: ارنست كاسيرر، رساله‌اي در باب انسان، ترجمه بزرگ زاد، ص 46.
32. برخي شبيه اين سخن را درباره اسلام طرح كرده‌اند. (ر. ك: عبدالكريم سروش، "آزمون و عقيده "، در فربه‌تر از ايدئولوژي، ص 181 ـ 197؛ مجيد محمدي، سر به آسمان قدسي دل در گرو عرفي، ص 99.)
33. ر. ك: سيد محمد حسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج 3، 98-99.
34. پس از رحلت پيامبراكرم(ص) ، همواره يكي از اين دو شرط، يا هر دو مفقود بوده و با وجود امامان معصوم (س)، مردم تسليم آنان نبودند.
35. ر.ك: علي عبدالرزاق، الاسلام و اصول الحكم، ص 120.
36. همان، ص 25.
37. عبدالكريم سروش، مدارا و مديريت، ص 135 و همو، مجله كيان، شماره 23، ص 16.
38. براي معناي متن چند گزينه مي‌توان ارائه داد: 1ـ معنايي كه يك عبارت با توجه به معاني واژگان و هيئت تركيبي آنها مي‌تواند داشته باشد. 2ـ مدلول تصديقي يعني معنايي كه صاحب سخن قصد دارد آن را با سخن خود به مخاطبان بفهماند .3ـ آنچه مفسّر از متن مي‌فهمد. در اين نوشتار مراد ما از معناي متن به معني سوم يعني مراد صاحب سخن است.
39. ر. ك: عبدالكريم سروش، مجله كيان، شماره 40، بهمن و اسفند 1376، ص 16 و 17.
40. نخست در مقاله "هزار جامه نا موزون بر تن متن "، مجله قبسات، شماره 23 و ديگري در " مجراي تأثير انتظارات بر فهم قرآن كريم و شرايط آن، مجله معرفت، شماره 39.
41. "من قال في القرآن برأيه فليتبوأ مقعده من النار " محمد بن الحسن طوسي, التبيان في تفسير القرآن, ج 1, ص 4؛ نسائي، احمد بن شعيب, السنن الكبري, ج 5، ص 31، ح 8085؛ المتقي الهندي, كنز العمال, ج 2, ص 16, ح 2985 و ج 10 , ص 222.
42. براي نمونه حضرت امام رضا(ع) فرمودند: "فما ورد عليكم من خبرين مختلفين فاعرضوهما على كتاب الله فما كان في كتاب الله موجوداً حلالاً أو حراما فاتبعوا ما وافق الكتاب... " محمد بن يعقوب الكليني، الكافي، ج 1، ص 66.
43. البته تأكيد بر عدم تأثير مطلق همانند سيد قطب نيز قابل دفاع نيست. وي گويد: راه درست اين است، كه انسانِ عالِم ... پيش‌فرضها را از ذهن خود پاك كند، و با قرآن، بدون هيچ پيش‌‌فرضي رو به رو شود (همو، في ظلال القرآن، ج 3، ص 1226).
44. عبدالكريم سروش، همان، ص 268 و390.
45. ر.ك: محمد مجتهد شبستري، "اقتراح "، نقد و نظر شماره 1، ص 21؛ عبدالكريم سروش، مدارا و مديّريت، ص 136.
46. ر. ك: عبدالكريم سروش، قبض و بسط تئوريك شريعت، ص 264؛ محمد مجتهد شبستري، هرمنوتيك، كتاب و سنّت، ص 22 و31.
47. ر.ك: عبدالكريم سروش، قبض و بسط تئوريك شريعت، ص 281 و 351.
48. عبدالكريم سروش، مدارا و مديريّت، ص 124 و 126.
49. تبياناً لكل شيء (نحل: 89).
50. ر.ك: سيد محمد باقر صدر، المدرسه القرآنيه، ص 19 تا 24.
51. در اين بحث از جزوه درسي جامعيت قرآن، اثر استاد محمود رجبي، ارائه شده در مقطع دكتري رشته تفسير وعلوم قرآن مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره) بهره وافر برده‌ام.
52. احمد سياح، فرهنگ بزرگ جامع نوين، ج 2، ص 1215.
53. احتمال ديگري نيز داده‌اند كه مراد از كتاب "أجل " باشد؛ يعني هر چيزي اجلي دارد و سپس به سوي خدا محشور مي‌شوند؛ ولي اين احتمال بعيد است. ر. ك: فضل‌ بن‌ الحسن الطبرسي‌، مجمع‌ البيان‌ في‌ تفسير القرآن‌، ج 3-4، ص461. نيز احتمال ديگر اين است كه مراد علم خداوند به نيت‌ها و گفتار و رفتار انسان‌ها باشد. ر.ك: محمد جواد مغنيه، تفسير الكاشف، ج 2، ص 185.
54. الزمخشري، الكشاف في تفسير القرآن، ج 2، ص 21؛ سيد قطب، في ظلال القرآن، ج 5-7، ص 1080.
55. جلال الدين السيوطي، الدر المنثور، ج 3، ص 268؛ محمد بن جرير طبري، جامع البيان عن تأويل آي القرآن، ج 5 ذيل آيه.
56. نهج البلاغه، خ 18.
57. شيخ صدوق، عيون أخبار الرضا (ع)، ج 2، ص 195؛ محمد بن يعقوب كليني، الكافي، ج 1 ص 198؛ عبد علي بن جمعه الحويزي، تفسير نور الثقلين، ج 1، ص 714؛ مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار، ج25، ص120.
58. ر.ك: سيد محمد حسين طباطبايي، الميزان، ج 7، ص 81 و 82.
59. ر. ك: محمد بن‌ عمر فخرالدين‌رازي‌ الشافعي‌، التفسير الكبير او مفاتيح‌ الغيب‌، ج 12، ص 177 -180.
60. محي الدين بن عربي، رحمه من الرحمن، في تفسير و اشارات القرآن، ج 2، ص 71-72. البته محي الدين عربي در تفسير ديگرش مراد از كتاب را لوح محفوظ دانسته است. ر. ك: همو، تفسير القرآن الكريم، ج 1، ص 36.
61. در مورد آيه " وَ ما مِنْ غائِبَه فِي السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِلَّا فِي كِتابٍ مُبِينٍ " (نمل: 76) نيز اختلاف وجود دارد.
62. الزمخشري، الكشاف في تفسير القرآن، ج 2، ص 31.
63. عبداالله جوادي آملي، تفسير موضوعي، ج 1: قرآن در قرآن، ص 224.
64. محمد بن جرير الطبري، جامع البيان عن تأويل آي القرآن، ج 5، ص 211 / نيز ر.ك: محمد حسين طباطبايي، الميزان، ج 7، ص 129؛ محمد بن محمد الزمخشري، الكشاف في تفسير القرآن، ج 2، ص 31؛ وهبه الزحيلي، تفسير المنير، ج 7، ص 229؛ محمود آلوسي‌، روح‌ المعاني‌ في‌ تفسير القرآن‌ العظيم‌ و السبع‌ المثاني‌، ج 5، ص 251.
65. ر. ك: محمود آلوسي‌، همان.
66. و نيز مانند: وَمَا تَكُونُ فِي شَأْنٍ وَمَا تَتْلُو مِنْهُ مِن قُرْآنٍ وَلاَ تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلاَّ كُنَّا عَلَيْكُمْ شُهُودًا إِذْ تُفِيضُونَ فِيهِ وَمَا يَعْزُبُ عَن رَّبِّكَ مِن مِّثْقَالِ ذَرَّه فِي الأَرْضِ وَلاَ فِي السَّمَاء وَلاَ أَصْغَرَ مِن ذَلِكَ وَلا أَكْبَرَ إِلاَّ فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ؛ (يونس: 61).
67. ابوالفضل رشيدين الميبدي، كشف الاسرار و عده الابرار، ج 3، ص 379؛ محمد عبده ضمن تأييد اين ديدگاه، حديث ياد شده را آورده و آن را صحيح دانسته است. ر. ك: محمد رشيد رضا، تفسير القرآن‌ الحكيم‌ الشهير بتفسير المنار، ج7، ص 457.
68. در مورد ديدگاه‌ها ر.ك: محمد بن حسن الشيخ الطوسي، التبيان في تفسير القرآن، ج4، ص 244.
69. محمد حسين فضل الله، من وحي القرآن، ج 9، ص 204.
70. محمد بن محمد رضا مشهدي، كنزالدقائق و بحر الغرائب، ج 4، ص 429.
71. ر.ك: ابي علي الفضل بن الحسن الطبرسي، مجمع البيان، ج 3-4، ص 546.
72. ر. ك: احمد ابن‌ فارس‌، معجم‌ مقاييس‌ اللغه‌، ماده "فصل "؛ احمد بن‌ محمد الفيّومي‌، المصباح‌ المنير، ج 2،
ص 148.
73. محمد حسين طباطبايي، الميزان، ج 7، ص 346.
74. سلطان محمد الجنابادي، ملقب به سلطان عليشاه، بيان السعاده، ج 2، ص 375.
75. در مورد دروغ نبودن قرآن، ر.ك: سوره هود، آيه 13 و به مصدّق بودن قرآن در بيش از 16 آيه اشاره شده است. از جمله: بقره، آيات 41 و 89 و احقاف، آيه 12.
76. ابي علي الفضل بن الحسن الطبرسي، مجمع البيان، ج 6 ـ 5، ص 416.
77. همان، ص 209.
78. طبق احتمال ارتباط "حديثاً " در سوره يوسف يا آيات داستان يوسف (ع)، "كل شيء " به جزئيات اين قصه يا سنت‌هاي حق و باطل مقيد مي‌شود. اين ديدگاه احتمالاً بر اين پايه استوار است كه هنگام نقل جزئيات قصص اين ذهنيت براي برخي پديد مي‌آمد كه شايد اينها از سوي خدا نباشد. اين آيه در پاسخ به آن ذهنيت تأكيد دارد كه تمام اين جزئيات نيز از جانب خداست و پيامبر در آن نقشي ندارد. طبق اين نظر, آيه بيانگر آن است كه تمام آيات قرآن كريم از خداست نه اينكه قرآن بيانگر همه چيز است. ر. ك: سلطان محمد الجنابادي، ملقب به سلطان عليشاه، بيان السعاده، ج 2، ص 375.
79. ابو جعفر محمد بن علي الشيخ الصدوق، عيون أخبار الرضا (ع)، ج 2، ص 195؛ همو، كمال الدين وتمام النعمه، ص 675. نيز ر.ك: علي بن جمعه العروسي الحويزي، تفسير نور الثقلين، ج 1، ص 714.
80. محمد بن‌ الحسن‌طوسي‌، التبيان‌ في‌ تفسير القرآن، ج 6، ص 210
81. فتح الله كاشاني، منهج الصادقين، ج5، ص 86
82. ابوجعفر محمد بن‌ الحسن‌طوسي‌، التبيان‌ في‌ تفسير القرآن‌، ج 6، ص 209؛ ابي علي الفضل بن الحسن الطبرسي، مجمع البيان، ج 5-6، ص 416 / مولي محسن فيض‌ كاشاني‌، تفسير صافي، ج 3، ص 55 ؛ محمد بن محمد رضا مشهدي، كنزالدقائق و بحر الغرائب، ج 6، ص 401.
83. ر. ك: محمد حسين طباطبايي، الميزان، ج، 11، ص 308.
84. محمد باقر مجلسي، بحار الانوار ،ج17، ص 186.
85. ر. ك: فتح الله كاشاني، منهج الصادقين، ج5، ص 86؛ محمد شيخعلي الشريف اللاهيجي، تفسير شريف لاهيجي، ج2، ص 571؛ محمد حسين فضل الله، من وحي القرآن، ج 12، ص 334؛ محمد السبزواري، الجديد في تفسير القرآن المجيد، ج 4، ص 99؛ ابو الفتوح رازي، روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن، ج11،
ص 172.
 

ارسال مقاله توسط کاربر محترم سایت: samsam