درس ها و عبرت هاي عاشورا در عرصه رفتار سياسي (3)


 

نويسنده: محمدصادق مزيناني




 
عوامل زيادي زمينه ساز اين وضعيت بودند; از باب نمونه به پاره اي از آنها اشاره مي كنيم:

1 . جدايي مردم از اهل بيت (علیه السّلام)
 

انحراف رهبري از مسيري كه پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) معين كرده بود و انزواي علي (علیه السّلام) به مدت 25 سال يكي از مسائلي است كه زمينه را براي دگرگوني ارزش ها فراهم ساخت . چون در جامعه اي كه پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) خطوط كلي آن را ترسيم كرده بود، آشناسازي مردم با دين و ارزش هاي آن يكي از مناصب اهل بيت (علیه السّلام) بود . كه اين نقش با انزواي علي (علیه السّلام) و منع از ترويج احاديث نبوي از آن ها گرفته شد . با اين وضعيت مردم براي اين كه رفتار خود را با اسلام راستين و ارزش هاي آن هماهنگ كنند دچار مشكل شدند . متاسفانه در جهت حل اين مشكل نه تنها اقدامي نشد كه اقداماتي در جهت عكس آن صورت گرفت. مسلمانان براي شناخت احكام دين به ابوهريره ها و كعب الاحبارها ارجاع شدند .
نقل حديث و فضائل اهل بيت (علیه السّلام) قدغن شد، از باب نمونه، بنا به نقل ابن الحديد، معاويه به كارگزارانش نوشت:
«هر كس چيزي در فضيلت ابوتراب و خاندانش روايت كند خونش هدر است . مالش حرمت ندارد.» (54)
معاويه به اين كار نيز قانع نشد، دستور داد تا احاديثي در نكوهش علي (علیه السّلام) جعل كنند و نيز دستور داد كه همه در منبرها بايد به علي (علیه السّلام) لعن كنند. (55) افزون براين در بخشنامه اي نوشت:
«انظروا الي من قامت عليه البينة انه يحب عليا و اهل بيته فامحوه من الديوان و اسقطوا اعطائه و رزقه; (56) هر كه را كه ثابت شد از دوستان و شيعيان علي و اولاد او است اسم او را از ديوان قلم بكشيد و حقوق و مزاياي او را قطع كنيد .»
و در بخشنامه ديگري، يادآور شد هر كس را احتمال داديد از دوستان اهل بيت است زير شكنجه قرار دهيد و خانه اش را خراب كنيد . (57) معاويه حكومت بصره و كوفه را به زياد ابن ابيه كه پيش از آن از شيعيان علي (علیه السّلام) به شمار مي آمد داد و او چون به خوبي شيعيان را مي شناخت دست و پاي بسياري از آنان را قطع كرد و به چشم هاي آنان ميل كشيد و بسياري از آنان را تبعيد كرد و يا كشت تا جايي كه شخص مشهوري از آنان باقي نماند .
در اثر تبليغات معاويه، لعن و نفرين به علي (علیه السّلام) از بزرگترين عبادت ها به شمار مي آمد به گونه اي كه اگر شخصي آن را در نماز فراموش مي كرد قضاي آن را به جا مي آورد . معاويه با شيوه ياد شده تلاش مي كرد كه مردم را از اهل بيت (علیه السّلام) جدا كند تا در نتيجه اسلام و ارزش هاي آن فراموش شود و اسلام اموي و ارزش هاي جاهلي جاي گزين آن گردند . از اين روي هر كس در برابر اين دستورات مي ايستاد مورد آزار و اذيت باند اموي قرار مي گرفت .

2 . تبديل امامت به پادشاهي
 

تبديل امامت به پادشاهي يكي ديگر از زمينه هاي دگرگوني ارزش ها و فاجعه عاشورا بود . بدون ترديد هر جامعه اي به حكومت نياز دارد تا امور آن جامعه سامان گيرد . از سوي ديگر جامعه اسلامي، زماني شاهد حاكميت اسلامي و ارزش هاي آن است كه حكومت اسلامي بر پا باشد . بر اين اساس اگر پس از رحلت پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) امامت عدل علوي استقرار مي يافت همان جو ايمان و تقوا و جهاد در راه خدا ادامه مي يافت . ولي متاسفانه با جريان سقيفه حكومت اسلامي ادامه نيافت و حكومت به صاحبان اصلي آن نرسيد و با فراز و نشيب هاي بسيار به حكومت و پادشاهي معاويه و يزيد انجاميد . خانداني كه امام علي (علیه السّلام) در باره آنها مي فرمايد:
«اي معاويه، كي شما رهبر رعيت و رئيس ملت بوده ايد؟ آن هم بدون سبقت در اسلام و شرافت والاي معنوي؟ (يعني شما شايستگي اين كار را نداشته و نداريد .» (58)
با مرگ معاويه زماني كه امام حسين (علیه السّلام) براي بيعت با يزيد دعوت مي شود امام (علیه السّلام) در پاسخ مي فرمايد:
«بايد فاتحه اسلام را خواند اگر شخصي همانند يزيد حاكم مسلمانان باشد .» (59)
و نيز آن بزرگوار به هنگام رويارويي دو سپاه مي فرمايد:
«آگاه باشيد كه بني اميه پيروي از شيطان را بر خود لازم دانسته و پيروي از خداوند را ترك گفته اند و فساد را آشكار و حدود الهي را تعطيل كرده اند ...» (60)
بدون شك، حكومت نقش مهمي در تثبيت ارزش ها و يا ضد ارزش ها دارد چرا كه امام علي (علیه السّلام) مي فرمايد:
«الناس بامرائهم اشبه منهم بآبائهم; (61) مردم به حاكمانشان شبيه ترند تا به پدرانشان .»
وقتي كه حاكمان و كارگزاران جامعه افرادي چون معاويه و يزيد باشند كه همه توان خود را در جهت تحريف دين و نابودي ارزش ها و همچنين مروجان آن به كار گرفته اند، طبيعي است كه افراد جامعه نيز همان گونه تربيت خواهند شد . در چنين جامعه اي مردم در برابر دگرگوني ارزش ها و كشته شدن مدافعان آن حساسيتي نشان نخواهند داد . همان گونه كه در رويداد عاشورا چنين وضعي پيش آمد .
3 . افزون بر دو عامل ياد شده فتوحات دوره خلفاء و حاتم بخشي هاي عثمان نيز يكي ديگر از زمينه هاي فاصله گرفتن مردم از ارزش ها و آرمان هاي اسلامي بود . اين فتوحات هر چند بر جغرافياي كشور اسلامي افزود، ولي چون همراه آن كاري فرهنگي براي هدايت مردم صورت نمي گرفت، به سرعت مردم را به سوي دنياگرايي برد . زيرا غنائم اين جنگ ها از آن فاتحان بود و شركت در يكي از فتوحات بزرگ همراه با غنايم فراواني بود كه كافي بود يك رزمنده با حضور در يكي از نبردها به اوج رفاه برسد . (62)
افزون بر اين، حاتم بخشي هاي عثمان از بيت المال و جمع ثروت به وسيله شماري از خواص در اين زمينه نقش مؤثري داشت . (63) در بخش دوم (كوتاهي خواص از انجام رسالت خود) توضيح بيش تري خواهيم داد .
4 . يكي ديگر از عواملي كه زمينه دگرگون شدن ارزش ها را فراهم كرد طرد بزرگان صحابه و مغضوب دستگاه واقع شدن آنان است . چهره هايي چون عمار و ابي ذر به جرم حق گويي تبعيد و شكنجه شدند . عبدالله مسعود كه از تبعيد ابي ذر ناراحت بود مورد آزار و اذيت قرار گرفت . گروهي از بزرگان كوفه همانند مالك اشتر زيد، صعصعه، جندب، كميل و ... به شام تبعيد شدند . (64)
در برابر عثمان به توصيه ابي سفيان كه گفته بود:
«مراقبت كن كه حكومت پيوسته در ميان ما دست به دست بگردد . و كارگزاران خود را از بني اميه انتخاب كن . اين فقط ملك داري است، بهشت و جهنم يعني چه؟!» (65)
همكاران و كارگزاران خود را از خويشان و نزديكان و بني اميه برگزيد . (66) كساني انتخاب شدند كه در حال مستي به مسجد مي آمدند و نماز صبح را چهار ركعت مي خواندند و وقتي كه با اعتراض مردم روبه رو مي شدند مي گفتند: مي خواهيد بيش تر بخوانم؟! (67)
مجموعه عوامل ياد شده دست به دست هم داد تا ارزش هاي عصر نبوي دگرگون شدند . اوج اين دگرگوني در روزگار يزيد بود، چرا كه در راس حكومت فردي قرار گرفته بود كه به هيچ چيز اعتقاد نداشت، فردي عياش و خوش گذران بود و هيچ ابايي از آشكار شدن بي ديني خود نداشت . وقتي كه حاكمان جامعه چنين افرادي باشند، به حكم «الناس علي دين ملوكهم » مردم نيز روش و منش آنها را در زندگي به كار مي گيرند . در چنين جامعه اي مردم در برابر تحريف و يا حذف ارزش ها و مدافعان جدي آن بي تفاوت مي گردند و حتي ممكن است خود آنها براي حذف آن ارزش ها و مدافعان آن بسيج شوند . همان گونه كه در رويداد عاشورا اين قضيه پيش آمد . عبرت آموزي ما از رويداد عاشورا به اين است كه مواظب ارزش هاي انقلاب اسلامي مان باشيم تا خداي ناكرده به وسيله عوامل ياد شده و همانند آن، دچار تغيير و دگرگوني نگردند .
كوتاهي و سستي خواص از اداي تكليف و انجام وظيفه يكي از عوامل زمينه ساز رويداد عاشورا است . نقش خواص در تحولات و دگرگونيهاي اجتماعي و سياسي از مسائلي است كه ترديدي در آن نيست . بر همين اساس رهبر معظم انقلاب خواص را يكي از عوامل بسيار تاثيرگذار در تحولات تاريخ مي دانستند و در رويداد عاشورا اين تحليل را ارائه كردند كه اگر خواص جبهه حق، تسليم جلوه هاي دنيا نگردند و دين را فداي دنيا نكنند و به موقع از حق حمايت كنند، هيچ گاه جامعه اسلامي دچار وضعيت زمان امام حسين (علیه السّلام) نخواهد شد و شاهد حادثه تلخي چون عاشورا نخواهد بود .
براي دريافت ابعاد اين تحليل تاريخي و جامعه شناسانه كه نسخه شفابخش جامعه امروز ما نيز هست، نخست به مفهوم خواص و عوام اشاره كرده و سپس به علل و عواملي كه ممكن است برخي از خواص را از انجام وظيفه و مسؤوليت باز دارد و يا آنان را در برابر آن قرار دهد خواهيم پرداخت .

مفهوم خواص و عوام
 

مردم در جامعه هاي گوناگون به اعتبار قدرت نفوذ و تاثير گذاري بر انديشه ها و رفتار ديگران و همچنين ميزان تاثير پذيري متفاوتند . در هر جامعه تعدادي اندك به دليل موقعيت ويژه اي كه دارند بر رفتار و ارزش هاي ديگران تاثير مي گذارند . اين گروه، با نام هاي: خواص، نخبگان، برگزيدگان ... شناخته مي شوند . گروه ديگر كه اكثريت جامعه را تشكيل مي دهند از آنان به عنوان: توده يا عوام ياد مي شود .
خواص كساني اند كه بر اساس آگاهي و بصيرت تصميم گيري كرده و حركت مي كنند . در برابر خواص عوام هستند . اين گروه دنبال اين نيستند كه ببينند چه راهي درست است، چه حركتي صحيح است و سپس بر اساس آن حركت كنند بلكه پيرو جو زمان خود هستند; اكثريت به هر راهي رفتند اين ها نيز به همان راه خواهند رفت . (68)
در اين تقسيم و تفسير هيچ گونه معيار اقتصادي، سياسي و فرهنگي لحاظ نشده است . بلكه كسي كه از روي بصيرت و آگاهي تصميم بگيرد و عمل كند هر چند بي سواد باشد جزو خواص به شمار مي آيد و آن كه بدون بصيرت و تشخيص عمل كند هر چند به ظاهر جزو علما باشد «عوام » است .

تقسيم بندي خواص
 

مرز ميان خواص و عوام همان بصيرت و آگاهي است . خواص بر دو گونه اند: خواص جبهه حق و خواص جبهه باطل . عوام نيز به همين دو قسم تقسيم مي شوند .
عده اي حق را شناخته اند و تلاش آن ها نيز در همين راستاست . و عده اي نيز در برابر حق بي تفاوت و يا ضد آنند . در ميان طرفداران باطل نيز آدم هاي نخبه و زرنگ و اهل فكر و تشخيص وجود دارد . سخن ما در اين جا در باره خواص طرفدار حق است .
خواص طرفدار حق نيز به دو دسته تقسيم مي شوند:
1 . گروهي كه آرمان ها و ارزش هاي اسلامي براي آن ها اصل است و در آن هنگام كه دين و دنيا در برابر هم قرار گرفتند، دين را بر دنيا و جلوه هاي آن ترجيح مي دهند .
2 . گروهي كه جذب دنيا و جلوه هاي آن (مقام، ثروت، شهرت و . .). شده و با وجود تشخيص حق و اهل حق از عمل به آن باز مي مانند . وقتي كه پاي اداي تكليف و انجام مسؤوليت به ميان آيد نمي توانند از دنيا بگذرند و دنيا را بر اداي تكليف پيش مي دارند . اگر در جامعه اسلامي گروه نخست بيش تر باشند جامعه دچار انحطاط و سقوط نخواهد شد و حادثه اي همانند روزگار امام حسين (علیه السّلام) به وجود نخواهد آمد . ولي اگر تعداد آن ها اندك و تعداد دسته دوم بيش تر باشند آن وقت است كه جامعه در سراشيبي سقوط قرار خواهد گرفت و حسين بن علي ها به مسلخ خواهند رفت . يزيدها و ابن زيادها برسر كار خواهند آمد و امامت تبديل به سلطنت و پادشاهي خواهد شد .

نقش خواص در رويداد عاشورا
 

بحث اساسي و مهم در باب «خواص » نقش آنان به عنوان يكي از عوامل زمينه ساز عاشورا است . خواص طرفدار حق به ويژه كساني كه به حقانيت امام حسين (علیه السّلام) باور داشتند، در عرصه سياسي بايد با آن بزرگوار همراه شده و با دشمنان مي جنگيدند . چه عامل و يا عواملي سبب شد كه اينان از امام حسين (علیه السّلام) حمايت نكردند، بي تفاوت ماندند و يا در برابر آن حضرت ايستادند . تعداد آنان كه امام حسين (علیه السّلام) را به خوبي مي شناختند ولي بر اساس شناخت خود عمل نكردند كم نبودند . بسياري از كساني كه در مدينه يا مكه به آن حضرت نصيحت مي كردند كه به سوي كوفه نرود از همين قبيل بودند . (69) بسياري از كساني كه نماينده امام حسين (علیه السّلام) مسلم بن عقيل را در كوفه تنها گذاشتند از همين ها بودند . تجزيه و تحليل بي تفاوتي اينان و دستيابي به عواملي كه آنان را از انجام وظيفه بازداشت در عرصه رفتار سياسي براي ما درس آموز و عبرت انگيز است .
اين عوامل بسيارند . از اين روي، پس از اشاره به عناوين پاره اي از آن ها به «دنياگرايي خواص » كه از اهميت بيش تري برخوردار و جنبه محوري دارد خواهيم پرداخت .
بازگشت به باورها و ارزش هاي جاهلي از جمله قوميت گرايي، عافيت طلبي و تجمل پرستي، افزون طلبي و مقام خواهي، فرصت طلبي و نفاق، ترس و وحشت و بالاخره دنياپرستي خواص از عواملي بودند كه خواص طرفدار حق در حادثه عاشورا به وظيفه و سؤوليت خود عمل نكردند .
وقتي كه بيش تر خواص طرفدار حق چنان باشند كه دنياي خودشان برايشان از همه چيز مهمتر باشد، بي شك، از ترس جان، از ترس از دست دادن مال و مقام و يا نام و شهرت خود حاكميت باطل را مي پذيرند و در برابر آن نمي ايستند و از حق نيز طرفداري نمي كنند و جانشان را به خطر نمي اندازند . وقتي اين گونه شد اولش با شهادت حسين بن علي (علیه السّلام) آغاز مي شود، آخرش هم به بني اميه و شاخه مرواني و بني عباس وپس از بني عباس، هم به سلسله سلاطين در دنياي اسلام، تا امروز مي رسد . (70)

دنياگرايي خواص
 

هر چند عواملي چون: قوميت گرايي، نفاق و دورويي و غفلت سبب لغزش و انحراف برخي از خواص شد، ولي دنيا و جلوه هاي آن چون مقام خواهي، رفاه طلبي، ثروت، شهرت از مهم ترين و خطرناك ترين عواملي بود كه در لغزش خواص و رويداد عاشورا نقش اساسي داشت . با نگاهي به تاريخ اسلام مي يابيم كه اساس همه انحراف ها، فتنه ها، جنگ هايي كه از سوي خواص صورت گرفته، دنياپرستي آنان بوده است . بر همين اساس پيامبر اسلام فرموده است:
«حب الدنيا راس كل خطيئة; (71) دوستي دنيا سر و اساس همه گناهان است .»
علي (علیه السّلام) نيز دنيا دوستي را اساس همه فتنه ها و مشكلات دانسته است:
«حب الدنيا راس الفتن و اصل المحن » . (72)
امام حسين (علیه السّلام) نيز راز و رمز دگرگوني بسياري از مردم و كناره گيري آنان را از حق، دنياگرايي آنان دانسته است:
«الناس عبيد الدنيا و الدين لعق علي السنتهم، يحوطونه مادرت معايشهم فاذا محصوا بالبلاء قل الديانون; (73) مردم بنده دنيايند و دين لقلقه زبانشان . حمايت آن ها از دين تا زماني است كه زندگي آن ها در رفاه باشد و آن گاه كه در بوته امتحان قرار گرفتند دينداران كم مي شوند .»
اين سخنان را امام در چه زماني ايراد كرده است؟ برخي چون طبري بر اين باورند كه امام (علیه السّلام) اين سخنان را در بين راه و در منزل «ذي حسم » ايراد كرده است . برخي ديگر بر آنند كه اين خطبه در دوم محرم و در سرزمين كربلا ايراد شده است . اين سخنان در هر كجا ايراد شده باشد بيانگر ناخرسندي امام (علیه السّلام) از وضعيت جامعه و مردم مسلمان در آن روزگار است . امام (علیه السّلام) پس از آن كه از دگرگوني اوضاع و سستي و بي تفاوتي مردم در برابر خوبي ها و بدي ها شكوه كرده با جمله: «الناس عبيد الدنيا» علت آن را دنيا پرستي آنان دانسته است . وقتي كه دنيا در نگاه انسان مسلمان، هدف و معبود شد بايد منتظر چنين چيزهايي بود . سخنان امام حسين (علیه السّلام) هر چند بيانگر آن است كه دنياگرايي آفتي عمومي و همگاني است لذا با واژه «الناس » از آن ياد كرده است ولي روشن است كه بخشي از مردم كه همان خواص باشند بيش تر در معرض اين آسيب هستند . چرا كه جلوه هاي دنيا بسيار است . بخشي از آن براي همه كس قابل دسترسي نيست . مقام، پول هاي كلان ... را به همه كس نمي دهند . «خواص » با ويژگيهايي كه دارند دسترسي بيش تري به دنيا و جلوه هاي آن دارند . به همه كس ملك ري و كيسه زر نمي دهند . اين ها براي عمر سعدها و شريح قاضي ها ... آماده است .
مواردي كه خواص طرفدار حق به خاطر دنياگرايي از پذيرش حق سر باز زده و يا با آن به مخالفت بر خواسته اند فراوان است، در اين جا تنها به نمونه هايي از چند مقطع تاريخي بسنده مي كنيم:

نخستين گام ها
 

دنياگرايي خواص هر چند در روزگار خليفه سوم اوج و شدت گرفت ولي پيش از آن نيز جلوه هايي داشته است . در روزگار پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در جنگ بدر، احد و پاره اي از حوادث ديگر هر چند دنيا گرايي برخي از خواص ظهور پيدا كرد ولي با حضور آن حضرت خيلي زود جبران و شعله هاي آن فرو كش كرد . ولي از آن روز كه آن بزرگوار در بستر قرار گرفت انحراف خواص و عدول آنان از موضع حق نيز آشكا رشد . تخلف از لشگر اسامه، با اين كه اين كار موجب ناراحتي آن حضرت شد . (74) افزون بر اين، آن حضرت بر كساني كه مي خواستند از سپاه او جدا شده و در مدينه بمانند لعنت فرستادند . در عين حال برخي از خواص چون خليفه اول و دوم از اين دستور سرباز زدند . (75)
توجه نكردن به دستور پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) براي نوشتن وصيت و همچنين ماجراي سقيفه به عنوان نخستين گامها از دنيا گرايي خواص و عدول آنان از موضع حق به شمار مي آيد .
بسياري از نويسندگان و شاعران اين گامها و به ويژه ماجراي سقيفه را سبب و ريشه اصلي رويداد عاشورا به شمار آورده اند . از باب نمونه مرحوم آية الله غروي اصفهاني چنين سروده است:
رماه اذ رماه حرملة
و انما رماه من مهد له
سهم اتي من جانب السقيفة
و قوسه علي يدالخليفه
و ما اصاب سهمه نحر الصبي
بل كبد الدين و مهجة النبي (76)
وقتي حرمله تير افكند اين حرمله نبود كه تير افكند، بلكه تيرانداز واقعي كسي بود كه زمينه را براي او زمينه سازي كرده بود . تيري از جانب سقيفه آمد كه كمان آن در دست خليفه بود . آن تير گلوي آن كودك را ندريد بلكه بر جگر دين و قلب پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نشست .»
مهيارديلمي نيز اشعاري به عربي دارد كه مضمون آن اين است:
«اي فرزند پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) روز سقيفه راه كربلايت را هموار كرد و آن گاه كه حق پدرت علي (علیه السّلام) و مادرت فاطمه (علیه السّلام) را غصب كردند; كشته شدنت خوب جلوه كرد .» (77)
مرحوم نير تبريزي و بسياري از ديگر شاعران شيعي همين مضمون را آورده اند . برخي از نويسندگان اهل سنت نيز بر همين مساله تاكيد كرده اند .» (78)

دنياگرايي خواص در روزگار خلفاي ثلاثه
 

پس از رحلت پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در دوره ابي بكر دگرگوني محسوسي در زندگي اقتصادي مردم ديده نمي شود، اما در روزگار خليفه دوم و به ويژه خليفه سوم در وضعيت زندگاني مردم دگرگوني ايجاد شد و كم كم طبقه اي بسيار ثروتمند با امتيازهايي كه از بيت المال به آنان داده شد به وجود آمدند . خليفه دوم با اين كه سخت مراقب كارگزارانش بود ولي روشي براي پخش بيت المال ايجاد كرد كه عده اي از خواص به ثروت هاي زيادي دست يافتند . در استفاده از بيت المال نه تنها عرب ها بر غير عرب ها كه در بين خود عرب ها نيز، برخي از تيره ها بر برخي ديگر، امتيازهاي چشم گيري داشتند . در سال به برخي دوازده هزار درهم و به برخي ديگر سيصد درهم و يا دويست درهم داده مي شد . (79) عملكرد خليفه سخت مورد اعتراض قرار گرفت . تا جايي كه تصميم گرفت اين تبعيض ها را از ميان بردارد . خود او مي گفت:
«اگر امسال را زنده بمانم مساوات را رعايت خواهم كرد و هيچ سرخي را بر سياه و هيچ عربي را بر عجم برتري نخواهم داد و به گونه اي عمل مي كنم كه پيامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و ابي بكر عمل كردند .» (80)
جذب شدن خواص به دنيا و جلوه هاي آن آثار خود را بر جاي گذاشت تا جايي كه شخصي مي گويد:
«اگر خليفه قبله مردم را از مكه به بيت المقدس تغيير دهد و يا يكي از نمازهاي پنج گانه را حذف كند كسي به او اعتراض نمي كند . چرا كه همت مردم در به دست آوردن مال و منال بود و زماني كه به دست مي آوردند ساكت مي شدند .» (81)
در روزگار عثمان، بسياري از خواص و ياران پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و نزديكان خليفه جزو بزرگ ترين سرمايه داران آن روزگار شدند . امام علي (علیه السّلام) از اين واقعيت تاريخي چنين پرده بر مي دارد:
«قام معه بنوابيه يخضمون مال الله خضمة الابل نبتة الربيع; (82) بستگان پدري اش به همكاريش برخاستند . آن ها همه چون شتران گرسنه اي كه بهاران به علف زار بيفتند با ولع عجيبي گياهان را ببلعند براي خوردن اموال خدا دست از آستين در آوردند .»
در اين برهه خليفه و همكارانش به جاي هزينه كردن بيت المال در مصالح امت اسلامي، آن را ويژه خود دانستند، و به ثروت هاي هنگفتي دست يافتند . مرض مال اندوزي با دست اندازي به بيت المال در ميان بسياري از خواص رايج شد . بنابه پاره اي از گزارش هاي تاريخي، عثمان براي نخستين بار خانه اي از سنگ و آهك و ... ساخت و اموال منقول و غير منقول فراواني اندوخت . عبدالرحمن بن عوف، طلحه و زبير، زيدبن ثابت از حاتم بخشي هاي عثمان برخوردار شدند . زيد بن ثابت آن قدر طلا و نقره گردآورده بود كه با تبر آن را تقسيم كردند . چارپايان و شتران باري و سواري و اسبهاي عبدالرحمن بن عوف از هزاران راس مي گذشت . گزارش گران تاريخ از خانه هاي متعدد و كنيزكان، اسب ها و شتران، طلا و نقره و گوسفندان طلحه و زبير گزارش هاي شگفت انگيزي ارائه كرده اند . (83)
بخشش هاي عثمان به اقوام و خويشان خود به گونه اي بود كه موجب اعتراض زيدبن ارقم، كليددار بيت المال شد . او كه از جايزه دويست هزار درهمي به ابوسفيان و صدهزار درهمي به مروان به خشم آمده بود كليدها را پيش عثمان گذاشت و گريست . عثمان گفت: چون صله رحم كرده ام مي گريي؟ گفت: نه، اما گمان دارم كه اين مال ها را به عوض انفاق هايي كه در راه خدا، زمان حيات پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) كردي بر مي داري . اگر صد درهم به مروان مي دادي باز هم زياد بود . عثمان گفت: اي پسر ارقم كليدها را بگذار و برو . فرد ديگري را مسؤول بيت المال خواهم كرد . (84)
متاسفانه اين آفت به عوام مردم نيز سرايت كرده به گونه اي كه آن اندك خواصي كه از حق و جبهه حق مي گفتند سخنان آنان خريداري نداشت، از باب نمونه جندب بن عبدالله مي گويد: پس از بيعت باعثمان به عراق رفتم و در آن جا از فضايل علي (علیه السّلام) مي گفتم، بهترين پاسخي كه مي شنيدم اين بود كه اين حرف ها را كنار گذار، سخني بگو كه براي خودت و ما سودي داشته باشد . (85)

دنيا گرايي خواص در روزگار علي (علیه السّلام)
 

با سپري شدن روزگار خلفاي ثلاثه و به خلافت رسيدن علي (علیه السّلام) انتظار مي رفت كه جامعه اسلامي كژي ها و انحراف ها را راست و ارزش هاي دگرگون شده را احيا نمايد . ولي با نگاهي گذرا به تاريخ آن مقطع، مي يابيم كه امام علي (علیه السّلام) در گامهاي نخستين با مشكلات زيادي از سوي خواص روبه رو شد . مهم ترين و اساسي ترين مشكل علي (علیه السّلام) در مدت حكومت خود همين روحيه دنيا گرايي خواص بود . خواصي كه انتظار داشتند همانند خليفه پيشين با آنان رفتار شود و امتيازهاي نامشروع آنان از بيت المال همچنان ادامه داشته باشد . ولي علي (علیه السّلام) در برابر خواسته هاي نامشروع آنان ايستاد و آنان نيز نتوانستند عدل آن حضرت را تحمل كنند، شماري از آنان به معاويه پناهنده شدند، و گروهي در برابر او ايستادند و جنگ جمل و صفين را راه انداختند .
در سخنان علي (علیه السّلام) و برخي از كارگزاران او و همچنين برخي از تاريخ نگاران آمده كه بسياري از مخالفت هايي كه با علي (علیه السّلام) مي شد انگيزه اي جز دنياخواهي نداشته است . (86)

دنياگرايي خواص پس از امام علي (علیه السّلام)
 

پس از شهادت امام علي (علیه السّلام) دنياگرايي خواص آشكارتر شد به گونه اي كه حتي بسياري از ياران نزديك امام حسن (علیه السّلام) يكي پس از ديگري به معاويه پيوستند و امام (علیه السّلام) به ناچار با شرايطي با معاويه صلح كرد . تصوير و ترسيم دنياگرايي خواص پس از شهادت امام علي (علیه السّلام) و امام حسن (علیه السّلام) در اين مقال نمي گنجد، از اين روي به چند نمونه بسنده مي كنيم:
1 . معاويه به عمرو عاص گفت با من بيعت كن، او گفت: نه به خدا سوگند از دين خود به تو نمي دهم مگر هنگامي كه از دنياي تو نائل كردم . معاويه گفت: بخواه از من آن چه مي خواهي . او گفت: حكومت مصر آرزوي من است . معاويه هم پذيرفت و در اين زمينه نوشته اي به او داد . (87)
گفت و گوي فوق نمونه اي بسيار روشن از دنياگرايي خواص است . در اين گفت و گو عمرو عاص به روشني بيعت با معاويه را با تباهي دين خود مساوي دانسته است اما حاضر است آن را تباه كند در صورتي كه از دنيا و حكومت معاويه بهره اي داشته باشد .
2 . معاويه مي خواست مغيرة بن شعبه را از حكومت كوفه عزل كند . مغيره براي ادامه حكومت خود ولايت عهدي يزيد را مطرح كرد . و سپس از سوي معاويه مامور شد كه پنهاني از مردم براي يزيد بيعت بگيرد . او پس از آن كه از دوست داران بني اميه بيعت گرفت، ده نفر از آنان را به همراه پسرش به شام فرستاد، تا معاويه را براي اعلان عمومي اين تصميم تشويق كنند و به هر يك از آنان در برابر اين كار سي هزار درهم داد . آن ها وقتي بر معاويه وارد شدند معاويه به فرزند مغيره گفت:
«پدر تو دين اين مردم را به چه مبلغ خريداري كرد . گفت: به سي هزار درهم .» معاويه گفت: دين آنها چه قدر در نزدشان سبك و كم قيمت بود .» (88)
3 . بيش تر كساني كه از كوفه به امام حسين (علیه السّلام) نامه نوشتند از خواص و نخبگان و برجستگان كوفه بودند . اما وقتي كه تهديدها و تطميع ها از سوي ابن زياد شروع شد، اكثريت قاطع آنها دينشان را قرباني دنيايشان كردند و اطراف مسلم بن عقيل، نماينده امام حسين (علیه السّلام) را خالي كردند تا او به شهادت رسيد . نقش خواص دنياگرا در اين جا بسيار روشن است . ابن زياد گروهي از همين خواص را براي تهديد و ارعاب مردم به ميان آنان فرستاد . برخي از آنان همانند: شبث بن ربعي، اين مرد هزار چهره از كساني است كه به امام حسين (علیه السّلام) نامه نوشته است . اما وقتي كه وضعيت را به گونه اي ديگر مي بيند به همكاري با ابن زياد مي پردازد . براي روشن تر شدن دنياگرايي خواص به گزارش زير كه از سوي طرماح بن عدي و همراهانش ارائه شده توجه كنيد:
طرماح با همراهان از كوفه مي آمد، در منزل «غريب هجانات » با امام حسين (علیه السّلام) برخورد كردند . در ضمن گفت و گو امام (علیه السّلام) از اوضاع كوفه و طرز تفكر آنان سؤال كرد . مجمع بن عبدالله عائذي كه يكي از همراهان طرماح بود گفت:
«اشراف از دستگاه حكومت رشوهاي زياد گرفته و خود را فروخته اند و بر ضد شما متفق شده اند، اما مردم ديگر دلشان با شماست ولي همين ها به جنگ با شما اعزام خواهند شد . با شما خواهند جنگيد .» (89)
از سخنان ياد شده به خوبي استفاده مي شود كه راه و روش و حركت خواص، حركت عوام را در پي دارد لذا از همين كوفه كه هيجده هزار نفر با مسلم بيعت كردند، بيست هزار نفر يا بيش تر به جنگ امام حسين (علیه السّلام) آمدند . اگر در آن هنگام كه ابن زياد به تهديد و تطميع اشراف و سران قبائل پرداخت آنان از خدا مي ترسيدند و نمي پذيرفتند تاريخ به گونه اي ديگر رقم مي خورد . گذشت خواص از دنيا و جلوه هاي آن در وقت لازم اقدام خواص براي خدا به هنگام لازم ... تاريخ را نجات مي دهد . اما اگر خواص به وظيفه خود عمل نكردند روشن است كه در تاريخ كربلاها تكرار خواهد شد .
در پايان اين گفتار اين نكته بي سود نمي نمايد كه آن چه آورديم تنها بخشي اندك از درس ها و عبرت ها بود . در عين حال، از همين اندك دريافتيم كه تحليل درست حادثه عاشورا و شناخت درس ها و عبرت ها و عوامل و زمينه هايي كه سبب پيدايي عاشورا شدند مي تواند چراغي فراروي نسل امروز در ابعاد گوناگون به ويژه در عرصه رفتار سياسي، و نگهباني از نظام اسلامي ما در برابر آفت ها و خطرهاي داخلي و خارجي باشد.

پي نوشت ها :
 

54) شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 11، ص 44 .
55) همان، ج 13، ص 222 - 220 .
56) همان، ص 45 .
57) همان .
58) نهج البلاغه، نامه 10 .
59) اللهوف، ص 20 .
60) تاريخ الامم و الملوك، طبري، ج 4، ص 304 .
61) بحارالانوار، ج 75، ص 46 .
62) عبرت هاي عاشورا، ص 89; تاريخ سياسي اسلام، تاريخ خلفا، رسول جعفريان، ج 2، ص 194 - 188 .
63) الغدير، علامه اميني، ج 8، ص 286 دارالكتب العربي .
64) همان، ج 9، ص 3، 31، 38 .
65) همان، ج 8، ص 278، الاستيعاب، ج 2، ص 80، طبري، ج 11، ص 357، مروج الذهب، ج 1، ص 440 .
66) ملل و نحل، شهرستان، ص 26 .
67) الغدير، ج 122 از منابع گوناگون اهل سنت اين موضوع را نقل كرده است .
68) سخنان مقام معظم رهبري، لشگر 27 حضرت رسول، در 20/3/75 .
69) لهوف، ص 26، عبدالله بن عمر، عبدالله بن عباس، عبدالله بن زبير، از اين گونه افراد بودند .
70) سخنان مقام معظم رهبري در جمع فرماندهان لشگر 27 حضرت رسول (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، 20/3/75 .
71) غرر الحكم و درر الحكم، آمدي با شرح محقق خوانساري، ج 3، ص 395، دانشگاه تهران، تنبيه الخواطر و نزهة النواظر، معروف به مجموعه ورام، ج 2، ص 122، چنين آمده است: حب الدنيا اصل كل معصية ... حب الدنيا و حب الله لا يجتمعان في قلب واحد .
72) همان، ج 3، ص 395 .
73) تحف العقول; 250، ص 249; بحارالانوار، ج 44، ص 383، ج 78، ص 117 .
74) فروغ ابديت، جعفر سبحاني، ج 2، ص 488 براي مشروح اين جريان ص 489 - 485 مطالعه شود، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي .
75) ملل و نحل، ص 23 .
76) الانوار القدسيه، ص 99 .
77) معرفت، ج 56، ص 17، به نقل از جامعه شناسي تاريخي اسلام، ابوالحسن تنهايي، ص 262، نشر روزگار .
78) ديوان آتشكده نير، ص 59; سمو المضي سموالذات، علائلي، 5 .
79) الطبقات الكبري، ج 3، ص 295، 304، شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 8، ص 111، تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 154 - 153، تاريخ جرجي زيدان، ج 2، ص 168 .
80) همان مدرك، تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 154 - 153 .
81) تاريخ خلفا، جعفريان، ج 2، ص 194، نشر الهادي .
82) نهج البلاغه، خطبه، 3 .
83) الغدير، ج 8، ص 286 - 282، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 199 - 198 .
84) شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 1، ص 199 .
85) تاريخ خلفا، ج 2، ص 205، شرح نهج البلاغه، ج 9، ص 58 .
86) شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 2، ص 198 - 197 .
87) همان، ج 2، ص 66 . علي (علیه السّلام) نيز اين مطلب را يادآوري كرده است . نهج البلاغه، خطبه 26 .
88) الكامل، ابن اثير، ج 3، ص 505 - 504 .
89) تاريخ طبري، ج 4، ص 306 .
منبع:فصلنامه حكومت اسلامي، شماره 27، محمدصادق مزيناني
 

* ارسال مقاله توسط عضو محترم سایت با نام کاربری : samsam