خرقه و سماع در ملامتيه (2)


 

نويسنده:يوسف غضبانى




 
ملامتيه برخلاف بيشتر صوفيه خرقه نمى پوشيدند. با نگاه به اصول فكرى و نظرى ملامتيه ، علل اين عقيده و روش عملى آنان را مى توان در امور زير يافت:

1. عدم تمايز از مردم و پرهيز از شهرت طلبى
 

ملامتى به منظور پرهيز از جلب توجه خلق، از به تن كردن خرقه و جامه دلق كه لباس خاص و معرّف طريقت است پرهيز دارد.[69]
سلمى در اصل بيست و چهارم رساله ملامتيه مى آورد: «اصل ديگر اين جماعت تغيير ندادن لباس و همراهى با مردم بر اساس ظاهرشان و سعى و تلاش براى اصلاح باطن است. مبناى آنان در اين اصل حديثى از پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است كه فرمود خداى متعال به صورت هاى شما نظر ندارد، بلكه به دل ها و نيت هاى شما نظر دارد[71]
خرگوشى در تهذيب الاسرار نيز همين مطلب را آورده است: «ملامتيه از كسب شهرت از ناحيه لباس خاص و مرقعه پوشيدن اكراه دارند برخلاف صوفيه كه بدان تمايل دارند».[74]
«عصا و مهره چند و كهنه پوشى***نباشد زهد خود را چند فروشى[76]

2. دورى از ريا و تزوير
 

ملامتيه در اخلاق و معاملات به عمد سعى مى كرده اند كه برخلاف زاهدان و پشمينه پوشان عصر از حيث لباس و رفتار و احوال ظاهرى با ساير مردم تفاوت نداشته باشند تا به ورطه ريا و خودنمايى نيفتند.[77]
سلمى مى گويد: «از ابوعمرو فرزند محمد بن احمد بن حمدان به نقل از پدرش[79]
البته پورجوادى در اين باره مى نويسد: «اين داستان به نظر ساختگى مى آيد و ظاهراً سلمى خواسته است به نحوى ملامتيان نيشابور را هم در باطن صوفى معرفى كند. به عبارت ديگر اين داستان در جهت همان كوشش كلى است براى پيوند دادن طريقه ملامتيه به تصوف».[84]
گولپينارلى در تأييد ملامتيه و رد عملكرد صوفيه مى گويد: «از مردم بريدن و با لباس و هيئت خاص خود را انگشت نما كردن به سوى خدا رفتن نيست، بلكه خود را كاملا در لفاف هستى پيچيدن است و اين با روح تصوف مغايرت دارد».[86]

3. فراهم نمودن اسباب بى اعتنايى و ملامت مردم
 

ملامتيان در ملبّس شدن به پوشش، تلاش مى كردند كه مورد نفرت و اهانت و خوارى مردم بوده و نفرت عامه را نسبت به خود برانگيزانند.[88] و اسباب ملامت را بيشتر فراهم مى كند.

4. پرداختن به كسب
 

صوفيه معمولا با كسب و كار مخالف بودند. آنها به توكل صرف معتقد بودند و اشتغال به كسب و كار را نوعى پرداختن به دنيا مى دانستند، اما ملامتيان به كسب و كار در بازار مشغول بودند، يكى آهنگرى مى كرد، ديگرى گازرى و ديگر حجامى و مانند كسبه ديگر لباس مى پوشيدند.[89]
شاه بن شجاع كرمانى (م.270ق) كه گويا واسطه اى بين طريق فتوت و راه قدماى اهل ملامت بود مثل اهل ملامت بى تظاهر بود، نه خرقه صوفيه به تن مى كرد و نه عباى زهاد مى پوشيد، مثل عامه خلق قبا مى پوشيد و بعضى از يارانش حتى با خفقان يا با گليم كُردان بيرون مى آمدند.[91]

سَماع
 

مقدمه
 

سماع در لغت به معنى شنيدن، شنوايى، آواز، سرودن،[95]
سماع كامل چهار عنصر دارد: شعر، آواز، موسيقى و حركت موزون بدنى. ابزار موسيقى آن، گاهى ساده، مانند «نى» و گاهى متنوع چون «طبل»، «رَباب»، «دايره» و... است. محافل سماع در طول تاريخ، قبض و بسط ها و دگرگونى هاى زيادى به خود ديده است و از مراسم ساده آغازين، تا محفل هاى پررزق و برق و سرشار از ساز و آواز و همراه با تشريفات فراوان، گسترش داشته است.
تعيين تاريخى دقيق براى پيدايش سماع كارى مشكل است، اما مى توان گفت تقريباً از آغاز پيدايش تصوف نوعى از سماع نيز وجود داشته است. آن چنان كه از متون تاريخى، به خصوص نوشته هاى صوفيان برمى آيد، سماع در قرن سوم هجرى (دست كم در نيمه دوم آن) در ميان اهل تصوف تا حدودى شايع بوده و در قرن چهارم و پنجم به عنوان نشانه و علامت ويژه صوفيان شناخته مى شده است.[96]
سماع نزد متشرعان، فقها و اهل حديث، حلال و مباح نبود، مگر در مواردى استثنايى; در واقع علما وقتى به اين موضوع مى پرداختند آن را به عنوان غنا تلقى مى كردند و غنا نيز به طور كلى حرام بود. از لحاظ اجتماعى نيز موسيقى، صرف نظر از استفاده اى كه حكما و اطبا از آن مى كردند، يا وسيله اى بود براى اهل طرب در دربار امرا و سلاطين و يا وسيله اى بود براى لهو در نزد بعضى از عوام. در هر صورت موسيقى، به خصوص آن گونه كه درباريان از آن استفاده مى كردند، جنبه غيرمعنوى و غيردينى داشت و متشرعان، به ويژه اهل حديث، با نظر انتقادى به آن مى نگريستند. صوفيه اولين كسانى بودند كه سعى كردند از قرن سوم به بعد موسيقى (و همچنين به لحاظى هنر شاعرى) را به ميان مردم آورند، مردمى كه به شرع و شريعت مقيد بودند. براى اين منظور، مى بايست دو كار انجام دهند، يكى اينكه اثبات كنند كه سماع مطلقاً حرام نيست، بلكه در شرايطى مى تواند مباح باشد، و ديگر اينكه در شرايطى مى تواند مستحب و حتى واجب باشد. به عبارت ديگر، صوفيه مى خواستند نشان دهند كه موسيقى و سماع مى تواند مانند ذكر، شيوه اى باشد براى ترقى معنوى و روحى.[97]
كسانى چون ابوسعيد ابوالخير[121] اما غزّالى در قرن بعد به دلايل عقلى نيز متوسل شده است.

1. سماع از ديدگاه ملامتيه
 

چنانچه در بحث خرقه پوشى بيان شد، ملامتيان از اظهار هر نوع فعل و حالتى كه دلالت بر وجود سرّى در نفس باشد پرهيز مى كردند. از يكى[124] و شايد به راحتى نتوان ادعا كرد كه ملامتيه تحت تأثير حنابله و اهل حديث بوده اند، چرا كه برخلاف حنابله و اهل حديث ـ كه منكر سماع بودند و انجام سماع در مجالس صوفيه را دست آويزى براى ردّ و انكار صوفيه مى دانستند ـ سماع را انكار نمى كردند بلكه آن را براى بعضى جايز مى دانستند.
سلمى مى گويد: پيران اين طريقه شركت جستن در مجالس سماع را تنها براى كسانى روادانسته اند كه توان اين را داشته باشند كه چيزى از حالات حاصل از سماع در آنان نمود پيدا نكند، اينان حتى مى توانند بر سماع مداومت ورزند.[128]

2. گريه در سماع
 

سلمى در اصل چهلم رساله خود مى گويد: ملامتيه هنگام سماع ، مجلس علم ، ذكر و امثال آن گريه نمى كنند، بلكه با اندوه پنهانى همراه مى گردند و اين را پسنديده تر مى دانند. و از ابوبكر محمد بن عبدالعزيز مكى[129] بهواسطه نقل مى كند كه او خطاب به مردى كه در مجلسش گريه كرده بود گفته بود: لذت بردن تو از گريه بهاى گريه توست. ابوحفص نيز نزد اصحابش براى گريه واژه «بكاء الاسف» يعنى گريه تأسف را به كار برده است، اما آن را كار پسنديده اى مى داند. ابوعثمان حيرى با اين ديدگاه مخالفت كرده و گفته است: گريه از روى اسف، حسرت و تأسف را از بين مى برد و حال آنكه تداوم اين تأسف، فرجامى نيكوتر از دلدارى دادن خود با گريه دارد. البته او نيز در صورتى كه گريه موجب ذوب شدن روح و خالى شدن بدن گردد، آن را تأييد و تحسين مى كند و در اين باره بيتى مى سرايد:
و ليس يجرى من العين ماءها *** ولكنها روحى تذوب و تقطر
يعنى آنچه از چشم من جارى است نه آب چشم من است بلكه آن جان من است كه قطره قطره مى چكد و ذوب مى گردد.[130]

3. وجد و حركت و رقص در سماع
 

درباره وجد و حركت و رقص در سماع، ابوحامد محمد غزالى در احياء علوم الدين به تفصيل سخن گفته است.[135]
اين بود اجمالى از ديدگاه هاى ملامتيه در دو موضوع مهمّ تصوف، يعنى خرقه و سماع كه در ضمن آن با بيان تفاوت هاى بيان ملامتيه و صوفيه در اين موضوعات روشن شد كه نمى توان ملامتيه و صوفيه را يكسان و همرأى دانست.
مرا چو خلعت سلطان عشق مى دادند***ندا رسيد كه خواجوخموش باش خموش
1. آريا، غلامعلى، شرح احوال و آثار و مجموعه اشعار به دست آمده شيخ شطاح روزبهان فسايى (بقلى شيرازى)، انتشارات روزبهان، تهران، 1363.
2. ابن جوزى، عبدالرحمن بن على، تلبيس ابليس، دارالكتاب العربى، بيروت، 1407ق.
3. ابن عربى، محمد بن على، الفتوحات المكيه، دار صادر، بيروت.
4. ابن عربى، محمد بن على، ترجمه فتوحات مكيه، ترجمه محمد خواجوى، انتشارات مولى، تهران، 1383.
5. ابن عربى، محمد بن على، رسائل ابن عربى، تصحيح محمد شهاب الدين العربى، دارصادر، بيروت، 1997م.
6. ابن منظور، محمدبن مكرم، لسان العرب، دارصادر، بيروت، 1410ق.
7. ابن منور، اسرار التوحيد فى مقامات الشيخ ابى سعيد، تصحيح ذبيح الله صفا، مؤسسه انتشارات اميركبير، تهران، 1361.
8. ابن منور، اسرار التوحيد فى مقامات الشيخ ابى سعيد، تصحيح و تعليق محمدرضا شفيعى كدكنى، مؤسسه انتشارات آگاه، تهران، 1371
9. المقدسى، محمدبن طاهر، آفرينش و تاريخ، ترجمه محمدرضا شفيعى كدكنى، مؤسسه انتشارات آگاه، تهران، 1374.
10. انصارى، خواجه عبدالله، طبقات الصوفيه، تصحيح محمد سرور مولايى، انتشارات توس، تهران، 1362.
11. انصارى قمى، حسن، مقاله «كراميه در مجالس بيهق و چند منبع ديگر»، ماهنامه كتاب ماه دين، شماره 43.
12. برتلس، يوگنى ادواردويچ، تصوف و ادبيات تصوف، ترجمه سيروس ايزدى، مؤسسه انتشارات اميركبير، تهران، 1376.
13. بقلى، روزبهان، شرح شطحيات: شامل گفتارهاى شورانگيز ورمزى صوفيان، تصحيح هانرى كربن، انتشارات كتابخانه طهورى، تهران، 1360.
14. بقلى، روزبهان، عبهرالعاشقين، تصحيح هانرى كربن و محمد معين، انتشارات منوچهرى، تهران، 1360.
15. بوورينگ، گرهارت، مقاله «پاسخ ابوعبدالرحمن سلمى به يك استفسار مكى»، در مجله معارف، شماره 36، مركز نشر دانشگاهى، تهران، بهمن 1374.
16. بهاءولد، معارف: مجموعه مواعظ و سخنان سلطان العلما بهاءالدين محمد بن حسين خطيبى بلخى، تصحيح بديع الزمان فروزانفر، انتشارات كتابخانه طهورى، تهران، 1352.
17. پادشاه، محمد (متخلص به شاد)، فرهنگ جامع فارسى آنندراج، نظارت محمد دبير سياقى، انتشارات كتابفروشى خيام، تهران، 1363.
18. پورجوادى، نصرالله، مقاله «منبعى كهى در باب ملامتيان نيشابور»، مجله معارف، شماره 43، مركز نشر دانشگاهى، تهران، بهمن 1377.
19. جامى، نورالدين عبدالرحمن، نفحات الانس من حضرات القدس، تصحيح محمود عابدى، انتشارات اطلاعات، تهران، 1370.
20. جرجانى، على بن محمد، التعريفات، تنظيم محمد بن عبدالحكيم القاضى، دارالكتاب المصرى، قاهره، 1411ق.
21. حافظ، شمس الدين محمد، ديوان حافظ، تصحيح پرويز ناتل خانلرى، انتشارات خوارزمى، تهران، 1362.
22. حاكمى، اسماعيل، سماع در تصوف، انتشارات دانشگاه تهران، 1371.
23. خرگوشى، ابوسعد عبدالملك، تهذيب الاسرار، تحقيق بسام محمد بارود، المجمع الثقافى، ابوظبى، 1999م.
24. دامادى، محمد، مقاله «صوفيان، ملامتيان و قلندران»، در درخت معرفت، گردآورى على اصغر محمدخانى، انتشارات سخن، تهران، 1376.
25. رجايى بخارايى، احمدعلى، فرهنگ اشعار حافظ، انتشارات علمى، تهران، 1363.
26. رحمتى، محمدرضا، مقاله «پژوهشى درباره كرامتيان»، فصلنامه هفت آسمان، شماره 2.
27. رحمتى، محمدرضا، مقاله «پژوهشى درباره كراميه»، ماهنامه كتاب ماه دين، شماره 43.
28. زرين كوب، عبدالحسين، ارزش ميراث صوفيه، مؤسسه انتشارات اميركبير، تهران، 1353.
29. زرين كوب، عبدالحسين، جستجو در تصوف ايران، مؤسسه انتشارات اميركبير، تهران، 1357.
30. سجادى، على محمد، جامه زهد: خرقه و خرقه پوشى، مركز انتشارات علمى و فرهنگى، تهران، 1369.
31. سراج، ابونصر، اللمع، تحقيق عبدالحليم محمود و طه عبدالباقى سرور، دارالكتب الحديثه، مصر و مكتبة المثنى، بغداد، 1380ق.
32. سعادت پرور، على، جمال آفتاب و آفتاب هر نظر: شرحى بر ديوان حافظ، شركت انتشارات احياء كتاب، تهران، 1379.
33. سلمى، ابوعبدالرحمان، اصول الملامتيه و غلطات الصوفيه، تصحيح عبدالفتاح احمد فاوى محمود، مطبعه الارشاد، بغداد، 1405ق.
34. سلمى، ابوعبدالرحمان، طبقات الصوفيه، تحقيق نورالدين شريبه، دارالكتاب النفيس، حلب، 1406ق.
35. سلمى، ابوعبدالرحمان، مجموعه آثار ابوعبدالرحمن سلمى، گردآورى نصرالله پورجوادى، مركز نشر دانشگاهى، تهران، 1369.
36. سلمى، ابوعبدالرحمن، رساله ملامتيه، در مجموعه آثار ابوعبدالرحمن سلمى، ج2، گردآورى نصرالله پورجوادى، مركز نشر دانشگاهى، تهران، 1372.
37. سلمى، ابوعبدالرحمن، كتاب السماع، در مجموعه آثار ابوعبدالرحمن سلمى، ج2، گردآورى نصرالله پورجوادى، مركز نشر دانشگاهى، تهران، 1372.
38. سمعانى، عبدالكريم بن محمد، الانساب، تصحيح عبدالرحمن بن يحيى معلى، دايرة المعارف العثمانية، حيدرآباد، 6ـ1382ق.
39. شعرانى، عبدالوهاب بن احمد، طبقات الكبرى، قاهره، 1315.
40. طوسى، احمدبن محمد، الهديه السعديه فى معان الوجديه يا رساله اى به فارسى در سماع و فتوت، تصحيح احمد مجاهد، انتشارات كتابخانه منوچهرى، تهران، 1360.
41. عطار نيشابورى، محمدبن ابراهيم، تذكرة الاولياء، تصحيح محمد استعلامى، انتشارات زوار، تهران، 1370.
42. عطار نيشابورى، محمدبن ابراهيم، ديوان قصايد و ترجيعات و غزليات فريدالدين عطار نيشابورى، تصحيح سعيد نفيسى، انتشارات كتابخانه سنايى، تهران، 1339.
43. عفيفى، ابوالعلاء، ملامتيه، صوفيه و فتوت، ترجمه نصرت الله فروهر، انتشارات الهام، تهران، 1376.
44. غزالى، محمد بن محمد، احياء علوم الدين، ترجمه مؤيدالدين محمد خوارزمى، تصحيح، حسين خديوجم، مركز انتشارات علمى و فرهنگى، تهران، 77ـ1364.
45. فراهيدى، ابوعبدالرحمن خليل، كتاب العين، تصحيح مهدى مخزومى و ابراهيم سامرايى، مؤسسه انتشارات دارالهجرة، قم، 1409ق.
46. فروزانفر، بديع الزمان، شرح مثنوى شريف، انتشارات زوار، تهران 1367.
47. قاضى، نعمت الله، به سوى سيمرغ، انتشارات پيروز، تهران، 1356.
48. قشيرى، ابوالقاسم، ترجمه رساله قشيريه، ترجمه حسن بن احمد عثمانى، تصحيح بديع الزمان فروزانفر، مركز انتشارات علمى و فرهنگى، تهران، 1374.
49. كاشانى، عزالدين محمود، مصباح الهدايه و مفتاح الكفايه، تصحيح جلال الدين همايى، نشر هما، تهران، 1367.
50. كربن، هانرى، آيين جوانمردى، ترجمه احسان نراقى، نشر نو، تهران، 1363.
51. گولپينارلى، عبدالباقى، تصوف در يكصد پرسش و پاسخ، ترجمه توفيق سبحانى، نشر دريا، تهران، 1369.
52. گولپينارلى، عبدالباقى، ملامت و ملامتيان، ترجمه توفيق سبحانى، انتشارات روزنه، تهران، 1378.
53. ماير، فريتس، ابوسعيد ابوالخير: حقيقت و افسانه، ترجمه مهر آفاق بايبوردى، مركز نشر دانشگاهى، تهران، 1378.
54. مايل هروى، نجيب، اندر غزل خويش نهان خواهم گشتن: سماع نامه هاى فارسى، نشرنى، تهران، 1372.
55. محمد خانى، على اصغر، درخت معرفت: جشن نامه استاد دكتر عبدالحسين زرين كوب، انتشارات سخن، تهران، 1376.
56. مدرسى، محمدعلى، ...سماع، عرفان و مولوى، انتشارات يزدان، تهران، 1378.
57. مستملى بخارى، اسماعيل بن محمد، خلاصه شرح تعرف، تصحيح احمد على رجايى، انتشارات بنياد فرهنگ ايران، تهران، 1349.
58. مستملى بخارى، اسماعيل بن محمد، شرح التعرف لمذهب التصوف، تصحيح محمد روشن، انتشارات اساطير، تهران، 6ـ1363.
59. معين، محمد، فرهنگ فارسى، مؤسسه انتشارات اميركبير، تهران، 1360.
60. مناوى، محمد عبدالروف، طبقات الصوفيه: الكواكب الدُرّيه فى تراجم الساده الصوفيه، تحقيق محمد اديب جارود، دارصادر، بيروت، 1999م.
61. نسفى، عزيزالدين، كتاب الانسان الكامل، تصحيح ماريژان موله، ترجمه ضياءالدين دهشيرى، انتشارات كتابخانه طهورى، تهران، 1377.
62. وفايى، محمد، احوال و آثار اوحدالدين حامد بن ابى الفخر كرمانى، كوشش احمد كرمى، انتشارات ما، تهران، 1375.
63. هجويرى، على بن عثمان، كشف المحجوب، تصحيح ژوكوفسكى، انتشارات كتابخانه طهورى، تهران، 1358.
64. يوسف پور، محمد كاظم، نقد صوفى، انتشارات روزنه، تهران، 1380
_. Sviri, Sara, "Hakim Tirmidhi and the Malamati Movement in Early Sufism, in Leonard Lewison (ed.), Classical Persian from its Origins to Rumi, London, 1993, pp.583-613.

پی نوشت :
 

[67]. دامادى، مقاله «صوفيان، ملامتيان و قلندران»، در كتاب درخت معرفت، ص289.
[68]. فروزانفر، شرح مثنوى شريف، ج2، ص734.
[69]. سلمى، رساله ملامتيه، ص103.
[70]. ان الله لاينظر الى صوركم ولكن ينظر الى قلوبكم و نياتكم.
[71]. همان، ص113.
[72]. خرگوشى، تهذيب الاسرار، ص40.
[73]. يوسف پور، همان، ص105.
[74]. زرين كوب، جستجو در تصوف ايران، ص9ـ338.
[75]. عطار نيشابورى، خياط نامه، فصل دهم، تحت عنوان مذمت كبر به نقل از يوگنى ادواردويچ برتلس، تصوف و ادبيات تصوف، ص604.
[76]. اين بيت عطار از روحيه ملامتى او ناشى شده است. همان، ص604.
[77]. زرين كوب، ارزش ميراث صوفيه، ص87 و سرچشمه تصوف در ايران، ص168.
[78]. محمد بن احمد بن حمدان معروف به ابوبكر فرّا (م.370ق) از بزرگان ملامتيه قرن چهارم است. رك: طبقات الصوفيه، سلمى، ص507 و نفحات الانس جامى، ص194 و طبقات الصوفيه المناوى، شماره 359.
[79]. سلمى، همان، ص108.
[80]. پورجوادى، همان، ص16.
[81]. نوح عيار يكى از دو نفرى بود كه به فتوت مشهور بودند و در قرن سوم هجرى مى زيسته است.
[82]. عطار نيشابورى، تذكرة الاولياء، ص2ـ401.
[83]. عفيفى، ملامتيه، صوفيه و فتوت، ص69.
[84]. همان، ص67.
[85]. گولپينارلى، تصوف در يكصد پرسش و پاسخ، ص125.
[86]. عفيفى، ملامتيه، صوفيه و فتوت، ص88.
[87]. نصرت الله فروهر در مقدمه مترجم از كتاب ملامتيه، صوفيه و فتوت، ص13.
[88]. برتلس، تصوف و ادبيات تصوف، ص32.
[89]. پورجوادى، همان، ص16.
[90]. جامه جوانمردان و اهل فتوت مجموعه اى بوده است از لباس و وصله و تاج هاى مخصوص به الوان مختلف كه آن را «لباس الفتوة» مى ناميدند و از ميان اينها آنكه از همه بيشتر نماينده فتيان و لباس خاص ايشان محسوب مى شد شلوار (سروال) مخصوص بود و شلوار فتوت، پيش آنان حكم خرقه را داشته است در نزد صوفيه; رك: كربن، آيين جوانمردى، ص105.
[91]. زرين كوب، جستجو در تصوف ايران، ص350.
[92]. فرهنگ معين، ماده سماع.
[93]. كتاب العين، ماده سماع.
[94]. كلُّ ما اِلْتَذَتْهُ الاُذُنِ مِن صَوْت حَسَن، سماعٌ والسَّماعُ الغِناءُ (لسان العرب، ماده سماع).
[95]. فرهنگ معين، ماده سماع.
[96]. مدرسى، سماع، عرفان و مولوى، ص8 ـ2.
[97]. پور جوادى، مقدمه كتاب السماع سلمى، در مجموعه آثار ابوعبدالرحمن سلمى، ج2، ص5.
[98]. رك: ابن منور، اسرار التوحيد، تصحيح ذبيح الله صفا، ص151 تا 152 و 222 تا 224 و 241 تا 242 و 318، و نيز فريتس ماير، ابوسعيد ابوالخير حقيقت و افسانه، باب يازدهم به خصوص ص238 تا 292.
[99]. رك: روزبهان بقلى، شرح شطعيات، ص213 تا 215 و 330 و 551 تا 634; و نيز غلامعلى آريا، شرح احوال و آثار و مجموعه اشعار به دست آمده شيخ شطاح روزبهان فسايى، ص39 تا 41; و نيز نجيب مايل هروى، اندر غزل خويش نهان خواهم گشتن، ص228 تا 231; و نيز روزبهان بقلى، عبهر العاشقين، ص53 و 61 مقدمه و 53 متن.
[100]. رك: نجيب مايل هروى، اندر غزل خويش نهان خواهم گشتن، ص421 تا 424، و نيز محمد وفايى، احوال و آثار اوحدالدين حامد بن ابى الفخر كرمانى، ص376 تا 396.
[101]. رك: همان، ص177 تا 186.
[102]. رك: سماع، عرفان و مولوى، ص117 تا 176.
[103]. با اينكه مولوى بيش از هر كس ديگر اهل سماع بوده است، مثنوى «خر برفت» وى از اين جمله است.
[104]. رك: شعرانى، طبقات كبرى، ص85; و نيز هجويرى، همان، ص537.
[105]. رك: سراج، اللمع، ص338 تا 374.
[106]. رك: سلمى، مجموعه آثار ابوعبدالرحمن سلمى، ج2، ص3 تا 30 و 550; و نيز يوسف پور، همان، ص292.
[107]. رك: مستملى بخارى، شرح التعرف، ربع چهارم، ص1805 تا 1818 و خلاصه شرح تعرف، ص536 تا 549، و نيز نجيب مايل هروى، همان، ص47 تا 57.
[108]. رك: كشف المحجوب، ص508 تا 546، و نيز نجيب مايل هروى، همان، ص71 تا 95.
[109]. رك: قشيرى، ترجمه رساله قشيريه، ص591 تا 621.
[110]. غزالى به اعتبار فهم مستمع سماع را چهار قسم مى كند: 1. آنكه شنونده بشنود و فهم كند ولكن معانى اشعار را بر صورت مخلوق (شخص معين يا نامعين) حمل كند. اين سماع از باب شهوت است و مردود. 2. آنكه شنونده بشنود و مطابق طبعش باشد و صرفاً از لحن ها و نغمه ها لذت برد. اين مباح است لكن پايين ترين مرتبه سماع است كه حتى حيوانات نيز چنين اند. 3. آنكه شنونده بشنود و به احوال نفس خود در معامله با خدا، حمل كند، مثلا اشعارِ درازىِ فراق يا كمى وصال را حمل به هجران محبوب آسمانى و رابطه خود با خدا كند. اين سماع مريدان است كه البته در سماع مريد مبتدى خطر است، مگر اينكه هر چه مى شنود جز بر حال خود حمل نكند. 4. سماع كسى كه از احوال و مقدمات گذشته باشد و غير از خدا از فهم او دور باشد و چون مدهوشى باشد كه در چشمه شهود غوطه خورده، مانند آن زنانى كه در مشاهده جمال يوسف(ع) دست هاى خود مى بريدند و آن را احساس نمى كردند. اينان نه تنها از غير خود بلكه از نفس خود نيز فارغ و فانى شده اند مگر از يكى كه مشهود وى است. و اين سماع صديقان است. براى آگاهى بيشتر رك: غزالى، احياء علوم الدين، ترجمه مؤيدالدين محمد خوارزمى، ج2، ص579 تا 660، و نيز نجيب مايل هروى، همان، ص96 تا 183، و نيز اسماعيل حاكمى، سماع در تصوف، ص30 تا 39.
[111]. رك: نجيب مايل هروى، همان، ص232 تا 233.
[112]. رك: نجيب مايل هروى، همان، ص248 تا 259.
[113]. رك: عزيزالدين نسفى، كتاب الانسان الكامل، ص126 تا 127، و نيز نجيب مايل هروى، همان، ص258 تا 259.
[114]. احمد بن محمد طوسى در رساله «بوارق الالماع فى الرد على من يُحرّم السماع» و «رساله الهدية السعديه فى معان الوجديه يا رساله اى به فارسى در سماع و فتوت» به شدت از سماع دفاع مى كند و ادله نقلى، عقلى و اجماعى بر جواز سماع مى آورد و منكران را كافر مى داند. اين شخص به دليل تشابه اسمى با احمد غزالى (احمد بن محمد طوسى غزالى) از قرن سيزدهم هجرى رساله هايش به نام احمد غزالى ثبت شده است و بروكلمن، خاور شناس آلمانى و جيمز روبسون و... را به اين اشتباه انداخته كه مطالب اين رساله ها ديدگاه احمد غزالى در باب سماع است. براى آگاهى بيشتر رك: احمد بن محمد طوسى، الهدية السعديه فى معان الوجديه يا رساله اى به فارسى در «سماع و فتوت»، ص1 و 7 تا 8 و 14 تا 29.
[115]. رك: همان، ص363 تا 374 و نيز عزالدين كاشانى، مصباح الهداية و مفتاح الكفاية، ص179 تا 202.
[116]. رك: همان، ص274 تا 286.
[117]. رك: همان، ص302 تا 362.
[118]. احمد جام ژنده پيل مى گويد: «هر چه در كتابها گشتم تا ثواب و پاداش اخروى براى سرود و استفاده از آلات موسيقى و رقص بيابم چيزى نيافتم اما بسيار ديدم كه هر كس ذكر خداى را به سبحان الله يا الحمدلله يا لا اله الا الله و يا لاحول و لاقوة الا بالله العلى العظيم گويد ثواب بسيار يابد. براى اطلاع بيشتر از ديدگاه احمد جام درباره سماع رك: نجيب مايل هروى، همان، ص188 تا 209.
[119]. ابن عربى سماع را پديده اى ضد عرفان مى داند او مكرر مى گويد سلوك، عرفان و شناخت حق، وقار و طمأنينه مى آورد، نه جست و خيز و پاى بازى و رفتار سبك، بلكه اين انفعال و شور و حالى كه به اثر شنيدن نغمه ها و آوازها پديد مى آيد ريشه نفسانى دارد و اين «خود طبيعى» و نفسانى است كه به ابتهاج و جست و خيز درمى آيد، نه «خود معنوى» و الهى; از اين رو، شتر و برخى ديگر از حيوانات نيز با موسيقى به وجد و رقص مى آيند. «حركت دورى»، «هيجان» و «تخبط» كار ديوانگان است. هيچ شنيده نشده است كه پيامبران به هنگام نزول وحى جست و خيز كرده باشند در حالى كه سنگينى وحى قابل قياس با الهامهاى ادعايى سماعگران نيست. براى اطلاع بيشتر رك: ابن عربى، فتوحات مكيه، ج1، ص210 تا 211 و ج2، ص366 تا 368 و ج3، ص562 تا 563 (درباره اشعار عاشقانه خوانده شده در محافل سماع) و ج4، ص270 و نيز ابن عربى، رسائل ابن عربى، كتاب الشاهد، باب شاهد التوبيخ، ص263 و نيز ابن عربى، رساله روح القدس.
[120]. بهاءالدين نقشبند سرسلسله طريقت نقشبنديه مى گويد: در طريقه ما سماع نيست. قدسيه (كلمات بهاءالدين نقشبند)، مقدمه، ص11 به نقل از سيد محمدعلى مدرسى (طباطبائى)، سماع، عرفان و مولوى، ص217. البته خواجه ابويوسف همدانى پير خواجه عبدالخالق غجدوانى كه سرحلقه مشايخ نقشبنديه است سماع مى كرد. البته ادعايى مطرح است كه از حضرت خواجه بهاءالدين رخصتى در اين باب است كه فرموده اگر بعد از ما به مصلحت وقت به رعايت نفوس بعضى از سالكان كار كنيد مختاريد والله اعلم، اسماعيل حاكمى، سماع در تصوف، ص182.
[121]. پورجوادى، مقدمه مصحح كتاب السماع در مجموعه آثار ابوعبدالرحمن سلمى، ص6. براى آگاهى بيشتر از دليلهاى جواز سماع نزد صوفيه رك: حاكمى، سماع، عرفان و مولوى، ص19 تا 32 و يوسف پور، نقد صوفى، ص266 تا 268 و رجايى بخارايى، فرهنگ اشعار حافظ، 276 تا 285 و غزالى، ترجمه احياء علوم الدين، ج2، ص588 تا 619، و كاشانى، مصباح الهداية و مفتاح الكفايه، ص180 تا 194.
[122]. اسم اين شخص در منابع ذكر نشده است.
[123]. اين ماجرا با تفاوت دو كلمه هم در تهذيب الاسرار خرگوشى، ص41 آمده و هم در رساله ملامتيه سلمى، ص4ـ103. تمام آنچه خرگوشى در تهذيب الاسرار درباره نظر ملامتيه در باب سماع آورده است، سلمى نيز كم و بيش در رساله خود آورده است. با اين تفاوت كه خرگوشى رفتار ملامتيه را با صوفيه مقايسه كرده است، اما سلمى چون در پى يكى دانستن ملامتيه و صوفيه بوده، ترجيح داده است چنين كارى را انجام ندهد.
[124]. ابوالعلاء عفيفى نيز به همين نتيجه رسيده است. رك: عفيفى، ملامتيه صوفيه و فتوت، ص108.
[125]. سلمى، رساله ملامتيه، ص104.
[126]. البته مطهر بن طاهرالمقدسى در كتاب البدء والتاريخ كه آن را در سال 355ق تأليف كرده و قديمى ترين اثرى است كه در آن از ملامتيه ياد شده است، از حسنيّه، ملامتيّه، سوقيّه و معذوريّه به عنوان فرقه هاى صوفيه ياد مى كند و به جهل نسبت هايى به آنها مى دهد كه از جمله آنها اين است كه اينان همه اهل سماع بوده اند. براى آگاهى بيشتر رك: المقدسى، البدء والتاريخ، ج5، ص148 يا آفرينش و تاريخ (ترجمه فارسى كتاب مذكور به قلم محمدرضا شفيعى كدكنى)، تهران 1374، ص2ـ831.
[127]. ابوجعفر يزدانيار، روضة المريدين، باب بيستم، به نقل از زرين كوب، جستجو در تصوف ايران، ص338.
[128]. زرين كوب، جستجو در تصوف ايران، ص338.
[129]. با اينكه سلمى از اين شخص مطلبى را در رساله خود ذكر مى كند اما در طبقات الصوفيه خود از آن ياد نمى كند. همچنين در طبقات الصوفيه خواجه عبدالله، نفحات الانس جامى، تذكرة الاولياء عطار نيشابورى، رساله قشيريه قشيرى، كشف المحجوب هجويرى، حلية الاولياء ابونعيم اصفهانى، الانساب سمعانى و الفهرست ابن نديم هم ذكرى از اين شخص نيافتم.
[130]. سلمى، رساله ملامتيه، ص117. سلمى در پاسخ به مسأله سوم از استفسار مكى نيز اين بيت را آورده است ولى بعد از ليس كلمه «الذى» را آورده است ر.ك: مجله معارف، شماره 36، ص41.
[131]. رك: غزالى، احياء علوم الدين، ص651 تا 660.
[132]. سلمى، كتاب السماع در مجموعه آثار ابوعبدالرحمن سلمى، ج2، ص24.
[133]. غزالى، احياء علوم الدين، ص655.
[134]. خرگوشى، تهذيب الاسرار، ص40.
[135]. سلمى، رساله ملامتيه، ص112.
 

منبع : پایگاه دانشگاه ادیان و مذاهب