جايگاه و كاربرد حديث در تفسير ملاصدرا(2)


 

نويسنده:مهدي سلطاني رناني




 

ب) تأييد روايى
 

آن چه به عنوان معارف دينى معرفى مى شود، زمانى ارزشمند است كه از سرچشمه زلال وحى نشأت گرفته باشد. به همين جهت، ملاصدرا كه خود نيز به همين نكته اعتقاد دارد، هر جا معارف بلند الهى را بيان مى كند، با تحليلى كه از آيات قرآن و روايات دارد، براى تأييد كلام خود از آنها يارى مى جويد. به عنوان نمونه موارد ذيل ذكر مى گردد:
1 - ملاصدرا در بيان فرق بين «اسلام» و «ايمان» مى گويد:
«اسلام، همان اقرار زبانى به وسيله شهادتين است و اين، غير از ايمان است و پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم، حكم به ايمان كسى نمى كرد، مگر اينكه حقيقتاً آن را دريابد.»26
او مؤيد اين مطلب را داستان حارثه انصارى ذكر مى كند كه وقتى ادعا كرد كه من حقيقتاً مؤمن هستم، پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم سئوال كرد: «حقيقت ايمانت چيست؟». وى پاسخ داد: «اهل بهشت را مى بينم كه به ديدار يكديگر مى روند، و اهل آتش را مى بينم كه در نوبت ايستاده اند، و عرش پروردگارم را آشكار مى بينم» بعد از آن، پيامبر ايمان او را تأييد كرد و به او فرمود: ملازم آن باش.27
بعد از اين نتيجه مى گيرد كه اگر كسى به آخرت اقرار كند، چشم بصيرت او باز مى شود و روز آخرت را به گونه اى مشاهده مى كند كه گويى الآن برپاست.28
2 - صدرالمتألهين، «تقوى» را به معناى دورى جستن از زيادى هاى حلال مى داند، با اين شرح كه «تقوى»، يعنى دورى جستن از آنچه كه موجب ترس ضرر در دين شود.
آن چه موجب ترس ضرر در دين شود، دو قسم است: يكى حرام خالص و ديگرى، زيادى هاى حلال. پس، كسى كه مى خواهد در امر دينش ايمن باشد، بايد از زيادى هاى حلال بپرهيز تا در حرام واقعى نيفتد.29
او جهت تأييد مطلب خود، به حديث مشهورى از رسول خدا استناد مى كند كه فرموده: «انما سمّى المتقون المتقين لتركهم ما لا بأس به حذراً عما به بأس»:30 «پرهيزكاران را متقى مى نامند؛ زيرا آنچه را كه گناه هم ندارد، ترك مى كنند تا از گناه برحذر باشند.»
3 - ملاصدرا، مردم را به سه دسته تقسيم مى كند: دسته اول، اهل دنيا؛ مانند چهارپايان كه اهل حس هستند. دسته دوم، اهل آخرت كه صالحان و اهل اعتقاد از روى اعتقاد ظنى و خيالى هستند. دسته سوم نيز عارفان به خدا، ملائكه، كتاب، پيامبران خدا و روز قيامت هستند.31
او اين حديث را مؤيد خود قرار داده است كه مى فرمايد:
«الدنيا حرام على أهل الآخرة، و الآخرة حرام على اهل الدنيا، هما حرامان على اهل اللَّه تعالى».32
اين‏ها نمونه‏هايى از تأييد روايى بود كه ملاصدرا براى كلام خويش آورده است تا نشان دهد هر كلامى، زمانى ارزش ارائه مى يابد كه مورد تأييد معصومان‏عليهم السلام قرار گيرد.

ج) نقد استدلال هاى روايى ديگران
 

مهم ترين ابزارهاى تحقيق در معارف دينى، آيات قرآن و احاديث معصومان‏عليهم السلام هستند. محقق علوم دينى، معمولا از اين دو وسيله براى اثبات مدعاى خود استفاده مى كند. حال اگر كسى نخواهد نظريه محققى را نقد كند، اگر مورد استدلال به آيه قرآن باشد، مى تواند در دلالت آيه براى مدعايش خدشه كرد، و اگر روايت باشد، از سه راه مى توان نظريه وى را نقد كرد:
اول: اشكال در سند روايت؛ دوم: اشكال در دلالت روايت براى اثبات مدعا؛ سوم: ارائه روايات و آيات مكمل با آن و جمع آن ها با يكديگر به گونه اى كه موجب خدشه در استدلال براى مدعاى طرف مقابل شود.33
ملاصدرا در مواردى كه مى خواهد نظريه ديگران را نقد كند، از اين سه روش استفاده مى‏كند. اكنون نمونه هايى از سه موارد مذكور:

1 - اشكال سندى
 

بحثى مطرح شده است كه: آيا انبيا بالاترند يا ملائكه؟ آنها كه مى گويند انبيا بالاترند، ده دليل براى ادعاى خود آورده اند. ملاصدرا بعد از بيان هر دليلى، پاسخ آن را ذكر كرده است. دليل نهم و دهم آنها، روايت است. در دليل نهم، روايتى در باره شب معراج آمده است كه: «ان جبرئيل أخذ بركاب محمد، حتى أركبه البراق ليلة المعراج، و لما وصل الى بعض المقامات تخلف منه جبرئيل و قال: لو دنوت أنملة لاحترقت.»34
«در شب معراج، جبرئيل در ركاب حضرت محمدصلى الله عليه وآله وسلم بود تا او را سوار بر براق كرد، وقتى به يكى از مراحل رسيد، جبرئيل در آن جا باقى ماند و گفت: اگر به اندازه سر انگشتى نزديك مى شدم، آتش مى گرفتم.»
در دليل دهم نيز اين روايت از پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم نقل شده كه: «قال: ان لى وزيرين فى السماء و أشار الى جبرئيل و ميكائيل» «فرمود: من دو وزير در آسمان دارم و به جبرئيل و ميكائيل اشاره كرد.»35
ملاصدرا، درباره روايت اول مى گويد: پاسخ داده شده كه اين، خبر واحد است. درباره دليل دوم نيز مى گويد: پاسخ داده شده كه ثبوت اين حديث و صحت آن، منع شده است.36
بنابراين، او در سند اين دو حديث خدشه وارد كرده است.

2 - اشكال در دلالت حديث
 

ممكن است كسى براى مدعاى خود، رواياتى بياورد كه از نظر سند، مشكلى نداشته باشند؛ اما دلالت آنها بر مدعا، قابل خدشه باشد. يكى از نمونه هاى مربوط به اين موضوع كه ملاصدرا از آن بحث كرده، اين است كه برخى، علم كلام را بدعت مى شمارند و براى اين مدعا به سه روايت تمسك جسته اند:
1. «تفكّروا فى الخلق و لاتفكّروا فى الخالق»37 «درباره خلق، تفكّر كنيد و در باره خالق، تفكّر نكنيد.»
2. «عليكم بدين العجائز»38 «بر شما باد به دين و روش پيرزنان.»
3. «اذا ذكر القدر فأمسكوا»39: «وقتى از قدر صحبت مى شود، دست نگه داريد.»
با توجه به اين روايات، چون در علم كلام در باره خالق سخن گفته مى شود و از مسائلى همچون قضا و قدر بحث مى شود، بايد از آن دورى جست؛ اما ملاصدرا به اين روايات پاسخ مى دهد و در باره حديث اول مى گويد كه در اين جا امر به تفكّر در خلق شده است تا به وسيله آن به شناخت خالق برسيم. پس اين روايت به سود ماست، نه به ضرر ما. اما حديث دوم، به تعبير ملاصدرا مرادش اين است كه در همه جا كارها را به خدا تفويض كنيم و به او اعتماد داشته باشيم. در باره حديث سوم هم مى گويد: استدلال به آن ضعيف است؛ زيرا نهى از يك موضوع جزئى، دلالت بر اين كه از همه مسائل نهى شده باشد نمى كند؛ همچنين امر به امساك، غير از نهى از نظر و تدبّر است.40

3. روايت مكمل
 

يكى از مواردى كه ملاصدرا به نقد و بررسى روايات پرداخته، اين است كه عده اى با مشاهده يكى دو عبارت در باره موضوعى، اظهار نظر نموده و نظر حقيقى ارائه مى كنند. به عنوان نمونه، در روايت: «من قال لااله الا اللَّه، دخل الجنة»،41 «كسى كه لااله الااللَّه بگويد، داخل بهشت مى‏شود.» برخى با توجه به اين روايت گفته اند كه اقرار به كلمه توحيد، مانع وارد شدن به جهنم است. ملاصدرا در جواب اين عده مى گويد:
«تمسك به اين روايت براى مدعايشان ضعيف است؛ زيرا اين حديث، خلود در آتش را نفى مى كند، نه دخول در آتش را. تنها ايمان قوى مانع دخول در آتش است. بنابراين، روايات در شناخت معارف دينى مى توانند مكمل هم باشند و معناى دقيق ترى را ارائه دهند».42

ديدگاه ملاصدرا در باره روايات و چگونگى برخورد با آنها
 

قبلاً گفته شد كه از نظر ملاصدرا، تنها راه رسيدن به علوم حقيقى و حقايق ايمانى، قرآن و روايات است. در مرحله عمل نيز استناد فراوان او به كلام معصومان‏عليهم السلام روشن شد. اكنون به ذكر نكاتى در باره نظر آن حكيم فرزانه نسبت به روايات و چگونگى برخورد وى با آنها مى پردازيم.
الف. از ويژگى هاى ملاصدرا در برخورد با آيات و روايات، اين است كه اعتقاد دارد مقتضاى دين و ديانت اين است كه مسلمان، آيات و روايات را تنها به همان صورت و هيئتى كه آمده است، معنا كند و بايد به همان ظاهرى كه از طرف پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم و ائمه‏عليهم السلام و ديگر بزرگان دينى رسيده، اكتفا كرد.43
با همين ويژگى و اعتقاد، در ذيل آيه «سبح للَّه ما فى السماوات والارض» (حديد /1) آيات هم سياق را مى آورد و سپس مى گويد:
«داستان تسبيح گفتن سنگريزه در دست پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم و شنيدن و شنواندن آن، امر مشهورى است و راويان، آن را ذكر كرده اند و در نزد اكثر مردم، مورد تصديق است. همچنين اين مسأله با روايت ابن مسعود تأييد مى شود كه گفت: «با رسول خدا به اطراف مكه رفتيم. هيچ سنگ و درختى با پيامبر خدا رو به رو نمى شد، مگر اين كه مى گفت: السلام عليك يا رسول اللَّه! و امثال اين ماجرا در روايات، بسيار است... بنابراين، براى عدول از ظاهر اين رواياتى كه در نزد صاحبان كشف و شهود و صاحبان ايمان و تسليم مقبول است، وجهى وجود ندارد.»44
ب. ملاك پذيرش روايت: از برخى نوشته هاى صدرالمتألهين دو مورد از ملاك هاى پذيرش روايت به دست مى آيد:
اول: درستى محتواى حديث: اهل حديث، ميزان صحت و ضعف روايات را در ثقه و يا ضعيف بودن راوى مى دانند؛ اما از نظر ملاصدرا، ملاك محتواى آن است كه اگر مورد تأييد اهل كشف باشد، پذيرفته مى شود، هر چند سند آن ضعيف باشد. لذا، هنگام بيان يكى از روايات مى‏گويد:
«در حديثى كه در نزد اهل كشف صحيح است - هر چند كه در نزد اهل حديث به سبب ضعف راوى، طريق آن ثابت نشده است - پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم فرموده: اگر در سخنان‏تان زياده گويى نبود و قلب‏هاى‏تان به چيزى آلوده نشده بود، هر چه من مى‏ديدم شما مى‏ديديد و هر چه مى شنيدم، شما هم مى شنيديد.45
دوم: صحت سند و عدم مانع عقلى براى پذيرش: از نظر ملاصدرا اگر تعداد منقول از راه صحيح به حدى باشد كه موجب اطمينان شود، اگر محتواى آن مخالف عقل نباشد، آن روايت پذيرفته مى شود. مثلا او به وسيله روايات صحيح و قوى السند كه از راه درست از ائمه‏عليهم السلام رسيده و يا از بزرگان از اهل بيت نقل كرده اند، حق بودن «رجعت» را مى پذيرد و مى‏گويد: عقل نيز «رجعت» را منع نمى كند؛ زيرا زنده شدن مردگان به اذن الهى، به دست پيامبرانى همچون عيسى و شمعون‏عليهما السلام واقع شده است.46
ج. روايات بدون مدرك: يكى از نكات مورد توجه در مشرب تفسيرى ملاصدرا اين است كه در بسيارى موارد مشاهده مى شود كه او براى تأييد مطلب خود به جملاتى به عنوان روايت استشهاد كرده است كه در هيچ يك از كتب روايى فريقين يافت نمى شود. بعضى از اين موارد به عنوان حديث قدسى يا حديث معصومان‏عليهم السلام معرفى شده است و اين در حالى است كه بعضاً حديث نيستند و فقط بر سر زبان ها به عنوان حديث مشهور و معروف شده اند. به عنوان نمونه:
1. «لولاك لما خلقت الافلاك»47: اگر تو نبودى، فلك ها را نمى آفريدم».
2. «أنين المذنبين أحب الىّ من زجل المسبّحين»48: «ناله گنهكاران در نزد من از صداى تسبيح تسبيح كنندگان، محبوب‏تر است».
3. «قلب المؤمن عزّ لى»49: «قلب مؤمن براى من عزيز است.»
صدرالمتألهين، همه اين موارد را در تفسير خود نقل نموده، در حالى كه در كتب روايى اثرى از آن ها ديده نمى شود.
اين توضيح لازم است كه ممكن است آنچه به عنوان حديث قدسى ذكر شده، جملاتى باشد كه در كتب عرفا آمده و پس از مدتى به عنوان حديث منقول از معصومان‏عليهم السلام مشهور شده است. بعضى از اين موارد نيز ممكن است جملاتى باشند كه از مجموع چند حديث، اصطياد شده‏اند؛ گرچه با آن الفاظ، حديثى نداشته باشيم. بعضى ديگر نيز به دليل عدم دسترسى به منابع دست اول، از كتب غير معتبر اخذ شده اند و ملاصدرا به سبب درستى و استوارى محتوايشان به صدور آنها از معصومان‏عليهم السلام مطمئن شده و آنها را نقل كرده است.

نتيجه
 

با توجه به آن چه ذكر گرديد، به خوبى اهتمام و توجه ملاصدرا به عنوان مفسّرى گران قدر به احاديث و ذكر آنها در خلال تفسير آيات قرآنى، روشن مى گردد. به طور كلى، موارد كاربرد احاديث در تفسير ملاصدرا را مى توان چنين برشمرد:
1. استناد به روايات براى تفسير آيات قرآنى.
2. مواردى كه ملاصدرا، روايات داراى توضيح و اسرار معنايى را ذكر مى نمايد.
3. رواياتى كه با بيان آنها در باره محتوا و معانى شان مى پردازند.

پي نوشت ها :
 

26. همان، 79/2.
27. مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، 174/7.
28. ملاصدرا، تفسير القرآن الكريم، 207/5.
29. همان، 54/2.
30. نورى، حسين، مستدرك الوسائل، 267/11.
31. ملاصدرا، تفسير القرآن الكريم، 102/4.
32. ابن ابى جمهور، عوالى اللئالى، قم، چاپخانه سيدالشهداء، 1403 ه.ق، 119/4.
33. ر.ك:مجله تخصصى علوم حديث، سال چهارم، شماره سوم، /57 - 60.
34. مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، 382/18.
35. متقى المهندى، على، كنزالعمال، 563/11.
36. ملاصدرا، تفسير القرآن الكريم، 54/3.
37. مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، 348/54.
38. همان، 135/69.
39. همان، 277/55.
40. ملاصدرا، تفسير القرآن الكريم، 82/2.
41. مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، 13/3.
42. ملاصدرا، همان، 326-327/3.
43. همان، 166/6.
44. ملاصدرا، تفسيرالقرآن الكريم، 147/6.
45. ملاصدرا، مفاتيح الغيب، مقدمه و تصحيح محمد خواجوى، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى، 1362 ه.ش، /12.
46. ملاصدرا، تفسير القرآن الكريم، 91/5.
47. همان، 133/4 و 155/6.
48. همان، 55/3 و 94/6.
49. همان، 155/7.
 

منبع: www.maarefquran.org