نوروز در راه است...


 

نويسنده:اکبر رضي زاده
منبع:راسخون



 

«برچهره ي گل نسيم نوروز خوش است
درصحن چمن روي دل افروز خوش است

از دي که گذشت هر چه گويي خوش نيست
خوش باش وزدي مگو که امروز خوش است»

اوه چه هواي خوبي است!... به سرد و نه گرم. زمستان پيردوباره بسترش را جمع کرده ودارد نفس هاي آخر را مي کشد. زمين پوست ترکانده، وسبزه ها سر از خاک به در آورده اند و آفتاب سلامي دوباره مي دهد. نسيم صبح که طلايه دار بهار است، با نوازش لطيفي، خفتگان زمستان را بيدار مي کند که :
«رونق عهد شباب است دگربستان را...»
... و دوباره بهار از راه رسيد. بهاري که پاورچين پاورچين با حضور مفرحش سال نو، ماه نو و روز نو را به جهانيان مژده مي دهد وبا رايحه ي معطر شکوفه هايش قلبهاي زنگ زده را جلاء مي بخشد... وصد سال به اين سال ها...
فصل ها آيينه ي خلقتند ودرختان آيينه داران زمان. ازشب دراز يلدا تا صبح نشاط افزاي نوروز درختان با هم نجوا مي کنند. نفس حيات را در سينه حبس کرده، برشاخه هاي خشک، آيه هاي اميد فردا را تکرار مي کنند. شاخه اي برآسمان مي رود، انگار دستي به اميد اجابت حضرت دوست. اميد به فردا فقط درختان را به قافله ي بهار پيوند نمي دهد، که انسان ها را نيزچون درختان به اميد نوبهاران زنده مي سازد. فردايي از جنس بهار. از جنس نشاط وخرمي...
هم گام با عيد نوروز، جوانه هاي نو شکفته از درون غنچه ها سرک مي کشند و برطبيعت به پا خاسته بوسه زده، زندگي را با طراوت ونشاط مي سازند.
درون خانه ها از ساليان دور، دراين ايام سبزه مي کارند ورنگ تيره و کدر دلهاي زمستانزده را به رنگ سبز شاد مبدل مي نمايند.
نسيم نشاط افزاي بهاري با سمفوني روح نوازش قلب هاي حرمان زده را نوازش مي دهد ونفس ها را مملو از بوي عشق و ايثار، ولبريزازصلح وصفا مي کند:
عشق به خالق هستي بخش...عشق به زندگي ... عشق به خانواده...عشق به بهار...عشق به هستي...عشق به آزادي...عشق به وطن...عشق به دين...عشق به عدالت...عشق به صلح ودوستي...عشق به مردم...عشق به دلدار...عشق به...

«باد بهاري وزيد از طرف مرغزار
باز به گردون رسيد ناله ي هر مرغزار

سرو شد افروخته، کار چمن ساخته
نعره زنان فاخته برسر بيد وچنار»

با طليعه ي فرحبخش نوروز پرندگان مهاجر بعد از مدتها خانه به دوشي وانتظار، به لانه ها و آشيانه هايشان باز مي گردند وبلبلان خوش الحان، هم آوا با قناري هاي عاشق پيشه، نغمه ي مستانه سر مي دهند وآدميان را به وجد مي آورند.
حاجي فيروز با آن لباس هاي سرخ فام و کمربند زري و پولک هاي رنگارنگ دور بلوز وشلوار يراق دوزي با گلهاي خوش رنگ صحرايي اش، دوباره درکوچه وخيابان سرک مي کشد وبا طنين دايره زنگي وآوازه هاي نويد دهنده اش، شادي و سرور در دلهاي عابران مي پراکند وآغاز فصل بهار، فرارسيدن چهارشنبه سوري وعيد نوروز را مژده مي دهد. ودلي سرشار از اتحاد ومهر و مودت براي همگان آرزو مي کند.
شاعران اشعار زمستان زده را درون گنجه ها پنهان مي کنند واز حاجي فيروز وچهارشنبه سوري وعيد وبهار وعشق ومحبت، مي سرايند وشايد که با غزليات شاد نوروزي، از دل هاي زنگ غم گرفته، گرته برداري کنند و سلامتي وخرمي اهداء نمايند.
چمنزارها دوباره سرسبز و خرم شده و جهان تازه اي به خود مي گيرد و نشاط و طراوت وخرمي پديدار مي گردد.
کهنه ها نو مي شوند ونوها خبراز سال جديد و آرمانهاي زيبا و زندگي بهتر مي دهند.
هنگام تحويل سال نو، در آستانه ي فروردين درون خانه ها سفره ي «هفت سين» مي گسترند. لباسهاي نو و زيبا و آراسته مي پوشند، روي وموي را معطر و مرتب نموده ، رنجش ها ودل تنگي ها و کدورتها را به دست فراموشي مي سپارند وبا گذشت واغماض به دور سفره ي هفت سين مي نشينند. درميان سفره قرآن مجيد مي گشايند وجام ماهي و آيينه و شمعدان قرار داده، برحسب سنت اجداد و نياکان به روي يکديگر بوسه مي زنند.
با حلول سال جديد دوباره آرمانها وپيمانهاي زندگي، تمديد مي شود واميد و آرمان و آرزو درقلمرو سعادت و نيک بختي بردلها سايه مي گسترند.
با صداي توپ تحويل سال نو اعضاي خانواده يکديگر را درآغوش مي کشند و با بوسه هاي محبتزا، صميمانه ترين تبريک ها وتهنيت هاي قلبي خود را به ديگري تقديم مي کنند وشاداب ترين زندگي را براي هم آرزو مي کنند.
دراين لحظات شاد ونويد بخش است که دعاي تحويل سال نو ازهرکوي و برزني به گوش مي رسد:
«يامقلب القلوب والابصار يا مدبرالليل و النهار يا محول الحول والاحوال حول حالنا الي احسن الحال.»
مقارن با آغاز فصل بهار مردم به ديدار والدين، فاميل و دوستان مي روند وبا عرض تبريک سال جديد از بزرگترها عيدي مي گيرند. پول يا هديه اي که قبل از تحويل سال، لاي قرآن قرار گرفته وبا نيت تبريک وتطهير مال، دريافت مي شود وباعث خير وبرکت جيب است.
بچه ها با گرفتن عيدي از پدر ومادر بزرگ شادي کنان به آغوش گرم آنها رفته، دستهاي چروکيده ي آنها را مي بوسند و سر بر شانه هاي پرمهر آنها گذاشته، سالي خوش و خرم براي آنها آرزو مي کنند.

«خرم آن روز که ما سرخوش ومست
بوسه اي چند به کام ازلب دلبر گيريم.»

براستي چه زيبا و دلنشين است هنگامي که در لحظات آخر سال، برحسب سنت برسر سفره ي هفت سين نشسته و به آيات گهربار قرآن کريم ديده گشوده ايم، از ژرفاي وجود آرزو کنيم که در سپيده دم فروردين، روسياهي فقط براي ذغال مانده باشد و قلوبمان ازهرگونه کينه و عداوت تهي شده، ضميرمان به نور معرفت وانسانيت ومودت وصلح وصفا منور گردد.
نسيم عطرآگين نوروزي اندرونمان را از يأس و سردي واندوه زمستاني رها ساخته، عشق ومحبت سراپاي وجودمان را شفاف وزلال نمايد.
...همراه با شکوفايي بنفشه ها ورويش مجدد گياهان، وهم صدا با کليه ي کائنات که نوروز وعيد وبهار را نويد مي دهند، وهم نوا با زمزمه ي موزون جويباران که حيات و زندگي نوين را به دشتهاي مخمل گون تقديم مي کنند، تبريکات صميمانه مان را به انگيزه ي رستاخيز پرشکوه طبيعت، وفرا رسيدن فرخنده نوروز باستاني، به عموم هم وطنان عزيز تقديم مي داريم. هر روزتان نوروز باد...»