جايگاه مردم در حكومت از نظر محقق نراقى(2)


 

نويسنده:سيد حسين همايون «مصباح




 

نقش و جايگاه مردم در كارآمدى حكومت
 

از اساسى‏ترين پايه‏هاى حكومت در كنار عنصر مشروعيت، كارآمدى آن است. ضرورت و اهميت اين پايه، تا بدان حد است كه در صورت بى‏توجهى و نپرداختن به آن عنصر و يا پايه، مشروعيت به تنهايى كارى از پيش نمى‏برد و در دراز مدت مشروعيت به ضد خود دگر مى‏گردد. به همين جهت كارآمدى را مشروعيت عملى، مشروعيت هميشگى و يا مشروعيت پذيرفته شده مى‏توان ناميد .
مقوله كارآمدى، چيزى بيگانه و غريب با دين نيست، تا گفته شود اين مفهوم پس از انقلاب صنعتى و ماشينيزه شدن امور پديدار شد و در عصر و فرهنگ «اتوماتيزم» و «روباتيزم» نيرومند گرديد؛ بلكه در فرهنگ دينى و در منطق هدايتى و مديريتى انبياى الهى كاربرد روشنى داشته است. مانند آيه كريمه :
«ان الذين تعبدون من دون الله لايملكون لكم رزقا قابتغوا عندالله الرزق واعبدوه و اشكروا له اليه ترجعون.» (6)
آنچه جز خدا مى‏پرستيد، نمى‏توانند به شما روزى بدهند. پس رزق و وسيله را از خداى يگانه بخواهيد و او را بپرستيد و سپاس گزاريد كه به سوى او بازگشت خواهيد داشت.
و نيز در منطق ابراهيم خليل، تاكيد فراوان بر آن رفته است، به اندازه‏اى كه در قرآن به مانند يك فرهنگ و الگوى عملياتى براى پيامبران ديگر بازگو شده است :
«واذكر فى الكتاب ابراهيم انه كان صديقا نبيا اذ قال لأبيه يا أبت لم تعبد مالايسمع و لا يبصر و لا يغنى عنك شيئا يا ابت‏انى قد جآءنى من العلم ما لم ياتك فاتبعني أهدك صراطا سويا.» (7)
ياد كن در اين كتاب از ابراهيم كه او راست‏رو و راست كردار و راستگو پيغمبرى بود.
هنگامى كه به پدر خود گفت: چرا چيزى مى‏پرستى كه نه مى‏شنود و نه مى‏بيند و تو را سود ندارد و به كار هيچ چيز نيايد.
اى پدر! به من از دانش، آنچه آمده، به تو نيامده، پس مرا پيروى كن، تا راه راست و درست، به تو بنمايم.
به هر ترتيب كارآمدى، بر پايه اصول و عناصر دگرگون شونده‏اى شكل مى‏گيرد و استوار است كه نمى‏توان همه را در اين نوشتار كوتاه گنجاند. آنچه براى اين بحث لازم ديده‏ايم، در دو محور بيان مى‏كنيم:

1. هدف :
 

هيچ حكومتى نمى‏تواند هدف و يا هدفهايى را دنبال نكند. از اين روى، هرحكومتى در پى هدف است كه سازوار با آن سازو كارهاى لازم را مى‏بايد فراهم بياورد. آنچه در اين هدفها مهم است:

الف. روشن و شفاف بودن هدف.
 

ب. دستياب بودن هدف.
 

ج. برآورده كننده حقوق انسانى انسان.
 

هرگاه اين ويژگيها از هدف و يا هدفها ستانده بشود، پيآمد آن ناكارآمدى حكومت بيش نيست .
شفاف بودن هدفها، نه تنها براى حكومت كنندگان، بلكه بيش‏از آن براى مردم (بويژه مردم در هويت فعال«~ (Active) ~»ضرورى و بايسته است؛ زيرا مردم، سازو كار به حقيقت پيوستن آن را مى‏سازند و براى آن هزينه مى‏كنند. و در صورت ابهام، از هر دو عمل باز مى‏ايستند .
و چنين است دستياب بودن هدف. نادستياب بودن هدف، افزون بر اين كه انگيزش و پويايى را از مردم مى‏ستاند، انتظارهاى دروغينى نيز در آنها به وجود مى‏آورد كه هر دو امر هم براى حكومت و هم براى جامعه ناگواريهايى را در پى دارد. كه اين گونه ناگواريها، آفتها و آسيب‏هايى را براى حكومت، پديد مى‏آورند مانند استبداد، روزمرگى و...كه كم‏كم كارايى حكومت را كاهش مى‏دهند. و سرانجام، هدفهايى كه به حقوق انسانى بى‏حرمتى روا دارند، به طور طبيعى، از چشم مردم مى‏افتند و از گردونه زندگى و چشم‏اندازها خارج مى‏شوند.
در نتيجه، با توجه به سه ويژگى ياد شده هدف، به اين نكته كليدى مى‏رسيم كه مردم در روشن‏گرى و به حقيقت پيوستن هدفهاى حكومتى، نقش بنيادى و اجرايى دارند.
در كلام نراقى، مقوله هدف با شرح و روشن‏گرى و بيانى كه در اين جا از آن به عمل آمد، ارزيابى نشده است و ليكن اصل روشن بودن و نقش مردم در به حقيقت پيوستن آن در قالب گزاره‏هاى اخلاقى، اين گونه آمده است:
«پس سلاطين عدالت شعار و خواقين معدلت آثار از جانب حضرت مالك الملك براى رفع ستم و پاسبانى عرض و مال اهل عالم معين گشته...عدالت و رعيت‏پرورى باعث تحصيل دعاى دوام دولت و خلود سلطنت مى‏گردد.» (8)

2. مديريت :
 

از ديگر پايه‏ها، ركنها و ستونهاى كارآمدى حكومت، وجود مديريت قوى، سالم و انسان محور است. براى مديريت، هر چند سازو كارهاى گوناگون لازم است و در هر قلمروى از قلمروها، ويژگيهاى سازوار با خود را خواستاراست؛ ولى سه مرحله، يا عامل و عنصر را كه از بستگيهاى جمعى همه به شمار مى‏آيند و در مديريت، بويژه مديريت كلان جامعه سخت و پراهميت مى‏نمايند (بويژه به جهت نقش مردم در آنها) بدين قرارند:

الف. اراده برانجام كار:
 

از دشوارترين مرحله‏هاى مديريت، مرحله آهنگ انجام كار است. چون در اين مرحله، ناسازگاريهاى روانى و فشار مسئووليت‏پذيرى دو چندان مى‏گردد. و از همين جهت ، موجهاى بازدارنده، فشرده و با انرژى بسيار زياد آسيبهاى فراوانى بر مديريت و در پى آن، بر حكومت وارد مى‏آورند . بنابراين، درنگ و تلاش دو چندان لازم است تا از چنين لغزشهايى جلوگيرى شود. از اين روى، سازو كار و نگهداشت نكته‏هاى زير، از اهميت كاربردى برخوردارند.
1. در گاه آهنگ انجام كار، نبايد به تعصب اجازه جولان داد. چون كم‏ترين پيامد آن، انحصارطلبى، دگرگون‏ناپذيرى و ميدان دادن به احساسها و مهروزيهاست. و اين سه، هر كدام، به گونه‏اى از حضور مردم در اين صحنه حياتى جلوگيرى مى‏كنند. در مثل، دگرگون ناپذيرى، به مانند منطق و دليل نگهداشتن هميشگى كسانى در پستها و مقامها، به جهت تجربه فراوان و يا ثابت بودن امور حياتى به كار مى‏افتد.
و يا نگاه مهرورزانه سبب مى‏شود كه به طور پى‏در پى، گروههاى سياسى، نژادى، خانوادگى، هم‏سو و... براى ديگران تصميم بگيرند.
2. در مقام اراده براى انجام كار، نبايد به دانسته‏ها و اطلاعات خود و يا اطلاعاتى كه تأييد كننده ديدگاه‏ها و موضع‏گيريهاى خود است، بسنده كرد، بلكه مى‏بايد به دانسته‏هاى ديگران و اطلاعاتى كه ناسازگار ديدگاه‏هاى خود است، اعتماد ورزيد و از آنها، بهره برد . اين اعتماد و استفاده، ممكن نيست. مگر با سهم‏داشتن و نقش‏آفرين بودن ديگران (صاحبان اطلاعات و دانشها) در فرايند تصميم‏گيريها.
به طور طبيعى، اين چگونگى، يعنى نقش‏آفرين و پرتلاش شدن مردم در تصميم‏گيرى، هم پشتوانه اجرايى تصميمهاى گرفته شده را فراهم مى‏سازد و هم از ميزان اشتباه و خطاپذيرى آن مى‏كاهد .
حضرت على (علیه السلام) در اين مورد سخنان آموزنده و كارگشايى فرموده است كه تنها به ذكر جمله‏اى از آنها بسنده مى‏كنيم:
«تفكر قبل ان تعزم و شاور قبل ان تقدم و تدبر قبل ان تهجم.» (9)
پيش از آن كه آهنگ انجام كارى را بكنى، بينديش و پيش از قدم نهادن در انجام كارى به رايزنى پرداز و پيش از هجوم به كار تدبر و سياستگذارى كن.
درنگرش نراقى به نكته‏هايى بر مى‏خوريم كه تا اندازه اى بيانگر نقش مردم در تصميم‏گيريهاست . او، بر اين باور است كه در پاره‏اى از امور كه به گونه‏اى از مسائل حكومتى و اجتماعى به شمار مى‏آيند، هر چند ممكن است ظاهر فردى و غير حكومتى به خود بگيرند، تصميم‏گيرى آنها و حتى ولايت بر آنها، كه بالاتر از تصميم گيرى است، به عهده خود مردم است، مانند : ازدواج، سرپرستى دارايى يتيمان، ديوانگان، نابخردان و غايبان. در اين موارد ولايت و دست‏يازى، كه به يك معنى پس از تصميم‏گيرى نمود مى‏يابند، به گروه‏هاى ويژه‏اى از انسانها واگذار شده است:
«... پس سرپرست ديوانه و نابخرد كسانى كه حق دست‏يازى در دارايى اين دو دارند، در صورتى كه ولى و سرپرست ديگر، مانند پدر، جد، و وصى نبوده باشد، در موردها و جاهايى كه بر ايشان ولايت است، فقها ولايت دارند.» (10)
و يا در مورد دارايى غايبان، نوشته است:
«غايبان سه دسته‏اند: نخست، كسى كه از شهر و زادگاهش دور است و ليكن از حال و محل او، اطلاع در دست است و نيز از نظر عرف و عادت، اميد برگشت وى مى‏رود....
دوم، همان دسته نخست است، البته با اين فرق كه اطلاع از حال و محل وى ممكن نيست و تصرف در دارايى او، هر چند به جهت دورى راه، به درازا كشيدن زمان يا زندانى بودن و مانند آن....
سوم، غايبى كه از هر جهت اطلاعى از او نيست....
اما سرپرستى دارايى غايبان به گونه مطلق اين گونه است كه اگر غايب از دو قسم نخست بود، براى حاكم از آن جهت كه حاكم است، بر دارايى غايب از آن جهت كه غايب است، هيچ ولايتى ثابت نيست، دليل آن اصل و اجماع است؛ از اين روى حاكم نمى‏تواند حقوقش را مطالبه كند .» (11) و نيز ايشان به روشنى بيان مى‏كند: در امور زندگى دنيوى و حيات معنوى انسان، مردم بويژه شايستگان آنان حق ولايت و تصميم‏گيرى دارند. هر چند كه در اين گونه موردها، ولايت‏فقيه و دين‏شناس و دين فهم به طور حتم ثابت است:
«به درستى هر كسى كه ممكن است ولى و عهده‏دار در امر حكومت بشود و احتمال ثبوت ولايت برايش برود، فقيه از مسلمانان، يا از اهل عدل و انسانهاى مورد اعتماد مردم در آن داخل هستند و نه عكس آن.» (12)

ب. بازرسى :
 

يكى ديگر از ركنهاى مهم مديريت كه هميشه بايد در نگهداشت آن كوشيد و به اجراى دقيق آن همت گماشت، فرآيند بازرسى و زير نظر داشتن كارها است. گرچه روش بازرسى ، دگرگون‏پذير و نيز تابعى از دگرگون‏پذيريهاى ديگر است و در حوزه‏ها و قلمروهاى گوناگون به گونه ناسان و جداى از هم به كار گرفته مى‏شود. اما در همه جا و همه حال، مقصود و معناى ثابتى از آن جسته مى‏شود. و آن عبارت است از سيستم ارزيابى و ارزشگذارى كاركردها، به قصد افزايش توانشها و اهرمى است. براى استفاده سالم و عادلانه از قدرت، به قصد جلوگيرى از استبداد و دست به دست شدن قدرت بين كسان و گروه‏هاى ويژه و... در عرصه مديريت‏هاى كلان جامعه .
بازرسى و زير نظر داشتن دقيق كارها، با واسطه و بدون واسطه، از سوى مردم، به كار بسته مى‏شود و گروه‏ها و تك‏تك مردم، به گونه‏اى در آن نقش مى‏آفرينند. اما آنچه مهم است و پيامدهاى مثبت و كار سازى را بر آن بار مى‏كند، نهادينه شدن ارزيابى و دگرشدن آن به يك فرهنگ عمومى، به دست تواناى نظام مردمى و فراگير است.
در اسلام ، تاكيد فراوان بر اين فرآيند شده است كه مؤمنان، هم گروهى و هم فردى بايد به اين مهم بپردازند و آن را هميشه و در همه حال، زنده و پويا نگهدارند. تك‏تك مردم، در صورت دارا بودن ويژگيهاى لازم، وظيفه دارند ، زير نظر گرفتن كارها و دقت روى اجراى نيكوى برنامه‏ها را به مانند فرهنگ عمومى، در ميان خودشان نهادينه كنند. فريضه امر به معروف و نهى از منكر، كه از روشن‏ترين نمونه‏هاى چنين فرهنگ عمومى بوده و يك سيستم پيش‏برنده بازدارنده و بازرسى است، زنده نگهدارند.
اميرالمؤمنين على (علیه السلام) در اين باره فرموده است:
«امر به معروف و نهى از منكر را ترك نكنيد، چون در اين صورت انسانهاى شرور و رذل بر شما حاكم مى‏گردند. اين جاست كه دعا و دعوت شما پاسخ داده نمى‏شود.» (13)
و يا فرموده:
«خداوند امر به معروف را براى مصالح عمومى مردم و نهى از منكر را براى بازداشتن بى‏خردان از سيطره بر مردم واجب فرمود.» (14)
در هر دو عبارت سياق كلام و خطاب فراگير و همگانى بوده و پيامدهاى آن نيز فراگير است . ملا احمد نراقى، برزنده نگهداشتن و همگانى شدن امر به معروف و نهى از منكر ، سخت پاى مى‏فشرد ، تا جايى كه براين باور است: پذيرش ولايت، حكومت و داورى حاكمان ستم ، با آن كه حرام است و نبايد تن به آن داد، در صورتى كه سبب احياء و اقتدار فرهنگ امر به معروف و نهى از منكر بشود ، به گونه‏اى كه كار برتر و شايسته‏تر پيامدش باشد ، و قصد هم همين باشد، مانعى ندارد.
«بيش‏تر فقيهان پذيرش قضاوت و حكومت حاكم جور را حرام مى‏دانند و بر اين به روشنى اشاره كرده‏اند...و از اين حرام بودن دو مورد را خارج دانسته‏اند :
يكى ، علت پذيرش خوف و تقيه بر جان و عرض... باشد و دوم ، با وجود اين پذيرش ، از انجام كار حرام در امان باشد. و يا اين‏كه چنين پذيرشى ، زمينه و قدرت امر به معروف و نهى از منكر را برايش فراهم‏آورد. در اين صورت، پذيرش سلطنت حاكم ستم رواست. و شمارى آن را واجب دانسته‏اند... و ليكن شايسته و بايسته در اين دو مورد اين است كه پذيرش زمانى برتر است و برجستگى دارد كه هدف از آن انجام عمل مهم‏تر و برتر باشد، نه اين كه علم داشته باشيم، پذيرش حكومت ستم، عمل برتر و شايسته‏تر را نتيجه مى‏دهد.» (15)
ج. برنامه‏ريزى :
از مهم‏ترين بخش و مرحله مديريت، چه در سطح مديريتهاى كلان و چه در سطح مديريتهاى خرد، برنامه‏ريزى سازنده جهت ساماندهى امور است. آنچه در برنامه‏ريزى در مديريت كلان جامعه بسيار باارزش و حياتى مى‏نمايد، توجه جدى به مردم، به مانند هويتهاى فعال و حيثيت موضوعى است.
براى اين كه برنامه‏ريزى چنين امر حياتى را برآورد، دست كم، وجود دو عنصر در آن لازم و ضرورى است:

1. عدالت اجتماعى.
 

2. خرد جمعى.
 

عدالت اجتماعى را نه از راه تعريف حدى و يا لفظى، بلكه به واسطه پديده‏هاو پيوندها و بستگيها و فرايندهاى بيرونى كه خاستگاه و زادگاه عدالت اجتماعى شمرده مى‏شوند، مى‏شناسانيم، براى به حقيقت پيوستن عدالت اجتماعى، مى‏بايد به سوى سازو كارها يافته‏ها و دانسته‏هاى زير حركت كرد :
1. در عرصه اقتصادى، عدالت اجتماعى زمانى جامه عمل مى‏پوشد و به حقيقت مى‏پيوندد كه همگانى براى توليد، به عوامل توليد (سرمايه، زمين، مديريت، دانش و...) دسترسى داشته‏باشند و بتوانند از منابع طبيعى استفاده كنند و فرصتهاى كارى و نيز توزيع عادلانه ثروت و در آمد، براى همه، فراهم باشد.
2. در حوزه سياست، عدالت اجتماعى زمانى جامه عمل مى‏پوشد و برآورده مى‏شود كه زمينه و امكان توليد منابع قدرت، زير نظر گرفتن و بازرسى آن و نيز استفاده و توزيع براى همگان، به طور يكسان فراهم آمده باشد.
به ديگر سخن، عدالت اجتماعى جز با برداشتن استبداد و انحصار در تمامى ريختها و ساختارهاى آن ممكن نيست.
3. در زمينه فرهنگى، گسترش و پخش فراگير آموزش، پژوهش، دانايى، اطلاعات و ارتباطات عنصر بنيادين عدالت اجتماعى به شمار مى‏آيند.
نگهداشت سه محور و سازو كار ياد شده، به روشنى نشان مى‏دهد كه چگونه در جامعه، شايستگى همگانى پديدار مى‏شود و عدالت اجتماعى، فرايند تلاش همگانى را نيرومند مى‏سازد و پديد مى‏آورد.
عدالت در حكومت، از عناصر اساسى انديشه سياسى نراقى به شمار مى‏آيد.
نراقى، عدالت را از پايه‏هاى مشروعيت حكومت دانسته و زمامداران را از محورهاى بنيادين عدالت گسترى مى‏شمرد.
«پس سلاطين عدالت شعار و خواقين معدلت آثار، از جانب حضرت مالك الملك، براى رفع ستم و پاسبانى عرض و مال اهل عالم معين گشته... و از اين جهت، به شرف خطاب ظل‏اللهى سر فراز گرديده‏اند، تا امر معاش و معاد زمره عباد درانتظام و سلسله حياتشان را قوام بوده باشد .» (16)
عدالت در نظر ايشان، پشتيبانى مردم از نظام و انبازى و همراهى و همگامى آنان را در پى دارد كه پيامد آن دوام حكومت است:
«عدالت و رعيت‏پرورى باعث تحصيل دعاى دوام دولت و خلود سلطنت مى‏گردد و همه رعايا و كافه برايا را شب و روز به دعاى او اشغال مى‏دارند و به اين جهت از عمر دولت برخوردار مى‏گردد .» (17)
ايشان، همان‏گونه كه براى زمامداران دغدغه عدالت را مهم‏ترين وظيفه مى‏داند، براى مردم نيز نقش كليدى در به حقيقت پيوستن عدالت، باور دارد. بر اين باور است كه مردم مى‏بايد در برابر ستم بايستند و حكومت ستم را به زير بيآورند:
«در امثال اين زمان، اگر از براى مؤمن ديندارى ميسر شود كه بعضى از اينها را دفع كند، از براى او جايز نيست كه در خانه خود بنشيند و از مردم كناره جويد، بلكه بر اوواجب است كه بيرون آيد و دامن بر ميان بندد و دين خدا را اطاعت كند... و كسى با وجود قدرت در يكى از اينها اهمال و مسامحه كند، بايد مستعد مؤاخده پروردگار در موقف قيامت باشد.» (18)
بنابراين، نراقى عدالت را از كليدى‏ترين برنامه‏هاى حكومت مى‏داند و به تلاش برخاستن مردم را در اين عرصه ، رمز بروز خارجى و به حقيقت پيوستن و پايندگى و جاودانگى آن به شمار مى‏آورد.
خرد جمعى به اين معناست كه به انديشه‏ها و روشهاى گوناگون مى‏بايد احترام گذارد و اعتماد ورزيد و اين احترام و اعتماد ممكن و آشكار نمى‏شود، مگر اين‏كه:
1. فضا و زمينه پرورش و باليدن چنين روشها و انديشه‏هايى فراهم آيد. .2 امور مختلف، پديده‏ها و رويدادها را با روشها و نگرشهاى گوناگون به ارزيابى گرفت. كه از جمله اين امور فرايند برنامه‏ريزى در رويه‏هاى‏خرد و كلان جامعه است. به اين ترتيب ، مردم در عمل ، در گير مسائل اجتماعى شده و سهم عينى در مديريت زواياى گوناگون جامعه پيدا مى‏كنند كه به طور طبيعى ميزان سست بودن و در خور اجرا نبودن وخطاى برنامه‏ها نيز كاهش خواهد يافت .
به عنوان مثال، برنامه‏ريزى فرهنگى در جامعه، تنهازمانى به بار مى‏نشيند كه اين ميدان از زواياى گوناگون: اقتصادى، سياسى، اجتماعى، علمى، فنى، هنرى، اخلاقى ... ارزيابى و كارشناسى بشود. يعنى در مقام برنامه‏ريزى، خردورزان اين عرصه‏ها حضور داشته باشند و زواياى گوناگون مقوله فرهنگ را درحوزه كارى ومهارتى خود بشكافند، تا به يك برنامه سامان‏مند دست بيابند.
روشن است كه اين برنامه، بارها بنيادى و كاربردى‏تر از برنامه‏اى خواهد بود كه يك شخص، و يا يك گروه سياسى ... ارائه مى‏دهند.
به اين ترتيب ، لازمه اعتماد به خرد جمعى، به صحنه تلاش آمدن انسانها است. احترام واعتماد به خرد بشرى، در نزد نراقى تا به آن اندازه است كه اگر عقل بشرى وجود چيزى را (توسعه شبكه اطلاعات ارتباطات، فراگيرى آموزش، افزايش بودجه پژوهش ، گسترش مراكز علمى، ثابت نگهداشتن نرخ ارز سرمايه‏گذارى خارجى، بازسازى و آبادانى مساجد...) براى سامان‏يابى و رشد حيات دنيوى و حسن حيات اخروى لازم و ضرورى دانست، برحكومت است كه در جهت دستيابى به آنها حركت كند:
«هر كارى كه در راستاى دين و دنياى بندگان باشد و به حقيقت پيوستن و انجام آن، يك ضرورت عقلى و عادى نيز باشد، به جهت اين‏كه زندگى و مرگ افراد و جامعه ونيز سامان‏و يك‏پارچگى دين و دنيا وابسته به آن است .... چنين امرى وظيفه فقيه است و او حق دست‏يازى و فراهم سازى آنها را دارد.» (19)
به اين ترتيب، روشن است كه از نگاه نراقى خرد بشرى در برنامه ريزى سهم والا و نقش‏آفرينى دارد.
نتيجه نوشتار حاضر اين شد كه: هم از جهت عقلى و هم در چشم‏انداز نراقى، مردم در عرصه مشروعيت و كارآمدى حكومت، نقش مهم و كليدى دارند.

پي نوشت ها :
 

.6 سوره‏عنكبوت، آيه .17
.7 سوره‏مريم، آيه .43 41
.8 معراج السعاده، ملا احمد نراقى 371، .374
.9 غررالحكم، ج .1
.10 عوائد الايام، .563 562
.11 همان‏564/ .565
.12 همان .540 564
.13 نهج‏البلاغه، نامه .47
.14 همان، حكمت .252
.15 مستندالشيعه، ملا احمد نراقى، ج 14/ .198 192
.16 معراج السعاده، 371/.
.17 همان 374/.
.18 همان‏400/.
.19 عوائدالايام‏536/ .539
 

منبع:www.naraqi.com