سير زندگى فقهى - فرهنگى، ملا احمد نراقى (4)
سير زندگى فقهى - فرهنگى، ملا احمد نراقى (4)
وسيلة النجاة :
عين الاصول :
حاشيه اكرثاذوسيوس :
مثنوى طاقديس :
مثنوى طاقديس براساس سبك نگارش طرز اسلوب فنى، صنايع ادبى و سجع و قافيه، مثنوى ملاى رومى سروده شده است و داراى مضامين سياسى - اجتماعى و حاوى حكايات و تمثيلات بسيار جالب و جذابى است. در پى، چند قطعه از اشعار ايشان را مىنگاريم:
بده باده تا شادمانى كنم پس از عهد پيرى جوانى كنم بگيرم ز سر عيش عهد شباب كنم فكر تعمير جان خراب به مى سرخ سازم رخ زرد را كنم دور از دل غم و درد را خرد را كنم الوداعى زنو به ميخانه دين را گذارم گرو جنون كهن را صدايى زنم به عقل و خرد پشت و پايى زنم (87)
در جايى ديگر چنين مىسرايد:
عمريست كه اندر طلب دوست دويديم هم مدرسه هم صومعه هم مكيده ديديم با هيچ كس از دوست نديديم نشانى از هيچ كسى هم خبر او نشنيديم هر تير كه آمد همه بر سينه شكستم هر تيغ كه آمد هم بر خرق خريديم جام ار چه هم از زهر بلا بود گرفتيم مى ار چه هم از خون جگر بود چشيديم هر لوح كه در مكتب ما جمله بشستيم هر صفحه كه در مدرس ما بود دريديم هر نقش به جز نقش وى از سينه سترديم هر مهر به جز مهر وى از دل ببريديم ديديم جهان وادى ايمن شده هر چيز نخلى و ز هر نخل انا الله شنيديم
براى حسن ختام اين قسمت، يك قطعه ديگر از ايشان نقل مىكنيم:
وى دوبيتى زير را در پرخاش تلويحى به شيوههاى نادرست جامعه عصر خويش در لباس ستايش از مى و ميكده و طعنه بر، خرد صرف و به رهن گذاردن دين در ميخانه چنين ابراز مىنمايد:
در ميخانه بر رويم گشادند مگر ميخوارهاى بر من دعا كرد؟
صفايى تا مريد مىكشان شد عبادتهاى پيشين را قضا كرد
در دوبيتى ديگرى در اعتراض به عوام الناس كه در گزينش و انتخاب سردمداران خود دقت كافى نمىنمايند و به فرامين هر كسى گردن مىنهند، اين چنين مىخروشد:
اين خمار كهنه ما را به جامى كو علاج از سبويا خم چه خيزد كاش مى بودى يمى آدميزادى كه مىگويند اگر اين مردمند اى خوشا جايى كه در آنجا نباشد آدمى
بخش چهارم: ابتكارات و امتيازات شخصيت ملااحمد نراقى
1. طرح منظم نظريه «ولايت فقيه» به شكلى جديد و نو، با روشى كلاسيك و كارآمد و به صورت تنسيق يافته و مفصل، كه با استدلات قوى و ارائه روايات متواتر، آن را مستقل مطرح نموده و توسعه داد.
2. جمع بين فقه حكومتى و مباحث ولايت فقيه كه به صورت مستدل و مفصل بيان كرد. وى مىكوشيد فقه را روز آمد نمايد و كارآيى آن را در قالب مسائل حكومتى و پاسخگويى به شبهات و تشكيكهاى جديد مطرح، و مطابق زمان و مكان خويش ارائه نمايد. به همين منظور رساله «وسيلة النجاة» را براى وظايف سلطان فتحعلىشاه مىنگارد.
همچنين ترجمه جامع السعادت پدرش را براى فتحعلى شاه، از عربى به فارسى، به همين مقصود انجام مىدهد.
3. تدوين و نگارش كتابهايى كه با موضوعات عصر خويش متناسب باشد; مثلا تحرير كتاب «عوائد الايام» به شكل عائده بندى و تبويب، خود نوعى ابتكار جديد است كه علماى قبل از ايشان، چنين شيوهاى را در نگارش آثار فقهى و اصولى خويش ابداع ننموده بودند.
4. استقلال بخشيدن به مبحث ولايت در ضمن يك عائده و گسترده مطرح نمودن آن علاوه بر تعلق به امور حسبه و مصرف در موارد زكات و خمس و غيره، حاكى از خلاقيت انحصارى اين شخصيتبزرگ فقهى - سياسى است.
5. نگارش بعضى از كتابها و رسالات خود به زبان شيرين فارسى و سرودن اشعار بسيار لطيف و نغز در زمينههاى مختلف كه حاوى نكات اخلاقى، اجتماعى، سياسى و عرفانى هستند.
6. روى آورى به فراگيرى دانشهاى غريبه مانند، طب، هندسه، نجوم، عروض، موسيقى، هيئت و حساب، ايشان معتقد بود كه تحصيل اينگونه علوم، بهترين معالجات براى درمان اعوجاج سلايق و كج فهمىهاى سياسى - اجتماعى هست; چون اينها باعث استقامت و استحكام ذهن مىشوند.
7. اشتغال به امور سياسى - اجتماعى و دينى - فقهى:
ملا احمد علاوه بر تدريس در حوزه معارف دينى و تبيين آنها به فقيهان و فضلاى عصر خويش، مىكوشد بر مسائل سياسى - اجتماعى و مخصوصا امور حكومت و وظايف سلطان وقت، نظارت نمايد. اشتغالات او به امور سياسى - اجتماعى و توجه ظاهرى «فتحعلى شاه» قاجار به نظريات راهگشا و كارآمد او، تلاش وى را در تمايل سلطان به حل مشكلات و اداره امور معيشتى مردم، افزايش مىدهد و از او عالمى روشنفكر و فقيهى مبتكر و سياستگذارى منصف مىسازد كه توانايى خرق سنتهاى غلط پيشين و عدم تبعيت ناآگاهانه و مقلدانه از ديدگاهها پسين را در وى تقويت و تجديد مىكند.
آثار فراوان وى به عنوان كارنامه عملى و علمى ايشان در سرتاسر دوران فقه ما و بهخصوص عصر قاجار محسوب مىشود كه گاه با عبارتى فنى و تخصصى و زمانى با بيانى شيرين و دلنشين و ساده و پارهاى را در قالب اشعارى جذاب و استعارههاى طنزدآميز، مطرح مىنمايد و اين نمايانگر زندگى پربار و شخصيتسياسى - اجتماعى اين فقيه عالى مقدار است.
فهرست تصنيفات ملااحمد نشان مىدهد كه از درخشانترين ستارههاى پرفروغ آسمان فضل و دانش ايران و فقيهان نيمه دوم قرن دوازدهم تا اواسط قرن سيزدهم هجرى قمرى شمرده مىشود. و اين ويژگى و نوع نگرش او و تاثير آن در تمامى منابع و مآخذ معتبر رجالى، ادبى و علمى اين دو قرن به وضوح به چشم مىخورد.
وى علاوه بر اينكه فقيه اسلام شناس بودند، نويسندهاى ژرف انديش و مربى و مؤلف اخلاق، عالم به امور اجتماعى و سياسى عصر خويش نيز بودند.
نراقى شخصيتى بود كه سياست را با اخلاق بياراست و اخلاق را با اوضاع سياسى و اجتماعى درهم آميخت و آن را با شيوهاى نوين و مدرن، با زبان و قلمى شيوا، گاه در قالب اشعارى كه محصول تراوش فكرىاش به حساب مىآمد و حاكى از راستى و صفاى درونىاش بود به تشنگان و شيفتگان كوى ديانت ارزانى داشت.
نراقى اين قهرمان مبارز در جنگهاى ايران و روس و اين پهلوان ميادين فقه و اصول، نغمه غمانگيز آزادى و آزادگى را سر مىداد و با تدوين رسالات و تراجم كتب و نصايح اخلاقى، حاكمان و زمامداران عصر خويش را، به وظايف دينى و ميهنى خود متنبه مىساخت.
تاليفات مرحوم نراقى چه در زمان حيات و چه در روزگار پس از خود مورد عنايت، استفاده و مراجعه علما و فقيهان بوده و هست; به گونهاى كه «گويند فقيه بزرگ شيعه مرحوم سيدكاظم يزدى صاحب كتاب «عروة» هميشه سه كتاب مهم فقهى در كنارش عزيز و مورد مراجعه بوده است كه يكى از آنها «مستند الشيعه» مرحوم نراقى مىباشد» . (88)
ظاهرا دو كتاب ديگر: «جواهر الكلام» شيخ نجفى «جامع الشتات» ميرزاى قمى بودهاند.
- روىكرد دنبال روانه ملا احمد از پدرش، ملامهدى، در شيوهنگارش كتابهاى خود و يا تشريح آنها به روش «الولد سرابيه» ، دو رهآورد را به همراه داشته است: اولا متاثر از انديشههاى علمى و به خصوص انديشههاى سياسى پدرش بوده كه او نيز از حكماى يونانى اقتباس مىكرد، و آنها را به روشهاى بازتر و گسترده پىمىگرفت، ثانيا، تصنيفات پدرش را احيا كرده و آنها را به جهان علم و دانش و انديشه مجددا عرضه مىنمايد.
بخش پنجم: ملا احمد نراقى از منظر انديشهورزان و فقيهان و مكانت علمى او
- شيخ آغا بزرگ تهرانى درباره او چنين مىنويسد:
«شيخ ملا احمد بن ملامهدى بن ابى ذر نراقى كاشانى، عالم كبير و فقيه نامى، مصنف جليل القدر و جامع علوم و از صلحا و ابرار و اخيار بودند; بر فقرا عطوف و شفيع ضعفا بودند و تلاش زيادى در جهتحل مشكلات مردم و رفع احتياج آنها مىنمودند» (89) .
- محدث قمى او را چنين توصيف مىكند:
«عالم عابد، فاضل فقيه، شاعر اديب، چراغ منير، درياى توفنده، فحول علما، اهل معقول و منقول عالم ربانى و كسى كه در شايستگى او همين بس كه استاد شيخ انصارى بودند» (90) .
- سيدمحسن امين چنين مىنگارد:
«او عالم فاضل، جامع اكثر علوم مخصوصا در اصول و فقه و رياضيات بود و شاعر بليغ در فارسى بود» (91) .
- مرحوم سعيد نفيسى مىگويد:
«يكى از امتيازات بارز اين مرد در ميان معاصرانش اين است كه در زبان فارسى نويسنده و سراينده بسيار باذوق و شيرين سخنى بود و زندگى بسيار ساده و بىآلايش داشته و در آزاد منشى يگانه روزگار خويش بوده است» (92) .
- ملا حبيبالله كاشانى در وصف او مىگويد:
«فاضل حاج احمد نراقى فرزند محقق نراقى بود و همانند پدرش از مشاهير علماى اسلام و فقهاى اعلام بوده، بلكه اعلم، افقه، افضل و اتقن آنها در عصر خودش و مشهورترين آنها در زمان خود بود» (93) .
- دكتر عبدالهادى حائرى او را چنين مىستايد:
«مرحوم نراقى نه تنها نمىكوشد كه شايستگى شاهان يا مجتهدان را براى فرمانداران برجامعه اسلامى ثابت كند، كه قلندروار از شاه يا سلطان سخت تبرى مىجويد و آنچه كه با زهد، مدرسه و حتى خرد مورد پسند جامعهاش در ارتباط است، پيوند مىزند. از پارسايى به شيوهاى كه در جامعهاش خود نمايى كرده و در ديده او جز ريا چيزى ديگر نبوده، سخت رنج مىبرده است.
وى اين اشعار را در همين زمينه سروده است:
شويم ورقهاى زهد و ريا ز سجاده و سبحه گردم جدا بيا دفتر زهد بر آب ده مرا جرعهاى از مى ناب ده كه از دست زهد اين دل آمد بجان بيا ساقيا، الامان، الامان» (94)
- سيدمحمد شفيع جاپلقى بروجردى كه از شاگردان ايشان بودند، او را چنين توصيف مىنمايد:
«فاضل عالم، محقق، مدقق، ماهر، درياى مواج، جامع علوم معقول و منقول، داراى يد طولانى در علوم كثيره، شيخ و استاد ما، حاج ملا احمد فرزند ملامحمدمهدى نراقى الاصل و كاشانى مسكن بودند. ايشان اساس دين و دنيا و محل رجوع در فتاوا و احكام بودند» (95) .
- برادرش كه شاگرد وى هم بوده، او را چنين توصيف مىنمايد:
«استاد اعلم و شيخ معظم، دريايى متلاطم و بحرى مواج، كسى كه ذكر افتخاراتش عالم را پر كرده است، از فقهاى بزرگ و علماى ارزشمند محسوب مىشوند» (96) .
- علامه محمدباقر خوانسارى زبان به ستايش گشوده مىگويد:
«او دريايى مواج، استاد ماهر، استوانه اكابر، اديبى شاعر و فقيهى برازنده، از بزرگان دين و عظماى مجتهدين به شمار مىرفت. از دانش پر و از كودكى صدفى مملو از در بود. نراقى مجتهدى جامع بود و از اكثر علوم، بويژه اصول، فقه، رياضى و نجوم بهره كامل و كافى داشت. نراقى مردى بزرگ جثه، متين و باوقار و غيور بود» (97) .
دكتر على ابوالحسنى مىنويسند:
«مرحوم نراقى از فقهاى بنام شيعه در عهد فتحعلى شاه قاجار بود... نراقى كسى است كه در جنگهاى ايران و روس فتواى جهاد سرداد و همراه «سيد مجاهد» رسما در جبهه شركت كرد. حتى ديوان مشهور وى، طاقديس، ناظر به جهاد مزبور بوده و جا به جا از ذكر فداكارىهاى مجاهدين مسلمان قفقاز در نبرد با ارتش تزار روس و تحريص ملت ايران به شركت وسيع در جبهات جنگ با روسيه خالى نيست» (98) .
- حبيب الله سليمانى آرانى در وصف او مىگويد:
«ملا احمد فرزند ملامهدى در كاشان متولد شد و تحصيلات خود را نزد پدر و سيدبحرالعلوم و صاحب رياض گذراند، به گونهاى كه به معاريف فقها و اعلم علما وافقه و افضل شهرت يافت. نفوذ او بر حكام وقت تا حدى بود كه آنها را تا مرز عزل مىرساند» (99) .
- استاد قاضى طباطبايى نيز از او به بزرگى ياد مىكند:
«و از علامه نراقى كه در علوم، دريايى بىكران بوده، فرزندى به وجود آمد كه در مقام شامخ فقاهت و اجتهاد و شعر و ادب و عظمت علمى در ميان فقهاى شيعه تا درجه اعلى بالا رفته است كه عبارت است از فقيه و مجتهد اكبر، حاج شيخ ملااحمد نراقى... كه شهرت بهسزايى دارند» (100) .
- محمد بن سليمان تنكابنى او را چنين مىستايد:
«حاج ملا احمد فرزند ملامهدى نراقى از سرآمد فضلاى روزگار و مجتهد مسلم اعصار و امصار بوده است. ذكاوت و حدت فطنت او را كسى نداشته و طبع شعر عالى داشته است; چون پدرش از اعاظم مجتهدين بود. او هنوز تحصيل سوادى نكرده بود شاگردان پدرش او را به مدرسه نشاندند و مطول و معالم را درس مىگفت... و جامع علوم بود» (101) .
- مرحوم محمد شريف رازى مىنويسد:
«از جمله معاريف و مشاهير دانشمندان و فقها و علماى اخلاق، مرحوم حاج مهدى و حاج احمد هستند. صيت و صوت و جلالت قدر اين پدر و پسر و بيت جليلشان اشهر و اكثر از اين است كه مادر اين كتاب ياد نماييم» (102) .
- ميرزا محمد على كشميرى در اين زمينه مىنويسد:
«حاج ملا احمد فرزند ملا محمدمهدى نراقى كاشانى، عالمى عالى مقدار و مجتهدى بلند اعتبار و مرجع انام در احكام بود» (103) .
- حاج شيخ عباس قمى، او را چنين توصيف مىكند:
«ملا احمد فرزند ملامهدى نراقى، عالم عابد، فقيه، شاعر، اديب، سراج وهاج، بحر درياى خروشان، فحل الفحول و افتخار اهل منقول و معقول، عالم ربانى و همان كسى كه سزاوار است كه در مورد ايشان گفته شود كه استاد شيخ انصارى بودند. كتب ارزشمند متعددى نوشتهاند» (104) . - علامه علىاكبر دهخدا وى را چنين وصف مىنمايد:
«احمد فرزند ملا مهدى نراقى كاشانى، فقيهى از مردم نراق كاشان، جامع اكثر علوم از فقه، اصول، رياضى و نجوم و غيره با جنبه فقاهت نيز شعر مىگفت و صفايى تخلص مىكرد و عظيم الجثه و بطين بود. در شفقتبر رعيت و ضعفا و تحمل كفاف آنان سعى وافر داشت» (105) .
- ميرزا محمدعلى معلم حبيبآبادى او را چنين ستوده است:
«ملا احمد از جمله علما و فقهاى شيعه، و فقيهى به غايتبزرگوار و فاضلى نهايت نام بردار، بلكه اعلم وافقه و افضل و اشهر علماى عصر خويش بوده، كه علاوه بر علوم شرعيه در ساير فنون و فضايل و مراتب ذوق و عرفان بهرهاى تمام داشته و شعر مىگفته و تخلص صفايى مىنموده است» (106) .
- استاد علامه حسن حسنزاده آملى در اين باره مىفرمايد:
«وقتى در محضر مبارك حضرت استاد علامه طباطبايى صاحب تفسير الميزان، تشرف داشتم كه از نراقيان سخن به ميان آمد، فرمودند: نراقيان - ملا احمد و مهدى - هر دو از علماى بزرگ اسلام و ناشناختهاند» (107) .
- سيدحسين حسنى در «نخبة المقال» او را اين گونه ستودهاند:
«نراقى فرزند مهدى نراقى، عالمى متبحر و ارزشمند، اصولى، فقيه و داراى تصنيفات كثيره بودند» (108) .
- عبدالرفيع حقيقت (رفيع) نراقى را به اين زبان شناسانده است:
«حاج ملااحمد نراقى متخلص به صفايى از پيشوايان نامى مذهب شيعه و عالمان و عارفان دوره قاجاريه است... تحصيلات او در فقه، اصول، فلسفه و ادبيات است... بسيارى از عالمان مذهب شيعه در اواخر دوره قاجاريه از شاگردان او محسوب مىشوند» (109) .
- محمدتقى لسان الملك سپهر، در مورد عظمت علمى و نقش سياسى ملااحمد مىنويسد:
«حاج ملااحمد نراقى كاشانى كه از تمامت علماى اثنى عشريه فضيلتش بر زيادت بود، به اتفاق چند نفر ديگر از علما... كه او نام مىبرد - از راه برسيد... اين جمله مجتهدين كه انجمن بودند به اتفاق فتوا راندند كه هر كس از جهاد با روسيان بازنشيند از اعتيزدان سر برتافته و متابعتشيطان كرده باشد» (110) .
- م. جرفادقانى، در كتاب علماى بزرگ شيعه او را چنين تعريف مىكند:
«ملا نراقى فرزند حاج ملا مهدى نراقى، شخصيتى جليل، استادى كبير، نويسندهاى خبير، شاعرى اديب، جامع علوم عقلى و نقلى، معروف به فاضل نراقى، يكى از اجله علماى معروف قرن سيزدهم هجرى است» (111) .
- ميرزا محمد تنكابنى در وصف او مىنويسد:
«حاج ملااحمد فرزند حاج ملا محمدمهدى نراقى كاشانى، از مشاهير علماى خطه ايران و معاريف علماى بلاد اسلاميان بود، و در تحقيق گوى سبق رباى ميدان همگنان، و در تدقيق سرآمد علماى اعيان، ذكاوت او ضربالمثل دوران، وحدت فطانت او مسلم ابناى زمان و طبعش در شعر عالى مكان، چون والد ماجدش رحلت نمود، تلاميذ والدش او را به جاى پدر نشاندند» (112) .
- ميرزا محمدعلى مدرسى در توصيف او چنين مىنگارد:
«حاج ملااحمد نراقى فرزند ملا مهدى، نراقى الاصل، كاشانى المسكن، از فحول علماى دين و اكابر مجتهدين شيعه است كه فقيه، اصولى، محدث رجالى، نجومى رياضىدان، معقولى، منقولى، استاد ماهر، شاعر زاهد، متقى، در اوصاف حميده و اخلاق فاضله طاق و مشهور با مجمع كمالات صورى و معنوى و علاوه بر علوم متداوله نقليه، در بسيارى از علوم ديگر نيز مهارتى به سزا داشت» (113) .
- علامه استاد شهيد مرتضى مطهرى:
«ايشان دركتاب «خدمات متقابل اسلام و ايران» سير فلسفه و حكمت را از صدر اسلام تا حيات خويش به صورت بىنظيرى طبقهبندى مىنمايند كه فلاسفه اسلامى را به 33 طبقه تقسيم كردهاند. ايشان در عداد طبقه بيست و هشتم مرحوم نراقى را از جمله فلاسفه اسلامى و يكى از فيلسوفان مجتهد و جامع الفنون نام مىبرد و چنين مىنويسد:
«حاج ملا احمد نراقى مانند پدر خود جامع الفنون بوده و مانند پدر خود، مفتى، مجتهد و مرجع فتوا بوده است و معقول را از پدر خود فراگرفته است» (114) .
- دكتر عبدالهادى حائرى درجايى ديگر از نراقى چنين مىنويسد:
«سخنان ملااحمد نراقى نيز درباره آموختن علوم دنيوى و علوم اخروى بسيار در خور نگرش است. مىدانيم كه وى خامهاى بس شيوا، و در امور اجتماعى دقت نظرى شايسته ستايش داشته و از هنجارىها و ناهموارىهاى موجود در جامعه ايران روزگار خويش رنج مىبرده است در همين چهارچوب است كه وى به ويژگىهاى تعليم و معلم كه پيامش بهديده او پايدار ماندن در نادانى بوده، سخت مىتازد» .
تاريخ وفات
پيكر او را به نجف اشرف منتقل، و در جوار قبر حضرت على عليه السلام، سمت پشتسر مبارك، در جانب صحن مطهر مرتضوى، كنار تربت پدرش، به خاك سپردند (116) .
پىنوشتها:
86. نراقى، احمد، وسيلة النجاة، نسخه خطى، ص 1 و 2، به نقل از مثنوى طاقدس مقدمه، ص 15.
87. غزل ملا احمد، ص 121.
88. به نقل از استاد سيد عبدالعزيز طباطبايى نوه مرحوم سيدكاظم يزدى، و مقدمه معراج السعاده، ص 17.
89. تهرانى، شيخ آغابزرگ، الذريعه، به نقل از عوائد الايام; الكرام البررة، ج 1، ص 116.
90. قمى، شيخ عباس، فوائد الرضويه، ص 410.
91. امين، سيدمحسن، اعيان الشيعه، ج 13، ص 184.
92. نفيسى، سعيد، تاريخ اجتماعى - سياسى ايران در دوره معاصر (تهران: انتشارات بنياد، 1364)، ج 2، ص 177.
93. كاشانى، ملاحبيب الله، لباب الالقاب، ص 94.
94. حائرى، دكتر عبدالهادى، نخستين رويارويىهاى انديشهگران ايران (تهران: اميركبير، 1367) ص 40- 332.
95. جاپلقى، سيدمحمد شفيع، الروضة البهيه فى الاجازات الشفيعيه، ص 16.
96. نراقى، احمد، عوائد الايام، ص 6- 45.
97. خوانسارى، محمدباقر، الروضات الجنات، ج 1، ص 95.
98. ابوالحسنى، دكتر على، تراز سياست (قم: دبيرخانه كنگره شيخ انصارى، 1373) ص 12- 13.
99. سليمان آرانى، حبيبالله، ديدار با ابرار، سيماى كاشان، (قم: انتشارات بشير 1375) ص 155.
100. نراقى، مهدى، انيس الموحدين، با مقدمه قاضى طباطبايى (تبريز: شفق، 1351) ص 4.
101. تنكابنى، محمدبن سليمانى، تذكرة العلماء، ص 4- 53.
102. رازى، محمدشريف، گنجينه دانشمندان (قم: 1354) ج 6، ص 258.
103. كشميرى، ميرزامحمدعلى، نجوم السماء و فى احوال العلماء، ص 4- 343.
104. قمى، شيخ عباس، فوائد الرضويه فى احوال العلماء و المذهب الجعفريه، ص 41.
105. دهخدا، علىاكبر، لغتنامهتهران: مؤسسه انتشارات دانشگاه تهران، 1373). چاپ اول، دوره جديد، ج 1، ص 1165.
106. چاپ اول، دوره جديد، ج 1، ص 1165.
107. معلم حبيبآبادى، ميرزا محمدعلى، مكارم الاثار، ج 4، ص 1235.
108. نراقى، مهدى، انيس الموحدين، با مقدمه علامه حسنزاده، ص 14.
109. حسينى، سيدحسين، نخبه المقال، بىجا، بىتا، ص 4- 233.
110. حقيقت (رفيع)، محمدالرفيع، تاريخ نهضتهاى فكرى ايرانيان در دوره قاجار، ص 5- 1624 (بخش دوم) .
111. جرد فادقانى، م. علماى بزرگ شيعه (قم: انتشارات معارف اسلامى، 1364) ص 5- 224.
112. تنكابنى، ميرزا محمد، قصص العلماء، ص 129- 132.
113. مدرس تبريزى، ميرزا محمدعلى، ريحانة الادب، ج 6، ص 160- 163.
114. مطهرى، مرتضى، خدمات متقابل اسلام و ايران (قم: دفتر انتشارات اسلام، صدرا، 1362).
115. تهرانى، شيخ آغابزرگ، الذريعه، ج 6، ص 276; ح 12، ص 286; ج 13، ص 183 و 195 و 286; ج 21، ص 14، 66، 229، 340; ح 25، ص 85، 177; نفيسى، سعيد، تاريخ اجتماعى، سياسى ايران در دوره معاصر، ج 2، ص 77; كاشانى، ملاحبيب الله، لباب الالقاب (بىجا، مصطفوى، 1378ق) ص 6- 95; موسوى، سيدكاظم، نشر دانش، سال چهارم، شماره 3، زندگى و نقش فقهى ملااحمد نراقى، فروردين و ارديبهشت 1363، ص 7; على لو، نور الدين، ديدار با ابرار سيدبحرالعلوم (قم: مركز چاپ و نشر سازمان تبليغات اسلامى، 1372) ص 9- 68; حقيقت (رفيع)، عبدالرفيع، تاريخ نهضتهاى فكرى ايرانيان، بخش سوم، ص 1424; نورى، محمدحسين، مستدرك الوسائل، بى تا، بى جا، ص 384; اسماعيل بن محمدبن مير سليم، الضياح المكنون، بىجا، بىتا، ج 331، ص 331; نراقى، احمد، الخزائن، ص 6; نراقى، احمد، عوائد الايام، ص 64; نراقى، احمد، معراج السعادة، ص 26; نراقى، احمد، مستند الشيعه، ج 1، ص 18; خوانسارى، محمدباقر، الروضات الجنات (قم: مكتب اسماعيليان، بىتا) ج 1، ص 97; دهخدا، علىاكبر، لغت نامه، ج 13، ص 19808.
براساس منابع فوق و نگاشتههاى ديگر كه از علما و مورخان در زمينه سرگذشت دانشمندان منتشر شده است، تاريخ وفات مرحوم نراقى (ملا احمد) را بيست و سوم ربيع الثانى 1245ه.ق ثبت كردهاند كه اين قول مشهور علما و مورخان است.
اما در بعضى از كتابها و تراجم، تاريخ وفات او را سال 1244ه.ق تقرير كردهاند كه صحيح به نظر نمىرسد كتبى كه تاريخ وفات او را 1244 ثبت نمودهاند: مدرسى، محمدعلى، ريحانة الادب، ج 6، ص 3- 160; قمى، شيخ عباس، فوائد الرضويه فى احوال العلماء المذهب الجعفريه، ص 41; دهخدا، علىاكبر، لغت نامه، ج 1، ص 1165; امين، سيدمحسن، اعيان الشيعه، ج 13، ص 3- 182; مطهرى، مرتضى، خدمات متقابل اسلام و ايران، به نقل از ريحانةالادب، ج 6، ص 160.
اما به چند دليل نگارش تاريخ وفات نراقى در سال 1244ه.ق و يا مردد بين 1244 و 1245 صحيح نيست:
الف) قول مشهور و معروف علما و دانشمندان تاريخنگار اين است كه ايشان در سال 1245ه.ق وفات يافته است. اين قول علاوه بر تواتر و تضافر سندى، قرائن ديگرى هم دارد.
ب) براساس آنچه كه منقول است، فصل «قضا و شهادات» از كتاب «مستند الشيعه» را در شب يكشنبه پانزدهم ربيعالاول 1245 اندكى قبل از وفات خود، به پايان بردهاند. مىفرمايند: «تم الكتاب القضا و الشهادت فى ليلة الاحد، الخامس العشر من شهر ربيع الموئود، سنة 1245ه.ق» .
ج) اجازه نامه شيخ مرتضى انصارى را در شوال 1244 تقرير نمودهاند.
د) اجازه نامه برادرش كه همنام پدرش است، ملامهدى نراقى دوم، را در ذىقعده 1244ه.ق نگاشتهاند.
نتيجه اينكه تاريخ وفات مرحوم نراقى، بيست و سوم ربيع الثانى 1245 صحيح و درست است.
116. نفيسى، سعيد، تاريخ اجتماعى - سياسى ايران در دوره معاصر، ج 2، ص 77; على لو، نورالدين، ديدار با ابرار سيدبحرالعلوم، ص 69; قمى، شيخ عباس، فوائد الرضويه فى احوال العلماء المذهب الجعفريه، ص 41; خوانسارى، محمدباقر، الروضات الجنات، به نقل از مكارم الاثار، معلم حبيبآبادى، ج 4، ص 1239; انصارى، مرتضى، زندگانى و شخصيتشيخ انصارى، ص 7- 195; نراقى، احمد، معراج السعادة، ص 26; نراقى، احمد، مستند الشيعه، ص 16; مدرسى، ميرزامحمدعلى، ريحانة الادب، ص 3- 160; رها رياض العارفين، ص 463، به نقل از ريحانة الادب، ج 1، ص 3; تنكابنى، محمد، قصص العلماء، ص 103; به نقل از ريحانة الادب، ج 1، ص 3.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}