مسلك عرفانى اوشو در گرايش هاى معنوى سرزمين هند (2)


 

نويسنده: محمد حسين كياني




 

اوشو مروج عرفان پوچگرا
 

مهمترين تعاليم اوشو
 

مسلك اوشو داراي اداب و رسومي است كه اساس تعاليم عملي اوشو را در بردارد كه مهمترين آنها عبارتند از :
انواع مراقبه ، رقص ، سماع ، سكس ، سكوت ، عشق ورزي ، سرور ، يوگي ، ذن ، ...
وي در سخنرانيها اذعان مينمود كه انسان در عصر حاضر با توجه به پيشرفت تكنولوژي نياز به معنويت دارد معنويتي كه جداي از آموزه اي ديني - عرفاني گذشته باشد. او مشرب خويش را سرلوحه اين ديد معنوي مي دانست. با توجه به اين ادعا آيا رقصسكس، سماع، مراقبه و ... مي تواند انسان تشنه به معنويت را سيراب كند ؟
در اين مجال سعي ميشود هرچند به اختصار معرفي اجمالي از تعاليم مشهور اوشو به عمل آيد.

الف )انواع مراقبه
 

در كتاب الماس اوشو كه برگزيده سخنان وي از حدود بيست و يك كتاب است آمدهمراقبه چيزي نيست جز سعي در پاكسازي وجود. سعي در يافتن طراوت و جواني و سعي در دستيابي به سر زندگي و هوشياري بيشتر. همه هنر مراقبه آن است كه چطور به راحتي شخصيت را ترك كنيم به سوي دل بشتابيم. شخصي نباشيم. همين شخصي بودن يا نبودن همه هنر مراقبه و همه هر جلسه معنوي است. (ص77) مراقبه صرفاٌ شهامت ساكت و تنها بودن است و تو آهسته آهسته كيفيت جديدي را در خود احساسكني - زنده بودن جديد، زيبايي و طراوتي جديد، هوش جديد - كه از هيچ كس به عاريت گرفته نشده كه در درون تو در حال نشو و نماست كيفيتي كه ريشه اش در وجود تو است .
مراقبه پادزهر همه زهرهاي زندگي توست. مراقبه خوراك ماهيت اصيل توست. مراقبه دري كه تو را به عالم درون هدايت مي كند. دروني ترين زيارت گاه وجودت - و ناگهان تو به اشراق مي رسي .
وانمود مي شود كه راه سعادت و نجات معنوي به دست تمرينات مراقبه است. تا جايي كه حيات انسانها جهان در صورت فقدان مراقبه گران محكوم به نابودي است. وي ميگويد «اكنون علم به مراقبه گران بزرگي نياز دارد. وگرنه اين كره خاكي محكوم به نابودي است اينك علم به افرادي احتياج دارد كه بتواند اذهان خود را بهكار گيرند. كساني كه مالك وجود خويش اند. كساني كه قادرند علم را به شيوه ايخودآگاهانه به كار گيرند. در غيراين صورت ما در مرز يك خودكشي جهاني به سر ميبريم(1)» وي مراقبه را يكه تاز راه سعادت و پيروزي دانسته معتقد است مراقبه تغيير شكل را از درون پديد مي آورد. مراقبه تحميل اخلاق و انضباط از بيرون هرچيزي كه از بيرون بيايد بي ارزش است اخلاق وجدان ، معنويت، ... حال هر اسمي كه مي خواهي روي آن بگذار. فقط آنچه در درونت مانند يك نيلوفر آبي شكفته ميشود داراي ارزش غايي است ( مراقبه)(2)
حال به سراغ انواع مراقبه هاي اوشو مي رويم و خود قضاوت مي كنيم كه آيا اين حركات و سكنات و اين تمرينات آنچنان متعالي است كه هيچ اخلاق و معنويتي توان برابري با آن را ندارد و اگر مراقبه گري كه مشرف به اين تعاليم است در جهان نباشد ما و تمام انسان هاي روي زمين در مرز يك خودكشي جهاني به سر ميبريم .
كمابيش همه شيوههاي مراقبه با موسيقي ويژه اي تنظيم شده و بيشتر مراقبه ها در خلوت انجام ميگيرد و همگي آنها پويا و پرجنب و جوش است كه مهمترين آنها چنانچه در كتاب " مراقبه هنر وجد و سرور "آمده است عبارتند از :
1) مراقبه پويا :
اين روش جزو مهمترين و پايه اصلي تمام روشهاي مراقبه اوشو است اين مراقبه با چشمهاي بسته و شكم خالي و كمترين پوشاك انجام مي گيرد و داراي پنج مرحله است.
مرحله نخست ) 10 دقيقه تنفس تند و ژرف از راه بيني، در اين حالت بدن آزاد گذاشته ميشود و تنفسها تند و بي نظم آغاز ميشود به همين منظور نام ديگرش روش مراقبه بي نظم است.
مرحله دوم ) 10 دقيقه پاك سازي ، هركاري كه ميخواهيد انجام دهيد ، برقصيد يا گريه كنيد ، بخنديد يا فرياد بكشيد، جيغ بزنيد، بپريد يا بلرزيد .
مرحله سوم ) 10 دقيقه فرياد هوهو دستهاي خود را بالاي سر بگيريد و چنان كه هو هو ميكنيد بالا و پايين بپريد .
مرحله چهارم ) 15 دقيقه خشك ماندن در جاي خود، سعي كنيد نيروي خود را بيرون بريزيد .
مرحله پنجم ) 15 دقيقه پايكوبي و جشن و سرور.
2) مراقبه كنداليني : اين مراقبه داراي چهار مرحله است. كه سه مرحله نخست به همراه موسيقي و مرحله آخر در سكوت كامل تمرين مي شود. مراحل به ترتيب عبارتند از :
مرحله نخست ) 15 دقيقه بدن خود را بلرزانيد - در اين مرحله شروع لرزاندن از دست و پا است و به ترتيب همه اندام به لرزه در آيد .
مرحله دوم ) 15 دقيقه انرژي بيدار شده را از راه رقص به نمود در آوريد .
مرحله سوم ) 15 دقيقه در حالت نشسته يا ايستاده در بي جنبشي كامل به سر بريد و فقط به موسيقي گوش كنيد .
مرحله چهارم ) 15 دقيقه دراز كشيده در تنهايي به سر بريد.
3) مراقبه ناتاراج :اين مراقبه صرفاً يك نوع رقص است و از سه مرحله تشكيل مي شود. مرحله نخست)(3) دقيقه رقصيدن. در اين مرحله طوري رقصيدن شروع ميشود كه گويي فرد تسخير شده و هيچ گونه اراده اي جهت تعيين نوع رقص خود ندارد.
مرحله دوم ) به پايان يافتن رقص است. بلافاصله رقص قطع ميشود و فرد تا 20 دقيقه دراز كشيده و در سكوت به سر ميبرد .
مرحله سوم ) از سرجاي خود برخاستن و تا 5 دقيقه در حالت جشن و سرور و پايكوبي بودن.
4) مراقبه نادابرهما: اين مراقبه يكي از كهن ترين شيوه هاي مراقبه است. اوشو پيشنهاد كرده بود كه اين روش قبل از خواب يا در هنگام بامداد صورت گيرد و مشتمل بر سه مرحله است.
مرحله نخست ) 30 دقيقه در وضعيت آسوده بنشينيد. چشمان خود را ببنديد و با لبان بسته ذكر " هوم " را زمزمه كنيد به شدتي كه سراسر بدنتان ارتعاش پيدا كند تا به مرحله اي برسيد تا اين آوا خودبه خود درون شما رخ دهد .
مرحله دوم ) با رعايت حالات قبل دستان خود را شروع به چرخاندن كنيد. كف دستها را بالا آوريد و هردو دست را با گردشي دايره وار دست چپ را به سوي چپ و دست راست را به سوي راست به گردش درآوريد. دايره را تا حدي بزرگ كنيد كه آرام حركت كنيد و بعد از گذشت هفت دقيقه و نيم دستها را در راستاي مختلف به گردش درآوريد و بعد از گذشت همين مدت بلعكس .
مرحله سوم ) 15 دقيقه بدون هيچ جنبشي خاموش بنشينيد.
5) مراقبه دواناني : در حين مراقبه سعي ميشود كه تصور گذشت الوهيت از درون انسان در حال اتفاق است و شخص به مثابه يك ظرف تهي است. اين مراقبه داراي چهار مرحله به شرح ذيل است .
مرحله نخست ) 15 دقيقه آرام نشسته و به موسيقي گوش دهيد.
مرحله دوم ) 15 دقيقه بعد از انجام موسيقي با واژه هاي لا ... لا ... لا ... اجازه دهيد هر واژه اي برلبانتان جاري شود. اين كار را تا 15 دقيقه انجام دهيد. و واژه ها را تكرار يا هرچه برلبانتان جاري ميشود را ادامه دهيد .
مرحله سوم ) 15 دقيقه به اين زبان خالص ادامه دهيد تا بر زبانتان جاري باشد و به الوهيت اجازه دهيد كه همچنان در بدنتان جريان داشته باشد .
مرحله چهارم ) به آرامي دراز بكشيد از همه رو آرام باشيد.
6) مراقبه گوري شانكار : اين مراقبه داراي چهار بخش است و هر مرحله 15 دقيقه به درازا مي انجامد .
مرحله نخست ) با چشمان بسته نشسته و تا آنجا كه ميتوانيد ژرف از راه بيني نفس بكشيد و از راه دهان آرام آرام خارج نماييد.
مرحله دوم ) به تنفس عادي برگرديد و به نور يا شمع چشمك زن خيره شويد و سعي كنيد نگاهتان به شيوه نگاه به يك فرد دوست داشتني باشد .
مرحله سوم ) برخاسته و با چشمان بسته سعي كنيد هرچه به زبانتان جاري ميشود را بازگو كنيد .
مرحله چهارم ) به آرامي دراز بكشيد و بي جنبش باقي بمانيد.
7) مراقبه ماندالا : هدف از اين مراقبه پديد آمدن دايره اي از انرژي است كه متشكل از 4 مرحله 15 دقيقه اي است .
مرحله نخست ) در جا بالا و پايين بپريد. پرشهاي نخست را آرام آرام و اندك شدت بخشيد و از موسيقي استفاده نماييد .
مرحله دوم ) چشمان را ببنديد و در حالت نشسته بدن را به صورت دايره اي اين سو و آن سو نوسان دهيد.
مرحله سوم ) به پشت دراز بكشيد چشمان را باز كنيد و آنها را به بيشترين دور ممكن در راستاي عقربه هاي ساعت به چرخش درآوريد. اندك اندك شروع و به شدت به پايان برسانيد .
مرحله چهارم ) چشمان را بسته، دراز بكشيد و خود را از همه روي بي جنبش وانهاده سازيد.
8) مراقبه چشم سوم : لازم است در اين مراقبه از يك لامپ نور آبي استفاده شود. اين مراقبه داراي دو مرحله ي 10 دقيقه اي است كه سه بار تكرار ميشود.
مرحله نخست ) بدون هيچ جنبشي نشسته و به نور آبي نگاه كنيد و نور آن را اندك اندك به بيشترين حد ممكن افزايش دهيد اين كار را تا سه مرحله انجام دهيد.
مرحله دوم ) چشمها را بسته و سرخود را به آرامي به دو طرف نوسان دهيد.
9) مراقبه نماز : در اين مراقبه دستها را بلند كرده و در حالي كه كف دستها رو به بالاست آنان را به بالاي سر بريد.
سر خود را بالا و رو به آسمان گيريد سپس جريان هستي در درون خويش را حس كنيددر حالي كه انرژي از دستهاي شما رو به پايين مي رود. لرزه آرامي را حس مي كنيد شما سعي كنيد تمام بدنتان به واسطه انرژي به لرزه در آيد وبه سادگي اجازه دهيد هر چه رخ مي دهد اتفاق بيفتد .
بعد از دو يا سه دقيقه يعني از آن زمان كه احساس كرديد از انرژي پر شده ايد به حالت سجده درآيد و خاك را ببوسيد. اين دومرحله را 6 بار مي بايست انجام دهيد و بهتر است اين مراقبه در هنگام شب و در اتاق تاريك انجام گيرد .
10) مراقبه نيايش گروهي : اين تكنيك با حداقل سه نفر صورت مي گيرد. مهمترين زمان تمرين شب است. با چشمان بسته گرد هم حلقه زده دستهاي يكديگر را گرفته آرام و شمرده اما با بلندترين آواي كه مي توانيد با آسودگي به زبان آوريد و تكرار كنيد. در اين حين احساس كنيد همه چيز مقدس است. هركسي مقدس است. شما مقدسيد. پس از گذشت نزديك ده دقيقه همگي زانو زده برخاك بوسه بزنيد و اجازه دهيد انرژي به زمين جريان پيدا كرده و به سرچشمه اش باز گردد.
11) مراقبه خنديدن : بامداد پيش از گشودن چشمهايتان بدن خود را همچو يك گربه بكشيد. همه بخش هاي تن خود را بكشيد. از كشش شادي جوييد. پس از سه يا چهار دقيقه كشش، در حالي كه چشمانتان هنوز بسته است. خنده سر دهيد و به مدت 5 دقيقه فقط بخنديد.
12) مراقبه پرت و پلاگويي : در اين مراقبه چشمان خود را بسته و آغاز به گفتن سخنان بي معنا يا پرت و پلا كنيد و تا 15 دقيقه خود را غرق چرت و پرت گفتن سازيد. به خود اجازه دهيد به هرچه كه درون تان نياز به آن داريد به زبان بياوريد. سپس تا 15 دقيقه روي شكم خود بخوابيد و احساس كنيد كه با زمين در آميخته مي شويد.
هرباز دمي كه انجام مي دهيد خود را با زمين زير تن تان در آميزيد اين مراقبه بهتر است در محيط باز و با چشمان باز صورت گيرد.
در مرحله دوم به مدت 15 دقيقه دراز بكشيد يا نشسته به آسمان بنگريد و احساس كنيد با آسمان آميخته ايد.
13) مراقبه گل سرخ عارفانه : اين شيوه در مدت 3 هفته و روزي سه ساعت تمرينشود كه از سه مرحله تشكيل شده است .
مرحله نخست ) خنديدن، در 7 روز نخست اين مراقبه بخنديد. و هنگامي كه احساس كرديد خنده تان در حال پايان يافتن است. سخنان تند و بي انديشه به زبان آوريد و بدن خود را تكان دهيد تا انرژي هايتان بند آمده آزاد شود .
مرحله دوم ) گريه كردن، در 7 روز اجازه دهيد كه اشكهايتان جاري شود براي كمك به پديد آوردن حال و هواي گريه مي توانيد گهگاه از موسيقي ملايم و غمگين بهره گيريد هر دوره مراقبه را با 10 دقيقه نشستن خاموش پايان دهيد .
مرحله سوم ) تماشاگر روي تپه. در هفته پاياني آرام و آهسته نشسته و چشمها را بسته در تماشاي هرچه كه درونتان رخ مي دهد بنشينيد. بعد از مدت 45 دقيقه برخاسته و 10 دقيقه با آواء ملايم و موسيقي برقصيد.
14) مراقبه بي ذهني : اين مراقبه 7 روز و روزي 2 ساعت به درازا مي انجامد و از يك ساعت پرت و پلاگويي و يك ساعت نظارهگري خاموش تشكيل شده است. اين مراقبه به مدت 7 روز و تنها در مدت 30 يا 40 دقيقه از جانب اوشو توصيه مي شود و داراي سه مرحله است .
مرحله نخست ) به شيوه پرت و پلا گويي رو آورده و آگاهانه ديوانه شويد.
مرحله دوم ) از همه رو آرام و آسوده و خاموش بنشينيد و با گرد آوردن همه توان دروني خويش اجازه دهيد كه همه انديشه هاي تان از شما دورتر و دورتر گردد و خود به خاموشي ژرف و آرامش هسته دروني خويش فرو رويد.
مرحله سوم ) اجازه دهيد بدنتان به هيچ كوششي يا خودداري به زمين افتد .
در مشرق زمين، مراقبه به عنوان روشي براي ايجاد تحول در آگاهي باطني، سنت مقدسي است. كه در عرفان كشورهايي چون هند، چين، تبت، ژاپن، تايلند و ... به وفور يافت ميشود. در جهان مراقبه و آموزش هاي آن در دو حوزه خاص جايگاهي ويژه دارند يكي عرفان شرقي ديگري پزشكي. در عرفان شرقي مراقبه اغلب براي كشف مقاصد روحاني و در راستاي تربيت عرفاني مذاهب است. اگر سراغ تمام مذاهبي رويد كه مراقبه در آن ويژگي ممتازي دارد بدون شك هدف انجام مراقبه «دستيابي به آگاهي عرفاني» در راس آنان يافت ميشود .
اهداف مراقبه در مذاهب فوق با پي بردن فردي كه به مراقبه ميپردازد به سرشت اصلي خود و نيز با حقيقت غائي، با اتصال به خدا يا وجود مطلق، با حالاتي از آگاهي وراي شناخت مانند خواب بي رويا، خواب با رويا و آگاهي معمولي از زمان بيداري ملازمه داردروي هم رفته، اكنون هزاران سال است كه مراقبه به عنوان روشي براي متجلي كردن «آگاهي عرفاني» بكار مي رود.
اين كه ميگوييم براي متجلي كردن آگاهي عرفاني به اين دليل است كه سنن عظيم عرفاني، جملگي در اين امر انفاق دارند كه " هستي ناب " در همه موجودات بالذات موجود است و فقط جهل و توهم است كه مانع از درك آنها ميشود40 .
مراقبه در علم پزشكي براي ايجاد آرامش روحي - جسمي، استراحت و احياء نيروهاي شادي بخش انجام ميشود .
امروزه انجام تمرينات مراقبه در بخش روان درماني رونقي خاص يافته و اغلب، نوع تمرينات همان فنون مراقبه شرقي است. مراقبه برروان انسان تاثيرات مثبتي دارد و تحقيقات و آزمايشات بسياري از پزشكان دال براين مطلب است. لذا انجام مراقبه در بعد پزشكي خالي از لطف نيست .
اما به راستي انواع مراقبه در تعاليم اوشو ،چنانچه به اختصار آمد توانايي دارد تمام اخلاقيات و معنويات را به كناري گذارد ؟
آيا وجدان انسان آنچه براساس سيرت پاك نفساني ارائه مي دهد در برابر اين حركات ( مراقبه ) چيز بيهوده اي است ؟
آيا مراقبات اوشو كه مجموعه اي از رقص، موسيقي، پرت و پلا گويي، خنده و گريه بدون هدف است ياراي سيراب نمودن انسان تشنه به معنويت امروزي را دارد ؟
آيا اين مجموعه از افعال در يك عرفان بالغ قابل تعريف است ؟

ب)ارزش افراطي سكس
 

آميزش جنسي در تفكرات اوشو داراي ارزشي فراوان است. تا جايي كه در بسياري از كتابهايش درباره اين موضوع بحثهاي مفصلي دارد. وي چندين كتاب را اختصاصاً به موضوع سكس و آميزشهاي جنسي اختصاص داده است. اوشو سكس را ريشه در تجلي خداوند در انسان مي داند و معتقد است سكس باعث عروج انسان به مراتب بالاي عرفاني مي شود. اوشو مي گويد :
«عشق، از آميزش جنسي زاييده مي شود و آنگاه عبادت از عشق زاييده مي شود و آنگاه خداوند در اثر عبادت در انسان تجلي مي يابد و اين انسان به بالاتر و بالاتر و بالاتر وبه اوج گرفتن ادامه مي دهد(4)»
اوشو ميگفت: هرروز به انسانها برمي خورم كه آنها مي آيند و مي گويند كه در پي خداوند هستند. هرچه بيشتر آنها را مي بينم بيشتر درمي يابم كه مشكل آنها سكس است. اما اگر به آنها بگويم كه دشواري آنها به مسائل جنسي باز ميگردد به ايشان بر مي خورد باد شخصيت شان خالي ميشود. اما به راستي اين است كه سكس مسئله اصلي است و تا زماني كه اين مسئله حل نشود. جستجوي خداوند امكان ناپذير است (5). اوشو در زمان حياتش براي سكس اهميت زيادي قائل بود. وي روشي را به نام سكس مديتيشن (Sex meditation) ابدا نمود.
مي گويند در كمون اوشو و در زمان تمرين سكس مديتيشن، زنان و مردان بسياري در كنار هم به سكس مشغول بودند و ساعتهاي متمادي را در كنار هم و با عوض نمودن گزينه هاي جنسي به سر ميبردند. بدون شك اگر به يك زن پاك دامن كه به دنبال خدا و معنويت است گفته شود كه مشكل اصلي تو سكس است نه خدا، و تو ميبايستي از طريق سكس به خداوند واصل اوشو. سپس آن زن براي يك بار هم كه شده جلسات سكس مديتيشن اوشو را با اوصاف فوق مشاهده ميكرد. كمترين كاري كه انجام مي داد و كمترين حالتي كه در وي پديدار مي شود اين بود كه «به او برنخورد»
اوشو معتقد بود «كليساها (تمام اماكن معنوي) از خدا خالي اند و كابينهاي عشق (محلي كه در آن سكس صورت مي گيرد) مملو از خدايند(6)»
«سكس مسئله اصلي است همه دشواري هاي ديگر از آن سرچشمه مي گيرد و تا پيش از زماني كه انسان به شناخت ژرفي از نيروي جنسي دست پيدا نكرده باشد ياري دادن او امكان ناپذير است(7)»
در اين مشرب ريشه تمام خداجويي ها و تمام مشكلات و دشواري هاي انسان ناشي از سكس است. سكس در عرفان اوشو بدون هيچ محدوديتي بيان ميشود. حال اگر نخواهيم به تراژدي هجمه به فرهنگها توسط امپرياليسم بپردازيم و تاريخچه اندولس مذهبي يه يك كشور لايئك را روايت كنيم. سكس از جانب انسان ناشي از يك تمايل جسمي است. اين ميل در انسان وجود دارد و نبايد قصد سركوب آن را داشت. ميبايست همواره در حوزه مسائل سكس و روابط جنسي خط اعتدال را پيش گرفت. نه مانند اوشو افراط كرد و آن را حلال تمام مشكلات دانست و نه مانند كليسا و برخي از مروجان مسيحي تفريط كرد. آن را ريشه در تمام مصيبتها و گناهان بشر معرفي نمود.
زياده روي در رابطه جنسي منجر به پيشرفت روحي انسان نم يشود بلكه شرايط مبتذل شدن و سقوط از قله عرفان را فراهم مي سازد و انسان را به درجه حيوانيت مي رساند. در مقابل كم روي بيش از حد نيز موجبات بروز مشكلات فراوان و اختلالات روحي و رواني مي شود .

ج)رقص و سماع
 

ايجاد شور و شوق عرفاني و حال و وجد روحاني توسط رقص، موسيقي، شعرخواني و پايكوبي را سماع گويند .
سماع در ميان قريب به اكثر فرقه هاي متصوفه رواج داشته و در آئين هاي هندو، قبيله هاي سرخ پوستان و كشورهاي آفريقايي همچون كنيا، نيجريه تا چه رسد به قاره آمريكا از آمريكاي مركزي گرفته تا برزيل و ...
اوشو مي گويد: «رقصيدن خاموش نيست. كار بسيار پويايي است. در پايان شما به جنبش تبديل ميشويد. بدن فراموش ميشود. تنها جنبش به جاي مي ماند. راستي اين است كه رقص غير زميني ترين كارهاست. غير زميني ترين هنرهاست زيرا كه تنها جنبشي آهنين است. رقص از همه رو غير مادي است. بنابراين به هيچ رو نمي توانيد بدان چنگ زنيد.(8)»
وي كيفيت سماع را در مشرب خويش چنين تشريح مي كند : بهترين حالت انجام سماع با جامعه گشاده و پاهاي برهنه است. كوشش كنيد حواس خود را درست بالاي ناف خويش متمركز كنيد. با چرخيدن درجا و در راستاي مخالف گردش عقربه هاي ساعت آغاز كنيد اگر احساس حال به هم خوردگي پيدا كرديد مي توانيد راستاي چرخيدن خود را عوض كنيد چشمها را باز و بدن خود را لخت نگاه داريد و دستها را به حالت آسوده در راستاي پهلوها دراز كنيد. دست راستتان بالا نگاه داشته شود و كف آن رو به بالا باشد. و دست چپ پايين و كف آن رو به پايين نگاه داشته شود. چشمها را باز نگاه داشته و برچيزي تمركز نكنيد .
تنها تسليم حالت تيره و تاري شويد كه براثر چرخش تان به شما دست مي دهد يا اين كه نگاه تان راروي دست راست دراز شده خود متمركز سازيد. با چرخش آرام آغاز كرده و اندك اندك تندي خود را بالا بريد ... .
موسيقي همراه اين چرخش بايست ثابت و ريتم دار و سرزنده باشد و اندك اندك تندتر شود، اما حالت ديوانه وار پيدا نكند. با افزايش هرچه بيشتر تندي چرخش تان در خواهيد يافت كه مركزتان آرام و آرام تر ميشود. همچنان بچرخيد و بچرخيد، تا آن كه بدنتان احساس كند خود به خود به زمين افتاده است ... هرجا به زمين افتاديد در همان نقطه بمانيد. دوباره برنخيزيد و چرخش خود را از نوع آغاز نكنيد. بيدرنگ روي شكم خوابيده و چشمان خود را ببنديد و اجازه دهيد ناف برهنه شما زمين را لمس كند. خود را در حال فرورفتن در زمين گويي كه آغوش مادرتان است احساس كنيد. براي دست كم 15 دقيقه در اين گامه دوم به سر بريد(9) .
به موازات برخي از حيات عرفاني كه سماع را جزء لاينفك طريقت دانسته اند همواره عرفان هايي بوده اند كه سماع را فاقد هيچ اعتبار سلوكي مي دانستند. نام عارفان بزرگي در ليست بلند منكران سماع وجود دارد. كساني همچون پير ژنده پوش احمد جامي، شيخ شهيد مجدالدين بغدادي، شيخ شهاب الدين ابوحفص سهروردي، عزالدين كاشاني ابوالمفاخر باخزري، شمس الدين ابراهيم ابرقوهي، شيخ شمس الدين لاهيجي و از همه مهمتر عارف نامدار محي الدين ابن عربي.
در مقابل كساني چون شمس تبريزي، فخرالدين عراقي، اوحد الدين كرماني، روزبهان بقلي شيرازي، عزالدين نسفي، علاء الدوله سمناني و عارف كبير مولانا جلال الدين رومي شيفته سماع و رقص روحاني بوده اند.
در حوزه عرفان اسلامي و صوفي گري عرفا برسر سماع همواره اختلاف داشته اند.
روزبهان بقلي شيرازي در تاييد سماع مي گويد : در سماع صدهزار لذت است. كه به يك لذت از آن هزار ساله راه معرفت توان بريد كه به هيچ عبادت سير نشود .
در مقابل هرگاه ابن عربي به صوفيان سماعگر مي گذشت به انها ميگفت : رقص كنيد و بدانيد كه تنها رقاصيد. شما را از عرفان حاملي نيست. بدانيد كه هنوز در مرحله نفسانيات باقي هستيد.
ابن عربي در باب سماع براين باور است كه آنچه به عنوان سماع - شعر، آواز، موسيقي و رقص - در ميان صوفي و عارفان متداول است. پديده اي «ضد عرفاني» و ناسازگار با مقام و روح عارفان است. ريشه تفكر ابن عربي همان نكته است كه بدان اشاره شد كه سلوك و عرفان و شناخت حق، وقار و طمانينه و مانند آن مي آورد. نه جهت و خيز و پاي بازي و رفتار سبك ! به عقيده وي انفعال و شور و حالي كه بر اثر شنيدن نغمهها و آوازها پديدآيد. ريشه نفساني دارد و اين «خود طبيعي» و نفساني است كه به ابتهاج و جست و خيز در مي آيد نه «خود معنوي» و الهي از اين رو برخي از حيوانها نيز داراي اين حس هستند"(10).
در باب علوم قرآني و شريعت اسلامي گروهي آيه ذيل را مربوط به سماع مي دانند آنجا كه خداوند مي فرمايد :
و ما كان صلاتهم عندالبيت الا مكاءاً و تصديه فذوقوا العذاب بما كنتم تكفرون(11) نماز آنها نزد خانه خدا جز دست زدن و صفير نبود پس بچشيد عذاب را سبب آنچه كفر ورزيديد مقدس اردبيلي از شيخ مفيد و او از محمدبن الحسين نقل ميكند كه گفته است : من و امام هادي(علیه السّلام) در مسجد پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بوديم. سپس عده اي از اصحاب امام از جمله ابوهاشم جعفري كه جايگاه خاصينزد امام داشت وارد شدند. بعد از آن گروهي از (صوفيه) داخل مسجد شدند و در گوشه اي دايره وار نشستند و مشغول ذكر و گفتن «لااله الا الله» شدند.
در اين حال امام هادي(علیه السّلام) فرمودند : به اينها توجه نكنيد آنها هم پيمانان شيطان و ويران كنندگان اركان دين هستند ... ( تا آنجا كه ميفرمايند ) ذكر و ورد آنها رقص و دست زدن و آواز غنايي است. از آنان پيروي نمي كند مگر سفيهان(12) ...

تناسخ
 

اين ادعاي معروفي است كه اگر توحيد و وحدانيت خداوند در تمام اديان الهي سمبل و نماد است. تناسخ و مسئله بازگشت روح به ابدان دراديان هندو مورد اتفاق تمامي ايشان و يكي از بنيادي ترين ايدئولوژي هاي اين مكاتب است. اوشو از قائلين به اين تفكر ( تناسخ ) است .
او مي گويد :" شش دين بزرگ در جهان وجود دارند اين اديان ميتوانند به دو مقوله تقسيم شوند : يكي مشتمل است بر " يهوديت " " مسيحيت" " اسلام " اينها به يك زندگي باور دارند. شما فقط بين تولد و مرگ وجود داريد. و زندگي همه چيز است. هرچند آنها به بهشت و دوزخ و روز رستاخيز باور دارند. اما اينها تنها عوايد حاصله از يك زندگي هستنديك زندگي فرد.
مقوله ديگر " هندوئيسم " " جينسم " " بوديسم" است. آنها به نظريه تناسخ باور دارند ... من مراقبه كرده ام. من به نقطه اي رسيده ام كه از آنجا مي توانم زندگيهاي قبلي خود را ببينم و همين برهان بسنده است. اين شناخت من است. اين تجربه من است. اين به ميراث هندوان، باورها يا هيچ چيز ديگرشان ربطي ندارد. من براساس اختيار خود سخن مي گويم()13"
تناسخ بازگشت به صورت چرخش روح انسان بدون گذشت زمان و بلافاصله پس از مرگ وي در پيكر انساني ديگر است علت نيز كيفر ديدن يا جهت پاداش يا تزكيه روح و رسيدن به مقامات والاي معنوي است. بازگشت ممكن است به بدن انسان صورت نگيرد و روح در بدن حيواني چون خوك، ميمون، گاو، ... ارام گيرد. كه در اين صورت " مسخ " صورت مي گيرد. و يا روح در گياهان و درختان حلول كند و " فسخ " صورت گيرد.
يا روح آدمي به اجسام متفاوت بي جان همچون سنگ، فلزات، ... حلول نمايد كه اين نوع پست ترين بازگشت است و " رسخ " نام دارد .
اعتقاد به نسخ يا تناسخ در ميان بسياري از عرفانها رايج است. بسياري از اديان هند و برخي از فرقه هاي اسلامي و در اواخر عده اي از مكاتب عرفان مدرن شرقي مانند اوشو و غربي همچون اكنكار معتقد به تناسخ هستند. دانشمنداني چون فيثاغورث، سقراط افلاطون و ... به تناسخ اعتقاد داشته اند. در مقابل بسياري از فلاسفه و دانشمندان اسلامي براهيني بر رد و ابطال تناسخ اقامه نموده اند. بزرگاني همچون ابن سينا در اشارات و تنبيهات، ناصر خسرو در زادالمسافرين، صدرالمتالهين در اسفار و مبدا و معادعبدالرزاق فياض لا هيچي در گوهر مراد و خواجه نصرالدين طوسي در تجريد الاعتقاد است .
اوشو مي گويد :" وقتي شب هنگام براي خوابيدن دراز مي كشيد - وقتي خواب آغاز به نزول برشما ميكند و تقريباً شما را در بر مي گيرد - آگاهي خود را به آخرين فكر در ذهن شان مي آوريد. سپس به خواب مي رويد. و هنگامي كه صبح برمي خيزيد. و آماده ترك رختخواب مي شويد به اولين فكري كه پس از برخاستن داريد بنگريد. نتيجه اش برايتان تعجب آور خواهد بود. آخرين فكر شب پيش، اولين فكر روز بعد ميشود. به همين طريق آخرين آرزو در لحظه مرگ، اولين آرزو در هنگام تولد ميگردد. به هنگام مرگ جسم فاسد مي گردد. اما ذهن به سفر خودش ادامه مي دهد. سن بدن شما شايد پنجاه سال باشد. اما سن ذهن شما شايد پنج ميليون است كل تمام ذهنهاي خود را در طول تمامي تولدهايتان داشته ايد. حتي امروز با خود داريد. بودا نام جالبي به اين پديده داده است. او اولين كسي بود كه اين كار را كرد. آن را مخزن آگاهي ناميد. ذهن شما مانند يك مخزن تمام خاطرات تولدهاي گذشته تان را در خود انباشته ميكند از اين رو ذهن بسيار پيداست.
و اين طور نيست كه ذهن شما تنها مخزن تولدهاي انساني باشد : اگر بصورت درختها يا حيوانات متولد شديد، كه حتماً نيز چنين است. خاطرات تمام آن تولدها هم اكنون در شما موجود است "()14
در كشف المراد شرح تجريد الاعتقاد مي خوانيم، نفوس حادثند. علت آنها خداوند قديم است. پس بايد تاخير وجود حوادث را نسبت بدان داد. كه ابدان هنوز مستعد وجود آن نشدند و نقص از طرف آمادگي خود نفوس است. نه سبب نقص علت آن نعوذ بالله و نمي توان گفت : خداي قديم نفوسي را كه مستعد وجود بودند از اول موجود نكرد بلكه بايد گفت مستعد وجود نبودند و چون بدن آماده جان گرفتن شد بر لطف خدا واجب آمد نفسي مناسب آن ايجاد كند تا بدان بدن تعلق گيرد و اگر نفس جدا شده از بدن ديگر هم بدان ملحق شود لازم آيد براي يك بدن دو نفس باشد با آنكه گفتيم هر نفس يك بدن بيشتر ندارد. و هر بدن نيز بيش از يك نفس دارد و اگر گويي خدايتعالي چون نفسي را مستعد بدن دانست لازم نيست نفس تازه ايجاد كند بلكه از همان نفوس جدا شده از بدن قبلي يكي را ملحق بدين بدن سازد گوئيم بدن تازه استعداد نفس تازه دارد و معنا ندارد درختي كه فعلا مستعد ميوه دادن است از ميوه هاي موجود سابق چيزي باو بچسبانند(15) .
ابدان در حال تولد و حتي قبل از تولد در حال جنين بالقوه اند. و اگر لازم باشد ارواح كه ممكن است ساليان دراز از آنها بگذرد به اين ابدان وارد شوند اجتماع بالقوه و بالفعل حاصل مي گردد و چه بسا اجتماع نقيضين. و اگر منتقل شدن نفس بعد از مفارقت به بدن ديگر لازم بود ميبايست همواره ابدان از بين رفته با ابدان به دنيا آمده برابر باشند در حالي كه چنين نيست.

پى‏نوشتها:
 

1) همان. ص 205
2)همان ص279
2) جيمز هوبت. مراقبه. ترجمه منوچهر شادان. انتشارات ققنوس. چاپ دوم ص1379 22
3) الماس اوشو. ص 316
4) مراقبه هنر وجد و سرور ص 82
5) الماس اوشو. ص 117
6) مراقبه هند وجد و سرور ص 79
7) همان. ص 54
8) همان. ص 383
9) سيد محمد علي مدرسي ( طباطبايي ). سماع، عرفان و مولوي. انتشارات يزدانچاپ اول 1378. ص 208
10) سوره انفال. آيه 35
11) سماع عرفان و مولوي. ص 96 به نقل از كتاب الاثني عشريه. ص 29
12) اينك بركه اي كهن. ص 46
13) ضربان قلب حقيقت مطلق. ص 342
14) جمال الدين علامه حلي. كشف المراد شرح تجريد الاعتقاد. انتشارات اسلاميهچاپ نهم 1379. ص 263
منبع : پگاه حوزه شماره 265
 

* ارسال مقاله توسط عضو محترم سایت با نام کاربری : irandoost