تحكيم وحدت اسلامى و پاسدارى از ارزش ها (1)


 

نويسنده:سيد على رضا حسينى




 
وحدت اسلامى و همزيستى دينى و مسالمت آميز مسلمانان يكى از اولويت هاى دينى است، زيرا در سايه و حدت مى توان از ارزشهاى اسلامى پاسدارى كرد. به اين جهت بايد هشيار بود كه در پيش پاى وحدت و به احترام آن ارزش هاى اسلامى را قربانى نكنيم. تحريف حقايق و ارزش ها نه تنها موجب تحكيم و حدت اسلامى نمى شود، بلكه به اختلافات بيشتر دامن مى زند. بلى اگر امامان معصوم شيعه (علیهم السّلام) از ارزشهاى اسلامى دست مى كشيدند ، نه زندان مى رفتند و نه شهيد مى شدند، شايد وحدت هم نيز به قيمت قربانى شدن ارزشها بهتر تحقق مى يافت. امّا اكنون كه آنان چنين نكرده اند و مأموريت خود را به بهترين وجه ممكن در پاسدارى از ارزش هاى اسلامى به انجام رسانده اند، ديگر امروز تحريف ارزش ها به خاطر تحكيم وحدت سودى ندارد و بيشتر به اختلافات دامن مى زند ، زيرا از يك سو حاميان ارزش هاى اسلامى را براى دفاع و حمايت از ارزش ها بر مى انگيزاند.
واز سوى ديگر دوگانگى بين گفته هاى پيروان ائمه شيعه در تفسير سيره آنان مخالفان را در مخالفتشان گستاخ تر مى كند. فزون بر اين مبارزان با ارزش هاى اسلامى را در اهدافشان موفق تر مى نمايد.
بايد از اين اصل غفلت نكرد كه پاسدارى از ارزش ها اصل است، و وحدت و همزيستى مسالمت آميز زمينه ساز اين پاسدارى است. بلى، آن گاه كه پايدارى بر ارزشى موجب از بين رفتن و حدت شود، و به دنبال آن ارزش هاى برترى پايمال گردد، بايد از آن ارزش موقتاً صرف نظر كرد.
در هر صورت «فراخوانى مكرر امامان به شركت در مراسم عبادى و مناسك دينى و تأكيد بر جماعت و فريضه حج» را ـ بدون توجه به شرائطى كه در امام جماعت از اماميه بودن، عادل بودن و... ـ حمل بر وحدت با اهل سنّت كردن تحريف احاديث امامان معصوم شيعه مى باشد.
در نظر همه مسلمانان مسلم است ، كه پيامبر اكرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «سَتفترق اُمّتى ثَلاث و سبعين فرقة، واحدة منها ناجية»;[1] پس از من امتم به 73 فرقه تقسيم مى شوند كه تنها يك فرقه «فرقه ناجيه» است، مسلماًبين اين فرقه ها در اصول و فروع اختلاف هايى وجود دارد كه موجب تشكل اين فرقه ها شده است.
امامان شيعه (اهل بيت پيامبر(علیهم السّلام)) كه بيان كننده معارف فرقه ناجيه مى باشند، بيانگر همه احكام ومعارف اسلامى به گونه صحيح آن و متفاوت با فرقه هاى ديگرند. حمل فرمايشات آنان بر تأكيد وتأييد فرق ديگر تحريف سيره آن بزرگواران وسعى در اطفاء چراغ هدايت است.

الف: نماز جماعت
 

شكى نيست كه احاديثى كه در باب «فضل الجماعة وتأكيد استحبابها فى الفرائض» آمده، بيان فضيلت نماز جماعت است با شرائط آن كه اختصاص به فرقه ناجيه دارد، ونمى توان به واسطه اين احاديث مرز بين مذاهب را برداشت.
بلى احاديث ديگرى نيز در منابع حديثى شيعه در باب «الصلاة خلف من لم يصل خلفه» آمده است كه وظيفه شيعه را در حال تقيه (اعم از خوفى ومداراتى) بيان مى كند.
اختصاص اين احاديث به نماز پشت سر نواصب وامويان و... نيز تحريف مراد احاديث است.
سرّ نماز خواندن حضرت امام حسن و امام حسين(علیه السّلام) پشت سر مروان و نماز اميرالمؤمنين(علیه السّلام) پشت سر خلفا را حديث حضرت امام رضا(علیه السّلام) «لا تصل خلف أحد الاّ خلف رجلين أحدهما من تثق به وتدين بدينه وورعه وآخر تتقى سيفه وسوطه وشرّه وبوائقه وشنئته فصلّ خلفه على سبيل التقية والمداراة» بيان مى كند، مسلماً آنان كه از فرقه ناجيه نيستند وجزء فرق ضالّه مى باشند، كه به مقتضاى حديث متواتر بين شيعه وسنى در آتشند از كسانى نيستند كه « نثق به و ندين بدينه وورعه».

ب: نماز جمعه وعيدين
 

اختلافات فراوانى كه در چگونگى نماز جمعه ونماز عيد فطر و قربان در احاديث أئمه شيعه(علیهم السّلام) وعمل عامّه وجود دارد، از قبيل دو قنوت در نماز جمعه، صلوات و درود بر معصومين در خطبه ها و نُه قنوت در نماز عيدين وادعيه خاصه در آن قنوت ها نشانه اين است كه احاديث نماز جمعه وعيدين هيچ ربطى به وحدت بين مذاهب ندارد، به همين جهت اكثر فقهاء شيعه وجوب نماز جمعه را مشروط به تحقق شرائط آن از قبيل بسط يد و... مى دانند وهر چند بر شركت در نماز جمعه عامّه از روى تقية تأكيد دارند، امّا آن را مجزى نمى دانند.

ج: فريضه حج
 

با وجود اينكه حج يكى از مهمترين مظاهر وحدت امّت اسلامى است، كه در آن همه مسلمانان از هر نژاد وملت ومذهبى باشند دور هم جمع مى شوند، تنها در اثبات ماه از روى تقية مى توان از حاكم اهل سنّت پيروى كرد، عمده هماهنگى اعمال حج به واسطه هماهنگى احكام آن در مذاهب است.
در عين حال با وجود اينكه اهل سنّت تأخير رمى جمره عقبه را در روز عيد تا بعد از ظهر جايز نمى دانند و رمى جمرات را نيز در روز يازدهم و دوازدهم قبل از ظهر جايز نمى شمارند، امّا شيعه در اين حكم از آنان پيروى نمى كند. مخالفت حضرت اميرالمؤمنين(علیه السّلام) را با خلفا در انجام حج تمتع، اهل سنت نيز نقل كرده اند.
در صحيح بخارى و سنن نسائي و سنن دارمى آمده است كه عثمان (نيز همچون عمر) از حج تمتع نهى كرده بود، چون ديد اميرالمؤمنين على(علیه السّلام) به آن نهى وقعى ننهادند، به آن حضرت اعتراض كرد، كه «أتفعلها و أنا أنهي عنها» آيا بجا مى آورى آن را كه من نهى كرده ام؟ و أميرالمؤمنين(علیه السّلام) جواب دادند: «ما كنت لأدع سنّة النّبىّ(صلّی الله علیه و آله و سلّم) لقول أحد» من كسى نيستم كه سنّت پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را براى گفته احدى رها كنم.[2]

تحكيم وحدت با انكار حقايق تاريخى
 

متأسفانه تاريخ وقايع دردناكى را حكايت مى كند ، شهادت واسارت تمام خاندان پيامبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) واقعيتى است كه نمى توان آن را پنهان نمود، پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هنگام رحلت تنها يك دختر ويك داماد وچهار نوه كه آنان را فرزند خود مى خواند از خود باقى گذاشت. از اين شش نفر فاطمه زهرا(سلام الله علیها) وامير المؤمنين(علیه السّلام) و امام حسن(علیه السّلام) و امام حسين(علیه السّلام) به بدترين وجه ممكن به شهادت رسيدند، زينب وام كلثوم (علیه السّلام) نوادگان پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به اسارت رفتند. وپس از آنان نيز همه أئمه اهل بيت (علیهم السّلام) به شهادت رسيدند و عمر شريفشان را در زندان ها وتحت مراقبت هاى ويژه بامظلوميّت سپرى كردند. وتمامى اين اسارتها و زندانها وشهادت هاى همه اين بزرگواران نيز به وسيله حاكمان بوده است.
مسلّماً انكار اين حقايق ونغمه الفت بين اهل بيت پيامبر(علیهم السّلام) وخلفا وحكام سرودن، نه تنها در تحكيم وحدت نمى تواند كارايى داشته باشد، بلكه بنيان وحدت را به باد مى دهد.
نمى توان بناى مقدس اتّحاد وهمبستگى را ـ كه بايد با مصالحى سنجيده شده بنا نمود تا هرچه محكم تر واستوارتر گردد ـ با سنگ نمك بنا كرد كه با بارانى خراب وجمعى را به كام مرگ فرو برد.
نمى توان با انكار وجود فرقه ناجيه وحق دانستن همه فرق وتمسك به گروهى از روايات بدون آشنايى با سند، دلالت، وجه صدور آن ها و بدون توجه به ساير ادله و واقعيت هاى تاريخى وسيره أئمه(علیهم السّلام) اين بنا را ساخت. بايد با «مبانى اتحاد» آشنا شد، تا اين بنارا بر بنيان مرصوص بنا نهاد. از اين رو به طور اجمال به مبانى اتحاد مى پردازيم:

راه به سوى سعادت يكى است
 

پيامبر اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از آغاز كه مردم را به اسلام دعوت كرد، اين هشدار را داد:تنها يك فرقه رستگار است. هر چند شهادتين «لااله الاّ الله»، «محمد رسول الله» وسيله تشكّل امّت اسلامى و دستآويزى براى همبستگى واتّحاد است، امّا تنها يك فرقه رستگارند، تنها يك فرقه راه نجات را مى پيمايند، و همه فرقه هاى درون امّتى نمى توانند برحق باشند، چنانكه فرمود: «سَتفترق اُمّتى ثَلاث و سبعين فرقة، واحدة منها ناجية و ثنتان و سبعون في النّار; امّت من به هفتاد و سه فرقه تقسيم مى شوند، يك فرقه اهل نجاتند و هفتاد و دو فرقه در آتشند.»
اين حديث را سنّى و شيعه در منابع حديثى، تاريخى وملل و نحل آورده و پيروان هر مذهبى خود را فرقه ناجيه مى دانند. امّا برخى ناآگاه يامغرض مى كوشند ـ بر خلاف دلالت حديث ونظر همه فرق اسلامى ـ اين هشدار مهمّ رسول خدا را ناديده گرفته، و با اهل نجات و رستگارى معرفى كردن تمام فرق اسلامى، زمينه تشتت آراء و به وجود آمدن فرقه هاى مختلف را فراهم ساخته، پيروان هر فرقه را در عقائدشان سست كرده، جامعه اسلامى را از تلاش براى دست يابى به اسلام راستين و پيروى از فرقه ناجيه وپرهيز از گمراهى و پيروى از فرقه هاى منحرف و حركت به سوى اتّحاد و راه راست باز دارند.

اهميّت پاسدارى از اتّحاد
 

اتّحاد و همبستگى جامعه اسلامى وزندگى مسالمت آميز از اهميّت برخوردار است; متجاوز از 100 آيه قرآن در نكوهش منافقان نازل گرديده و پيامبر اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آنان را مى شناخت، چنانكه در منابع حديثى و رجالىِ شيعه و اهل سنّت مشهور است كه پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نام منافقان را به خصوص به حذيفه تعليم داد و از اين رو، به او صاحب سرّ گفته مى شد. در صحيح بخارى اين تعبير براى حذيفه نقل شده است: «صاحب سرّ النّبي(صلّی الله علیه و آله و سلّم) الّذي لا يعلم أحد غيره; صاحب سرّ پيامبر آنچه هيچ كس غير از او آن را نمى داند».[3] شايد بتوان گفت يكى از مهمترين اهداف اين سماحت وبزرگوارى و خوددارى از معرفى اين منافقان پيشگيرى از تنش در جامعه اسلامى وآسيب به اتحاد بوده است. اين سيره پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را خاندان وى پس از او دنبال كردند، همانگونه كه سكوت پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در مقابل منافقان نشانه تأييد آنان نبود، خوددارى خاندان وى از مقابله با انحرافات پس از پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دليل بر امضاء آن انحرافات نمى باشد.
از اين رو همانگونه كه قرآن و پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نفاق ومنافقان را نكوهش مى فرمودند و در معرفى حق هيچ كوتاهى نمى فرمودند، خاندان وى نيز در شناساندن حق از باطل ومعرفى فرقه ناجيه از هيچ تلاشى دريغ نداشته اند. به بيانى ديگر، هيچ يك از دوهدف مقدس اسلامى (اتحاد، وپاسدارى از ارزش ها وحق) را فداى ديگرى نكرده، بلكه از هر يك براى تقويت ديگرى مدد مى طلبند.

راه شناخت فرقه رستگار
 

حضرت محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) براى نجات مردم از ابتداى دعوت به اسلام، فرقه رستگار را مشخص كرد، وبا فرموده اش:
«إنّما مَثَلُ أَهْلِ بَيْتِي فِيكُمْ كَمَثَلِ سَفِينَةِ نُوح، مَنْ رَكِبَهَا نَجَا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِقَ...;[4] مثل اهل بيت من همچون كشتى نوح است، كه هركس بر آن سوار شد نجات يافت و هر كس از آن تخلف ورزيد غرق گرديد».
به امر الهى كشتى نجاتى را معرفى نمود. پس از پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از 73 فرقه تنها فرقه اى كه بر اين كشتى سوار شوند، رهايى مى يابند.

مناديان همبستگى بين مسلمانان
 

شيعه وعلماى شيعه، كه بر اين كشتى سوار شده بودند، از آغاز به پيروى از ائمه اهل بيت(علیهم السّلام) جامعه را به اتّحاد و همبستگى فرامى خواندند وبا نقشه شوم و سنّت زشت طواغيت و فراعنه تاريخ ـ كه سبب ايجاد اختلاف وتفرقه بود ـ مقابله و مبارزه مى كردند. مطالعه و بررسى منابع حديثى و تاريخىِ شيعه، بر اين سخن گواه گويايى است:

1. احاديث شيعه و همبستگى با ساير مسلمانان
 

احاديث فراوانى از ائمه(علیه السّلام) در توجيه به چگونگى معاشرت شيعه با اهل سنّت در كتب روايى شيعه آمده است كه ما به ذكر نمونه اى بسنده مى كنيم.
شيخ حرّ عاملى در وسائل الشيعه بابى را تحت عنوان «باب وجوب عشرة الناس» به اين موضوع اختصاص داده، مى فرمايد:
«بَابُ وُجُوبِ عِشْرَةِ النَّاسِ حَتَّى الْعَامَّةِ بِأَدَاءِ الاَْمَانَةِ وَ إِقَامَةِ الشَّهَادَةِ وَ الصِّدْقِ وَ اسْتِحْبَابِ عِيَادَةِ الْمَرْضَى وَ شُهُودِ الْجَنَائِزِ وَ حُسْنِ الْجِوَارِ وَ الصَّلاةِ فِي الْمَسَاجِدِ;[5] باب واجب بودن زندگى مسالمت آميز با مردم، حتّى اهل سنت; بدين صورت كه امانت آنان را ادا كنيد و به سود آنان شهادت دهيد و به راستگويى با آنان پايبند باشيد، مستحب است كه مريض هاى آنان را عيادت، جنازه هاى آنان را تشييع، باهمسايگان رفتار نيكو و در مساجدحضور داشته باشيد.»
در اين باب احاديثى آمده كه از آن جمله روايت زير است:
راوى گويد: از امام(علیه السّلام) پرسيدم: سزاوار است رفتار ما ميان خود و آنان كه معاشرت داريم چگونه باشد؟ در حالى كه: «لَيْسُوا عَلَى أَمْرِنَا; بر اعتقاد ما شيعيان نيستند». فرمود: ببينيد، ائمه شما چگونه رفتار مى كنند، از آنها پيروى كنيد، آنچه آنان انجام مى دهند انجام دهيد. به خدا قسم آنان مريض هاى ايشان را عيادت مى كنند، جنازه هاى آنان را تشييع مى كنند وبه سود وزيان آنان (به حق) شهادت مى دهند وامانت هاى آنان را ادا مى كنند.[6]
از اين حديث وده ها حديث ديگر استفاده مى شود كه در رفتارهاى اجتماعى، هرگونه كه با شيعيان معاشرت مى كنيم، بايد با اهل سنّت نيز همانگونه معاشرت داشته باشيم.

2. علماى شيعه و همبستگى با ساير مسلمانان
 

كسى كه رساله هاى عمليّه مراجع تقليد را ملاحظه كند، به خوبى مى يابد كه علما و فقهاى شيعه، در مسائل مختلف، از طهارت و نجاست، احترام مال و جان، ارث، ازدواج، ديه و قصاص وساير احكام ميان شيعه وسنى فرقى قائل نيستند ومدرك اين فتاواى ايشان، احاديثى است كه دركتب فقه استدلالى به آن تمسّك كرده اند كه به عنوان نمونه حديثى را از جواهر الكلام; يكى از مشهورترين كتاب هاى فقه استدلالى شيعه نقل مى كنيم:
حمران بن اعين از امام باقر(علیه السّلام) نقل مى كند كه در ضمن حديث مفصّلى فرمود:
«اسلام آن چيزى است كه همه فرقه هاى اسلامى بر آن اند، دينى است كه درآن، خون ها محترم شمرده مى شود، قوانين ارث جارى مى گردد، ازدواج جايز است، مسلمانان بر نماز و زكات و روزه و حج اجتماع كرده اند. پس به آن از كفر خارج مى شوند و به ايمان نسبت داده مى شوند...
راوى پرسيد: آيا براى مؤمن شيعه بر مسلمان ]كه به ولايت ايمان ندارد، در اين احكام و حدود و غير آنها فضل وبرترى وجود دارد؟ فرمودند: اين دو شيعه و سنى در اين امور داراى يك حكم اند، ليكن براى مؤمن شيعه بر ساير مسلمانان، در اعمالشان و آن چه به وسيله آن به خدا تقرّب مى جويند برترى و فضيلت است».[7]
حتّى علماى شيعه براى ايجاد اتحاد ميان مسلمانان، فتوا مى دهند كه شيعيان، گاهى برخى از عباداتشان را مانند اهل سنّت به جا آورند. حضرت آيت الله العظمى خويى(رحمت الله علیه) در اين باره مى فرمايد:
«حكمت در تشريع اين حكم، مدارا و هماهنگى و وحدت كلمه ميان مسلمانان است و اينكه شيعه فرق خود را با اهل سنّت (در اهتمام به مسأله اتحاد) آشكار كنند و اين ملاك و حكمت، امروز هم وجود دارد. پس مستحب است حضور در مساجد اهل سنّت و نماز خواندن با آنان براى اينكه (اين سماحت شيعه) آشكار شود و ميان مسلمانان اتّحاد كلمه به وجود آيد».[8]

پی نوشت :
 

[1]. شيخ طوسى(ره) در الرسائل العشر، ص127، و محمد بن حسن بن مطهر الحلّى(ره) در ايضاح الفوائد، ج1، ص8 و شيخ حر عاملى(ره) در وسائل الشيعه، ج18، ص31، و علامه مجلسى(ره) در بحار الانوار، ج36، ص336، ح198 و حاكم نيشابورى در المستدرك، ج4، ص430، وابن حزم در المحلى، ج1، ص62 و ج11، ص103، و طبرانى در المعجم الكبير، ج18، ص51، و هيثمى در مجمع الزوائد، ج1، ص430 ص448، ومتقى هندى در كنز العمال، ج1، ص209 ـ 212 و...
[2]. صحيح بخاري ج 2، ص 151، و سنن نسائي ج 5 ص 148 و سنن دارمي ج 2 ص 69.
[3]. صحيح بخارى، ج5، كتاب فضائل اصحاب النبى، باب51، مناقب عمّار و حذيفه رضى الله عنهما، ح253، 254، ص90ـ91.
[4]. المعجم الصغير طبرانى، ج 2، ص 12، و المعجم الأوسط طبرانى، ج 6، ص 406، ح 5866، المستدرك حاكم نيشابورى، ج2، ص343، والمصنف ابن ابى شيبه، ج6، ص372، «عن على قال: إنّما مثلنا في هذه الاُمّة كسفينة نوح...»، ومجمع الزوائد هيثمى، ج9 ص265 ح 14981.
[5]. وسائل الشيعه، ج8، ص398، باب 1، باب وجوب عشرة الناس حتى العامّة...
[6]. وسائل الشيعه، ج8، كتاب الحج، باب 1، از ابواب العشرة، ح3، ص399.
[7]. جواهر الكلام، شيخ محمد حسن النجفى، ج6، ص58.
[8]. التنقيح، ج4، ص319. و إنّما الحكمة في تشريعها هي المداراة وتوحيد الكلمة وإبراز الميزه بينهم و بين العامة، و عليه فهي تأتي في أمثال زماننا أيضاً، فيستحب حضور مساجدهم و الصلاة معهم ليمتاز الشيعة بذلك عن غيرهم و تبيين عدم تعصبهم حتى تتحد كلمة المسلمين.