تحكيم وحدت اسلامى و پاسدارى از ارزش ها (3)


 

نويسنده:سيد على رضا حسينى




 

مقايسه اى بين مراجع شيعه وعلماء اهل سنّت
 

باتوجه به آنچه بيان شد ، مناسب به نظر مى آيد كه در اينجا دو مقايسه صورت گيرد:
نخست: مقايسه بين مراجع تقليد شيعه و پيشوايان مذاهب چهار گانه: ابوحنيفه ، مالك ، شافعى و احمد بن حنبل.
اين مقايسه را مى توان از جهات زير بررسى كرد:
الف: مبنا. ب: منبع. ج: قدرت استنباط. د: اصلاح پذيرى.

الف. مبنا
 

برخلاف پيشوايان مذاهب چهار گانه ـ با صرف نظر از اختلافات بين خودشان ـ فقهاء شيعه بر اساس رأى وقياس وهمچنين رأى وقول صحابه وتابعين فتوا نمى دهند.

ب. منبع
 

منبع استنباط فقهاء ومراجع شيعه قرآن و سنّت پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است وسنّت را از طريق ائمه معصومين(علیهم السّلام) تلقى مى كنند. و حديث صحابه و تابعين را از پيغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) همچون احاديث ساير محدثين پس از بررسى واثبات وثاقتشان به عنوان دليل حكم الهى مى پذيرند.
امّا پيشوايان مذاهب چهار گانه اهل سنّت راه شان در دست يابى به سنّت پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) پس از صد سال ممنوعيّت نقل حديث وانقراض دوران صحابه رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) احاديث صحابه وتابعين است بدون بررسى از حالشان زيرا همه صحابه را عادل مى انگارند، هر چند بين آنان اختلاف وجنگ و مخاصمه ودرگيرى وجود داشته است.

ج. قدرت استنباط
 

فقهاء ومراجع شيعه از تجربه هزار و سيصد ساله فقهاء گذشته كه در كتب فقهى انباشته شده در استنباط احكام الهى از قرآن وسنّت بهره مى گيرند.
امّا پيشوايان مذاهب چهار گانه، كه در قرن دوم هجرى مى زيستند چون در اوائل دوران استنباط احكام بود تجربه اى را پشت سر نگذاشته بودند.

د. اصلاح پذيرى
 

مسلّماً، فقهاء ومجتهدان در فتواهايشان خالى از اشتباه وخطا نيستند، به همين جهت گفته مى شود «للمصيب اجران وللمخطئ اجر واحد» اگر مجتهد در مقدّمات فتوايش كوتاهى نكرده باشد و از همان راهى كه خدا ورسول خدا تعيين كرده اند به استنباط پرداخته باشد آن كس كه به حكم واقعى الهى رسيده دو پاداش وآن كس كه اشتباه وخطا كرده است يك پاداش دارد.
با انسداد و بسته شدن راه اجتهاد و حصر مذاهب اشتباهات پيشوايان مذاهب چهارگانه تثبيت وبه عنوان احكام الهى باقى مانده وراه تصحيح واصلاح آنها بسته شده است. هر چند با توجه به بند «الف، ب، وج» كه بيان گرديد خطا واشتباه فقهاء شيعه كمتر است. افزون بر اين بواسطه باز بودن راه اجتهاد، اشتباه آن ها تثبيت نمى شود وفقهاء بعد از آنان خطاهايشان را به نقد مى كشند. به اين گونه فقه شيعه اصلاح پذير است.
آن چه گفته شد نتيجه مى دهد:
1. فتواى شيخ محمود شلتوت پاسخى مناسب وحكيمانه به نداى همبستگى واتحاد فقهاء شيعه بود، وجا دارد وى را به پاس اين فتواى تاريخيش ستود. زيرا مبنا ومنبع شيعه در استنباطش مورد پذيرش اهل سنّت است چون نه هيچ مسلمانى ترديد در حجيّت كتاب وسنّت دارد، ونه هيچ كس از شيعه وسنى ترديد در صداقت ووثاقت ائمه اهل بيت(ع) دارد.
2. هيچ مجتهد آگاه وآشنا به فقه اهل بيت(علیهم السّلام) نمى تواند فتوايى مشابه فتواى شلتوت صادركند. وهيچ شيعه اى نمى تواند با استناد به فتواى شلتوت از غير اهل بيت متابعت كند.
دوم: مقايسه بين مراجع تقليد شيعه وعلماء سنّى پس از پيشوايان مذاهب چهار گانه اهل سنّت.
علماء وفقهاء اهل سنّت خود مرجع نيستند، تنها بيانگر فتاواى پيشوايان چهارگانه اند، واحياناً اگر نياز به فتواى جديدى پيدا كنند، به جاى رجوع به كتاب وسنّت به انظار ائمه مذاهب چهارگانه مراجعه نموده وبا قياس به فتواهاى موجود از آنان فتوا صادر مى كنند. با بسته شدن راه اجتهاد اهل سنّت خود تقليد از فقهاء بعد از حصر مذاهب را جايز نمى دانند. امّا فقهاء شيعه به مقتضاى احاديث و ادلّه شرعى مراجع اند، با رجوع به قرآن و سنّت رسيده از طريق ائمه اطهار(ع) فتوا مى دهند ومردم از آنان تقليد مى كنند.

نكاتى ارزنده در راه اتّحاد
 

در هر صورت اين اختلاف اساسى بين شيعه وسنى نمى تواند مانع از همبستگى واتّحاد بين مسلمانان باشد.
امّا آنان كه در صدد دست يابى به اين هدف مقدس «اتّحاد» هستند بايد به نكاتى چند توجه كنند:
1. همبستگى و اتّحاد ميان مسلمانان جهان، در مقابل يهود ونصارى و استكبار جهانى، از اهمّيت بسيار برخوردار است.
2. دشمن با حيله و نيرنگ مى كوشد مانع اتحاد و همبستگى مسلمانان شود و گاه، به نام «دلسوزى براى وحدت» تيشه به ريشه اتّفاق وهمبستگى مسلمانان مى زند.
3. وجود مذاهب و فرقه هاى مختلف اسلامى، قابل انكار نيست و پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نيز آن را پيشگويى كرده اند.
4. تعدّدمذاهب نبايد مانع اتّحاد و همبستگى در مقابل دشمنان مشترك مسلمين شود.
5. نمى شود كه همه مذاهب، حق و مطابق واقع باشند، بلكه تنها يك مذهب است كه مذهب حق و پيروان آن فرقه نجات يافتگانند.
6. پيروان هر فرقه اى، وقتى تشخيص دادند كه باورها و معتقدات آنان نجات دهنده است، نبايد به بهانه اتّحاد و همبستگى از عقايد خود واحكام ومعارف اسلامى كه به آن رسيده اند دست بردارند.
7. آشنايى پيروان مذاهب با عقايد يكديگر، اگر همراه با هتك به معتقدات ساير مذاهب نباشد، نه تنها موجب تفرقه نمى شود، بلكه مانع از اتهام ودروغ پردازى دشمنان اسلام و مسلمين است.

راه هاى تحكيم اتحاد و همبستگى
 

مسلّماً تشيّع و تسنّن، دو مذهب است كه در بسيارى از مسائل با هم موافق و مشتركند و در برخى از مسائل با هم اختلاف دارند. اگر اختلافى در ميان مذاهب وجود نداشت، مذاهبى به وجود نمى آمد، قوام تعدد مذهب به اختلاف است. امّا در اين ميان مسائلى وجود دارد كه باوجود اينكه از موارد اختلاف نيست به عنوان مسائل مورد اختلاف مطرح گرديده است. و اين مسائل نيز سه دسته اند:
1. امورى كه به دروغ به يكى از مذاهب نسبت داده شده، به اين جهت به عنوان اختلاف مطرح گرديده است.
2. مسائلى كه مورد اختلاف بين فقهاء مذاهب است وربطى به اختلاف بين شيعه وسنّى ندارد، امّا به عنوان اختلاف شيعه وسنّى مطرح مى شود.
3. مسائلى كه از جهت فقهى واعتقادى مورد اتفاق مسلمانان است، امّا سيره عملى آنان متفاوت است، به گونه اى كه اين مسائل نمودار اختلاف بين شيعه وسنّى گرديده است.
پس مسائل موجود بين تشيّع و تسنّن پنج دسته اند، كه علماء سنّى و شيعه براى تحكيم اتّحاد و همبستگى بين مسلمانان بايد برخورد متناسب با هريك از اين دسته ها را داشته باشند.

دسته اوّل: مسائل مورد اتفاق.
 

اين مسائل بايد محور همبستگى و اتّحاد قرار گيرد، مانند توحيد ، نبوّت، قرآن، معاد، نماز، زكات، حج، روزه وده ها موضوع ديگر. با وجود اينكه بين مسلمانان و اهل كتاب تنها يك موضوع مورد اتفاق وجود دارد، اسلام با سماحت و اغماض ـ از انحرافات أهل كتاب مانند: تثليث[29]
چرا مسلمانان بر گرد محورهاى فراوان مورد اتفاق در تحكيم اتّحاد و همبستگى در مقابل دشمنان مشترك نكوشند، وگوش به نغمه شوم دشمنان تفرقه افكن داده وبه اهداف ننگين آنان جامه عمل بپوشند؟!

دسته دوم: مسائل مورد اختلاف
 

اين مسائل است كه حربه اى خطرناك در دست دشمنان اسلام براى ايجاد تفرقه ودرگيرى و نزاع مى باشد. از اين رو بايد علماء شيعه وسنّى براى خلع سلاح دشمن سه برنامه را مورد نظر داشته باشند:
1. تبيين نقطه نظرها به صورت شفاف وروشن، وآگاه نمودن مردم به معارف واحكام مذهب، خالى از هر گونه هتك وتوهين به نظر مخالف، زيرا تاريكى ها وناآگاهى ها زمينه مناسبى است براى بذر عناد و عداوت و دشمنى، وآگاهى وروشنگرى اين زمينه را از ميان مى برد.
2. مناظره علمى بدون تعصب بين علماء دو مذهب براى دست يابى به واقع ونظريّه مشترك، وعلنى بودن اين مناظرات به منظور آگاهى بخشيدن به عموم، ترجيح دارد.
3. پرهيز از جريحه دار كردن عواطف و احساسات پيروان مذاهب ديگر، با ابراز تنفر از مقدّسات آنان ويا تجليل و تعظيم از منفرات آنان، چه اينكه همانگونه كه توهين به مقدّسات پيروان هر مذهبى موجب جريحه دار شدن عواطف واحساسات پيروان آن مذهب مى گردد، تجليل وتعظيم از آنان كه مورد تنفر پيروان مذهبى مى باشند، موجب جريحه دار شدن عواطف و احساسات پيروان آن مذهب مى شود، مثلاً يادكردن و ستودن قاتلان و ظالمان اهل بيت پيامبر(علیه السّلام) در مقابل شيعه، غير قابل تحمّل و بسيار سنگين ودشوار است. مانند اينكه گفته شود، ابن ملجم مجتهد بوده و به واسطه كشتن علىّ(علیه السّلام) خداوند به او ثواب خواهد داد!! ويا بگويند: امير المؤمنين يزيد امام ومجتهد بوده وبه شهادت رساندن فرزندان پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) وبه اسيرى بردن دختران وى را بر اساس اجتهاد خود مرتكب شده ودر نزد خدا مأجور است و.. براى شيعه قابل تحمّل نيست. همان گونه كه اگركسى در مقابل سنّى ابولؤلؤ را به پاس قتل عمر بن خطاب بستايد وبر او رحمت فرستد، عواطف وى را جريحه دار كرده است. علماء شيعه و سنّى بايد به پيروان خودبياموزند كه به عقائد يكديگر احترام بگذارند واحساسات ديگران را به بازى نگيرند.
اين اصل آنقدر داراى اهميّت است، كه مراعات آن اختصاص به روابط پيروان مذاهب اسلامى ندارد. بلكه اين اصل بايد در همه جا مورد توجه مسلمانان قرار گيرد، حتّى در روابطشان با مشركان. خداوند متعال مى فرمايد: (وَ لا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ فَيَسُبُّوا اللهَ عَدْواً بِغَيْرِ عِلْم كَذلِكَ زَيَّنّا لِكُلِّ أُمَّة عَمَلَهُمْ) (به معبود) كسانى كه غير خدا را مى خوانند دشنام ندهيد، مبادا آنها (نيز) از روى نادانى خدا را دشنام دهند، اين چنين براى هر امتّى عملشان را زينت داديم [30]. از اين آيه استفاده مى شود، كه نبايد به مقدّسات هر قومى (هر چند در واقع از قداست و احترامى بر خوردار نيستند) در مقابل آنان هتك وتوهين كرد، هر چند آنان مشرك وآن چه را مقدّس مى شمارند بت باشد.

دسته سوم: دروغ ها وتهمت ها
 

كه موجب گرديده تا تصوّر شود بين مسلمانان در آن موارد نيز اختلاف وجود دارد. روشن است كه با آگاهى بخشيدن به توده مسلمانان وفاش شدن دروغها وتهمتها، وهم وگمان اختلاف نير رخت بر مى بندد. مثلاً علماء اهل سنّت به سنّيان بفهمانند كه شيعه نه تنها على(علیه السّلام) را خدا نمى داند، بلكه وى را برتر از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نمى داند، ونه تنها على(علیه السّلام) را افضل از پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نمى داند، بلكه فقهاء شيعه به اتفاق، قائلين به خدايى يا پيامبرى على(علیه السّلام) را كافر ونجس مى دانند. و براى رفع اتّهامات اهل سنّت را به مطالعه عقائد شيعه در مورد امامانشان تشويق كنند.
از سوى ديگر علماء شيعه به شيعيان بياموزند كه اهل سنّت دشمن اهل بيت(علیهم السّلام) نيستند، وعلماء اهل سنّت با نشر فضائل اهل بيت(علیهم السّلام) كه در منابع حديثى شان كم نمى باشد، علماء شيعه را در اين وظيفه مدد كنند.
ونيز علماء شيعه حساب ناصبيان ودشمنان اهل بيت را از ساير اهل سنّت جداكرده، وعلماء سنّى نيز حساب غاليان را كه على(علیه السّلام) را خدا مى انگارند، كه شيعيان آنها را كافر مى دانند، از شيعه جدا نمايند، وهمچنين تنفر خود را نسبت به نواصب و دشمنان اهل بيت(ع) ابراز نمايند.
اين گونه تلاش در ايجاد وحدت نقش چشم گيرى خواهد داشت.

دسته چهارم:
 

مسائلى كه مورد اختلاف بين فقهاء مذاهب است وربطى به اختلاف بين شيعه وسنّى ندارد. مانند دست باز يا دست بسته نماز خواندن، كه به عنوان يكى از مظاهر اختلاف بين شيعه و سنّى مطرح است، و حال آنكه تنها شيعه نيستند كه دست باز نماز مى خوانند بلكه يك چهارم اهل سنّت كه پيرو مذهب مالكند دست باز نماز مى خوانند. و مانند ازدواج موقّت يا متعه كه به عنوان يك اختلاف مذهبى ديگر مطرح مى شود، درحاليكه بسيارى از فقها و محدّثان اهل سنّت نيز قائل به جواز متعه بوده اند كه از آن جمله ، اين نظريه را به امامان دو مذهب، از مذاهب اهل سنّت، نسبت داده اند:

1. مالك بن انس، امام مالكيان
 

سرخسى در المبسوط،[35] جواز متعه را به مالك بن انس نسبت داده اند.

2. احمد بن حنبل پيشواى حنبليان
 

ابن قدامه در المغنى، از مقدسى نقل مى كند كه متعه مكروه است نه حرام; زيرا در اين باره، ابن منصور از احمد بن حنبل پرسيد، پس او گفت: اگر از آن پرهيز شود بيشتر دوست دارم، ظاهر اين كلام كراهت است نه حرمت.[36]
از اين قبيل مسائل نيز فراوان است كه اگر براى مسلمانان تبيين گردد، از اختلافات بين مذاهب بسيار كاسته مى شود. اين روشن گرى وظيفه هر مسلمان مشتاق شوكت وعزّت اسلام ومسلمين است.

دسته پنجم:
 

مسائلى كه از جهت فقهى واعتقادى مورد اتفاق مسلمانان است، امّا در عمل داراى سيره اى متفاوتند; مانند چگونگى صلوات بر پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ، باوجود اينكه در همه منابع حديثى اهل سنّت بر صلوات بر آل پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) همراه با صلوات بر آن حضرت تأكيد شده است[37] اهل سنّت در سخنرانى ها وكتابهاى خود غالباً مقيّدند به اين احاديث عمل نكرده صلوات بر آل محمد را نياورند، به گونه اى كه تفاوت صلوات بين «صلّى الله عليه و آله و سلّم» و «صلّى الله عليه و سلّم» نشانگر اين است كه مؤلف كتاب شيعه است يا سنّى.
وچگونگى ختم قرآن، با وجود اينكه در قرآن مجيد در دو مورد «العلى العظيم» و در چهار مورد «العلى الكبير» آمده است و مسلّماً اگر خدا را به دو تعبير «على» و«عظيم» تعظيم كنيم افضل است ـ چنانكه در قرآن نيز چنين آمده است ـ اهل سنّت مقيّدند در پايان قرائت قرآن بگويند: (صدق الله العظيم) بر خلاف شيعه كه مى گويند: (صدق الله العلى العظيم). از اين قبيل مسائل نيز كم نيست.
وچون اين گونه مسائل از شعائر است نمود آن در اختلاف واتّحاد بسيار است. با ترويج سنّت پيامبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در اين موارد پايه هاى وحدت نيز مستحكم مى شود.
به اميد شوكت و عظمت مسلمانان جهان در پرتو اتحاد و همبستگى و پيروزى آنان بر آمريكا و اسرائيل.

پی نوشت :
 

[27]. (لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللهَ ثالِثُ ثَلاثَة) سوره مائده، آيه 74.
[28]. (وَ قالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللهِ وَ قالَتِ النَّصارى الْمَسِيحُ ابْنُ اللهِ ذلِكَ قَوْلُهُمْ بِأَفْواهِهِمْ يُضاهِؤُنَ قَوْلَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَبْلُ قاتَلَهُمُ اللهُ أَنّى يُؤْفَكُونَ) سوره توبه، آيه 30.
[29]. سوره آل عمران، آيه 64.
[30]. سوره انعام آيه 108.
[31]. المبسوط، ج5، ص152.
[32]. شرح الزرقانى، ج3، ص155
[33]. الهداية في شرح بداية المبتدى، ج1، ص190.
[34]. شرح فتح القدير، ج3، ص153.
[35]. تفسير قرطبى، ج 5، ص 133.
[36]. المغنى، ج6، ص644
[37]. قال ابن قيم الجوزيّة: في جلاء الأفهام، ص292:... أنّ أكثر الأحاديث الصحاح والحسان، بل كلّها مصرّحة بذكر النّبي و بذكر آله، و... تظاهرت على لفظ «محمّد وآل محمّد». انتهى و نشير الى عدّة من هذه الاحاديث.
منها: ما ورد في كيفية الصلاة عليه 6. وهي كما قال 6: «قولوا: اللّهم صل على محمّد وعلى آل محمّد...».
فقد ورد في البخاري، ج3، كتاب التفسير، باب452، ص489، ح1222 و ج4، كتاب الدعوات، باب 734 ص، 434، ح1226.
ومسلم، ج1، كتاب الصلاة، باب17، ص386، ح406،405.
والنسائي، ج3، باب كيف الصلاة على النّبي «، ص47.
والترمذي، ج2، باب20 من ابواب الصلوة، ص352، ح483.
وابن ماجه، ج1، باب الصلاة على النّبي «، باب25، ص293، ح904.
وأبوداود، ج1، باب الصلاة على النّبي «، ص257، ح978،977،976.
والدارمي، ج1، باب الصلاة على النّبي «، ص356، ح1343،1342.
وأحمد في مسنده ، ج4، «مسند أبي سعيد الخدري»، ص94، ح11433، و ج8، «مسند أبومسعود الانصاري»، ص317، ح22415، و ج9، «حديث بريدة الاسلمي» ، ص18، ح23049، و ج6، «مسند الكوفيين»، ص320، ح18128، و ص324، ح18150، و ص325، ح18156.
 

منبع:پایگاه دانشگاه ادیان و مذاهب