نخستين آفريده از منظرى اسلامى و مسيحى (2)
نخستين آفريده از منظرى اسلامى و مسيحى (2)
آب: 1. فردى نزد امام باقر ــ عليه السلام ــ آمد و گفت، راجع به اولين آفريده خدا از شما سؤال دارم، زيرا بعضى «قدر»، بعضى «قلم»و بعضى «روح» را مطرح مى كنند. امام باقر ــ عليه السلام ــ فرمود: «حرف درستى نزده اند... خداوند «آب» را به عنوان چيزى آفريد كه همه اشياء از آن آفريده شده اند... خداوند اين شى آب را از چيز ديگرى خلق نكرده است».[26]
2. از امام صادق ــ عليه السلام ــ در مورد آيه «و عرش خداوند بر روى آب استقرار داشته است»[28]
از اين حديث معلوم مى شود كه بين حقيقت نوريه اهل بيت و اين «آب» جبروتى ارتباطى برقرار است; صدرالمتألهين در اين باره مى گويد، عرش خدا عبارت است از «علم خداوند به نظام خير به صورت تفصيلى» كه با علم كلى و قضائى خدا كه فوق اين علم است فرق دارد، زيرا اين علم كلى قضائى از نظر وجودى بر عرش احاطه دارد: «و عرش خداوند بر فراز آب است» (هود/ 7) اين «آب» را مفسرانِ اهل تحقيق به «علم» تأويل كرده اند، پس اين علم با علم تفصيلى اى كه مقيد به عرش است، فرق دارد. صدرا توضيح مى دهد كه گويا عرش جوهرى است كه واسطه بين عالم عقل ــ كه ثابت محض است ــ و عالم تغيّر است و به تعبير ديگر عرش واسطه فيض الرحمان است كه خداوند به واسطه آن با ايجاد متغيّرات، اسم رحمان خود را متجلى مى سازد. آنچه از خداوند در قلمرو متغيّرها صادر مى شود، اصل و منشأش در عرش است، زيرا خداوند اين امور را با اراده و اختيار انجام مى دهد و هر فاعل مختارى بايد فعل خود را در ابتدا تصور كند و براى تصور آن بايد مشيّت و اراده اش به آن تعلق گيرد. امّا در مورد خداوند، علم و اراده و مشيت همه از نظر وجودى يكى اند و به علم خداوند به نظام خير به صورت تفصيلى برمى گردند. پس عرش همان علم تفصيلى خداست كه عين اراده و مشيت (فعلى) اوست.[29]
اين كه مفسرانِ اهل تحقيق اين «آب» را به علم قضائى كلى تفسير نموده اند، سخنى است مدلّل، زيرا طبق حديث دوم، حقيقت اين آب همان حقيقت نوريه اهل بيت است كه در رواياتى از آنها تعبير به «نور» شده است و نور حقيقتى است كه به خودى خود ظاهر است و بقيه اشياء را نيز ظاهر مى كند. و علم هم حقيقتى نوريه و مجرد است و مجردات بر خلاف ماديات، نسبت به يكديگر «علم» دارند و از هم غايب نيستند. پس حقيقت نوريه اهل بيت عين علم است. و اگر «عرش» مقام علم خداوند است، كما اين كه حديث دوم دلالت دارد، پس با توجه به عينيت آن «آب» با حقيقت نوريه اهل بيت كه عين علم است، آن «آب» بايد به علمى خاص اشاره داشته باشد كه از نظر مرتبه، از علم مقيد به عرش بالاتر است. و چون هرچه مراتب وجودى يك موجود والاتر باشد، كليت و تجرد آن افزون تر مى شود، پس «آب» به علم كلى و قضايى خداوند اشاره دارد و «عرش» به رتبه پايين ترى از آن علم، يعنى علم تفصيلى اشاره دارد.[30]
جوهر: در بعضى روايات آمده كه «اولين آفريده» جوهرى خاص بوده: «اول چيزى كه خدا آفريد جوهرى بود كه خداوند با نظر هيبت به آن نگريست پس تبديل به آب شد، سپس خداوند از آن آتش، هوا و نور را آفريد».[31]
قلم: 1. امام صادق ــ عليه السلام ــ مى فرمايد: «اولين مخلوقى كه خدا آفريد قلم بود، پس به او فرمود «بنويس» پس هر آنچه را تحقق داشته و تا روز قيامت تحقق پيدا خواهد كرد، نوشت».[32]
2. از پيامبر اكرم ــ صلى الله عليه و آله ــ نقل شده كه فرمود: «اول چيزى كه خدا آفريد قلم بود، پس «نون» را آفريد و آن همان دوات است، سپس خداوند به قلم دستور داد بنويس! گفت چه بنويسم؟ خداوند فرمود: هر آنچه تحقق دارد و تا روز قيامت تحقق پيدا مى كند... پس قلم نوشت... و اين است تفسير آيه «قسم به نون و به قلم و آنچه مى نويسند.» سپس خداوند بر دهان قلم مهر زد، پس ديگر سخنى نگفت و تا روز قيامت هم سخنى نمى گويد».[33]
صحيفه قلم، لوح محفوظ است. در احاديثى در تفسير آيه «ن و القلم...» آمده: «نون لوح محفوظ است و قلم نورى است درخشنده».[35]
از اين حديث و بقيه احاديث معلوم مى شود كه اشياء عالم مجردات همگى زنده اند و به واسطه شدّت وجودى شان قابليّت تجلى به صور گوناگون را دارند. پس «نون» در عين اينكه لوح محفوظ است مى تواند «مركّب» هم باشد، زيرا نه لوح به معناى مادى آن است و نه نهر بهشتى و مركب، بلكه كما اينكه در رواياتى آمده، اينها حقايق نوريه اى اند كه آثار مختلفى را از خود بروز مى دهند و در پايان هم به يك حقيقت نوريه واحد و اتم بر مى گردند.
جمع بندى روايات پيرامون «اولين آفريده»
صدرا مى گويد، چنين موجودى با اين خصوصيات حتماً بايد باشد و هست، زيرا از طرفى خداوند هم بسيط الحقيقه است و هم عالم و جواد و رحيم و هم داراى قدرت بى نهايت و در حق چنين خدايى منع فيض جايز و روا نيست، پس بايد با خلقت موجودات، فيضش جريان يابد و از طرف ديگر بر اساس قاعده امكان اشرف كه مبتنى بر قاعده «سنخيّت بين علت و معلول» و قاعده «الواحد لا يصدر عنه الا الواحد» است وجود يافتن مخلوقات به صورت الاشرف فالاشرف است و از بين جواهر نزديك ترين و شريفترين موجود ممكن به خداوند، «عقل» است كه بسيط محض است و از خداى واحد و بسيط محض جز امر بسيط صادر نشود، اما سائر جواهر از نفس و جسم و ماده و صورت هر كدام تعلقى به ماده دارند و ماده امرى مركب و غير بسيط است. حقيقت اين عقل با حقيقت روح اعظم مطرح در آيه «بگو روح از امر پروردگار من است»[37] يكى است.
صدرا در ادامه مى نويسد، حقيقت عقل همان «قلم» است، زيرا چون عقل واسطه حق تعالى در تصوير علوم و حقايق بر الواح قضائيه يعنى نفوس كليه و الواح قدريه يعنى قوه خيال است به آن قلم گفته اند، زيرا قلم خداوند، نى، آهن و جسم نيست، كما اينكه لوح او چوب و كاغذ نيست زيرا طبق روايات همه موجودات زنده اند[38] و حقيقت اين عقل با «نور» يكى است، زيرا عقل، حقيقت وجودى اى است كه از هر ظلمت جسمانى، نقص و حجابى منزّه است و نور همان وجود است كه به خودى خود ظاهر، و مايه ظهور بقيه است و ظلمت عدم است. به اين حقيقت ازآن جهت «روح» اطلاق مى شود كه مايه حيات نفوس است ونيز اين حقيقت همان «حقيقت محمدّيه»است كه اعاظم صوفيه به آن معتقدند، زيرا طبق رواياتى كه از اهل بيت نقل شده اين حقيقت، همان كمال وجود پيامبر ـ صلى الله عليه و آله ـ است كه خلقت از او شروع شده و به او ختم مى گردد.
صدرا مى گويد، تمام ويژگى هاى عقل در روح رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) موجود است و اقبال و ادبار در روايت هم بيان حال روح پيامبر است كه خداوند به او دستور داد كه به دنيا روى آورد و با هبوط به زمين، براى همه عالميان رحمت باشد، پس او به زمين رو كرد، پس نور پيامبر، به صورت باطنى، همراه هر پيامبرى بود، ولى با شخص خودش به صورت ظاهرى هم همراه بود، كما اينكه از او نقل شده كه فرمود: «نحن الآخرون السابقون» يعنى ما بمانند ميوه درخت، پس از همه انبياء ظهور پيدا كرديم، امّا خلقت و وجود ما، به مانند بذر، اول از همه بود. و منظور از ادبار، يعنى برگشت از دنيا به سوى رب كه در شب معراج و نيز هنگام رحلت پيامبر انجام شد و چون عقل محبوبترين مخلوق است، از اين رو رسول خدا «حبيب الله» است.[39]
بيان صدرا در جاى ديگرى در مورد عقل اول نوشته است چنين است: «اين عقل هيچ كمال بالقوه اى ندارد و در ذات او هيچ جهت عدمى و قصورى نيست جز آنكه آن جهت عدمى، به وجوب وجود حق تعالى منجبر شده است، از اين رو به عالم عقل، عالم «جبروت» مى گويند و اين عقل نور محض است كه در آن ظلمت و شرّى نيست، جز اينكه در حجابِ شعاع نورِ سطوت و هيبت حق تعالى است. و اين عقل همان «كلمة الله» و «امر الله» است».[40]
صدرا در جاى ديگرى در مورد ترتيب موجودات: «خداوند اشياء را ابداعاً آفريد، بدون اينكه از نمونه اى نسخه بردارى كرده باشد و يا خميره عالم را از ماده اى گرفته باشد. و آنها را به ترتيب شرافت آفريد; اول عقل، سپس نفوس، بعد طبائع فلكى، سپس طبائع عنصرى تا اينكه اجرام و مواد را آفريد و تمام اينها موجوداتى بسيط اند كه بدون دخالت ماده آفريده شده اند».[41]
ديدگاه قاضى سعيد قمى (ت 1107): او در يك جا به اين سخن پيامبر اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) استناد مى كند: «اول مخلوقى كه خدا آفريد نور من بود». و چنين شرح مى دهد: رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) اول كسى است كه كوبه درِ وجود و ايجاد را به صدا درآورد و تمام آسمان ها و زمين به نور وجود او نورانى شد، زيرا او اولين وجود است و يا اينكه غايت ايجاد است و كما اينكه تمام موجودات به واسطه او به حليه نور وجود آراسته شدند، همانطور از اولين و آخرين، همه نور علم و معرفت را از او اقتباس كرده و مى كنند.
قاضى سعيد در خصوص مقتضاى عملى اعتقاد به نخست آفريده بودن نور رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مى گويد: «هر فردى با تخلّق به اخلاقيات و آداب رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و با تبعيت از او امر و نواهى او، به قابليتى مى رسد كه معارف الهى اى كه بر قلب پيامبر فيضان دارد، به قلب او انعكاس مى يابد و در آخرت از شفاعت پيامبر بهره مند مى شود».[42]
قاضى سعيد در جاى ديگر به اين حديث منقول از رسول اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) تمسك مى كند: «اول چيزى كه خداوند آفريد عقل بود» و شرح مى دهد كه هر خيرى در عالم ماده، داراى ملكوتى خاص است كه ماده را تدبير مى كند و براى آن ملكوت جبروتى است كه بر ملكوت احاطه دارد و به تعبير ديگر هر چيزى مثالى دارد و هر مثالى، اصل و حقيقتى كه عين صرافت و نوريّت است، زيرا اساس عوالم سه تا است: عالم حس، عالم نفس و عالم عقل و به تعبير ديگر: عالم شهادت، عالم غيب و عالم غيب الغيب[43] پس عقل كه «اول آفريده» است، از عالم جبروت و غيب الغيوب است كه اصل عالم ماده، بلكه عالم ملكوت است.
قاضى سعيد (رحمت الله علیه) در جاى ديگرى حديث «اول خيرى كه خدا آفريد آب بود» را آورده است.[44]
ديدگاه قاضى سعيد در وجه جمع بين «نور»، «عقل»، و «آب»: بايد بين صادر اول در عالم علوى با صادر اول در عالم كونى ]مادى[ فرق گذاشت، زيرا صادر اول در عالم علوى، «نورى» است كه از جهت علت بودن، در بردارنده همه انوار است و اين همان نور حقيقت رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است كه از آن بقيه موجودات آفريده شده است و احاديثى بر اين مطلب دلالت دارد، مثل حديث جابربن عبدالله كه مى گويد از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) پرسيدم: اول چيزى كه خدا آفريد چه بود؟ حضرت فرمود: « نور پيامبرتان اى جابر، سپس خداوند هر خيرى را از او آفريد...»[45] اما صادر اول در عالم كونى و مادى، آبى است كه قابليت جامع و تام دارد كه هر شيئى بشود، درست به محاذات صادر اول در عالم علوى كه احاطه فاعلى او جامع و تام است.
قاضى سعيد(رحمت الله علیه) حقيقت نور رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را با حقيقت عقل يكى مى داند و براى تأييد اينكه آن نور در بردارنده همه انوار و اشياء است، به حديثى تمسك مى كند كه در علل الشرائع آمده: «ان الله خلق العقل وله رؤوس بعدد رئوس الخلائق»: خداوند عقل را آفريد و اين عقل به تعداد سرهاى موجودات داراى سر است».[46]
جناب قاضى براى اثبات اوليّت حقيقت نور رسول خدا، بيان ديگرى نيز دارد: اسم «الله» جامع همه اسم هاى خداوند است و كسى مى تواند مظهر اسم الله باشد كه دو ويژگى داشته باشد: 1) عبوديت او محض و تام باشد. 2) رسالت او كلى و جامع باشد... اين دو ويژگى از اختصاصات آن حضرت است... طبق سخن قرآن دست پيامبر دست خداوند است، زيرا «همانا كسانى كه با تو بيعت مى كنند با خداوند بيعت مى كنند».[49] تا كسى به مقام تحقق در عبوديت يعنى احساس فقر ذاتى در خود از هر جهت نرسيده باشد، آينه وجودش آن قدر صيقل نيافته است كه ذات حق و تمام صفات و افعالش در او متجلى شود.
مرحوم قاضى سعيد(رحمت الله علیه) حديثى را نيز نقل مى كند بدين مضمون كه: «آنگاه كه جبرئيل با پيامبر نجوا مى كرد... ناگاه ملكى در پيش رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) متمثّل شد و پيامى را از خداوند آورد كه: اى محمد خدايت به تو سلام مى رساند. و تو را مخير كرده است كه يا پيامبرى و پادشاهى را و يا پيامبرى و عبدبودن را بپذيرى كه حضرت شقّ دوم را پذيرفت...».
و قاضى سعيد براى اثبات رسالت مطلقه و كلى حضرت، مى گويد: «رسالت مطلقه عبارت از دائره كليه و فلك عامى است كه تمام افلاك جزئيه را در بردارد، زيرا تمام اشياء روحانى به جهت بساطت، به صورت دايره اند زيرا اگر دايره اى نباشند داراى ابعاد مى شوند و اين با بساطت سازگار نيست. لكن دائره كليه در بردارنده، بقيه دائره هاى جزئى است، زيرا هر نقطه اى از دايره كليه، مركز يك دائره حقيقى است، پس همه اينها را در بردارد. و صاحب دائره كليه پيامبرى است كه به مرتبه جامعيت رسيده باشد و صد و نوزده خصلت و خُلق الهى[53] و حمد عبارت است از جمع كردن تمام صفات الهى، و تمام صفات خداوند شايسته حمداند و نيز به پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) جوامع الكلم داده شده است يعنى اصل و منشأ تمام كلمات وجودى و حقايق حكيمانه به او عطا شده و گفته شده است كه منظور از جوامع الكلم «قرآن» است.
ديدگاه مرحوم مجلسى (م 1111): ايشان بر اساس مبناى كلامى اش به مجردى غير از ذات حق اعتقاد ندارد، از اين رو به عقل بنا به مفهوم فلسفى اش كه موجودى است ذاتاً و فعلا مجرد باور ندارد، بلكه آن را با ضروريات اديان ناسازگار مى بيند.[56]
جمع بندى نهايى روايات: اولا، روايات فراوانى در اين باب وجود دارد كه بخش اندكى از آن بيان شد و در بين آنها صحيحه نيز هست و از نظر تعداد به حدى است كه مى توان گفت كه تواتر معنوى دارند، اگر تواتر لفظى نداشته باشند. از اين روايات به دست مى آيد كه خداوند تبارك و تعالى قبل از خلقت همه موجودات، آنگاه كه مكان، زمان، و عرش، و فرش، آسمان، زمينى و... در كار نبود، مخلوقى را آفريد در غايت شرافت كه واسطه بين او و سائر مخلوقات، بلكه سبب خلقت آنها است. و از ويژگى هاى او كه در اين روايات آمده، يعنى نداشتن مكان و زمان و ...، استفاده مى شود كه موجودى است مجرد كه از نواقص ماده و زمان و مكان منزّه است. از اين موجود غالباً به «نور» تعبير مى شود، زيرا، از باب تشبيه معقول به محسوس، در بين اشياء مادى، نور از همه لطيف تر و شريفتر است و آن نورى حسى نيست، زيرا نور حسى در قيد زمان و مكان است، اما اين نور كه بر حسب روايات شريفترين مخلوق است، منزه از زمان و مكان است.[57]
ثانياً، از آن موجود شريف به «عقل» هم تعبير شده است. در مورد حقيقت عقل از نگاه روايات (فعلا در اينجا با مفهوم فلسفى «عقل» كه به معناى موجودى كه ذاتاً و فعلا از تعلق به ماده منزّه است كارى نداريم) مى توان به كلام امام صادق ــ عليه السلام ــ تمسك كرد كه: «خداوند عقل را از چهار چيز آفريد: از علم و قدرت و نور و مشيت به امر، پس خداوند حكم كرد كه عقل قائم به علم بوده و دائماً در ملكوت باشد».[58]
و نيز براى فهم حقيقت عقل مى توان به اين حديث توجه كرد: اميرمؤمنان ــ عليه السلام ــ به نقل از رسول مى فرمايد: خداوند عقل را به صورت فرشته اى آفريد كه به تعداد مخلوقاتى كه آفريده و تا روز قيامت مى آفريند، براى آن فرشته «سر» قرار داده است و براى هر سرى، صورتى است و براى هر انسانى، سرى از سرهاى عقل است و آن سر صورتى دارد كه بر آن پرده اى افتاده و در هنگام بلوغ برداشته مى شود، پس «نورى» در قلب آن انسان قرار مى گيرد كه واجب و مستحب را مى فهمد».[59]
البته چنانكه از روايات بر مى آيد، عقل داراى دو بلكه سه رتبه است:
1): عقلى كه نخستين آفريده است و حقيقتش با «نور مطلق» و «نور پيامبر» و... يكى است و مى توان از آن به عقل كلى تعبير كرد.
2) عقلى كه از تجليات آن عقل كلى است. در حديث جابر از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آمده: گفتم اى رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) اول چيزى كه خدا آفريد چه بود؟ فرمود: « نور پيامبرت اى جابر، خدا آن را آفريد سپس از آن هر خيرى را ايجاد كرد، سپس خداوند آن را در مقام «قرب» به آن مقدار كه خواست نگه داشت، سپس آن را چند قسمت كرد، پس عرش را از قسمتى و كرسى را از قسمتى ديگر و حاملان عرش و كرسى را از قسمت سوم خلق كرد و قسمت چهارم را در مقام «حبّ» به مقدارى كه خواست نگه داشت سپس آن را چند قسمت نمود، پس قلم را از قسمتى و لوح را از قسمت ديگر و بهشت را از قسمت سوم خلق نمود و قسمت چهارم را در مقام «خوف» به مقدارى كه اراده كرد نگه داشت، سپس آن را چند جزء نمود، پس ملائكه را از جزئى و خورشيد را از جزء ديگر و ماه را از جزء سوم آفريد و جزء چهارم را در مقام «رجاء» به ميزانى كه اراده كرد، نگه داشت ، سپس آن را چند جزء نمود ، پس «عقل» را از جزئى ، و علم و حلم را از جزء ديگر و عصمت و توفيق را از جزء سوم آفريد و جزء چهارم را در مقام «حياء» به مقدارى كه خواست نگه داشت ، سپس با نگاه هيبت به آن نظر كرد ، پس آن نور ، تراوش كرد و از آن 124 هزار قطره چكيد ، پس از هر قطره اى روح نبى و رسولى را آفريد، سپس ارواح انبياء بازدمى داشتند ، پس خداوند از نَفَس و بازدم آنها روح اولياء و شهداء و صالحان را آفريد».[60]
با توجه به اين حديث شريف به نظر مى رسد كه عقول جزئيه اى كه در هر فرد بالغى شكوفامى شود از تجليات اين عقل مرتبه دوم هستند و خود در مرتبه سوم قرار مى گيرند.
پی نوشت :
[25]. همان، ج26، ص6.
[26]. بحار، ج54، ص66 و 67 و 96.
[27]. هود / 7.
[28]. بحار، ج57، ص95.
[29]. صدرالمتألهين، شرح اصول كافى، ج1، ص2ـ 400.
[30]. رك: كتب فلسفى، مثل نهاية الحكمه بحث علم و نيز آيات و رواياتى كه از علم به نور تعبير كرده است، مثل آيه «و يجعل لكم نوراً تمشون به» (حديد/ 28) و مانند روايتى از على(ع): «خداوند عرش را از چهار نور خلق كرد... و نور سفيد و آن علمى است كه خداوند آن را بر دوش حاملان عرش قرار مى دهد (بحار، ج58، ص10).
[31]. بحار، ج64، ص13.
[32]. بحار، ج57، ص366.
[33]. همان ص374، از الدرالمنثور، ج6، ص250.
[34]. همان، ص374.
[35]. همان، ص374.
[36]. اسراء/ 85.
[37]. اعراف/ 54.
[38]. بحار، ج57، باب لوح و قلم.
[39]. رك: صدر المتألهين محمد بن ابراهيم شيرازى، شرح اصول كافى، ج1، ص18ـ 215.
[40]. همان، ص227.
[41]. همان، ص5 و 364.
[42]. قاضى سعيد محمد بن محمد مفيد القمى، شرح توحيد الصدوق، ج1، ص106، تصحيح نجفقلى حبيبى.
[43]. همان، ج1، ص199 و 189.
[44]. همان،ج 1، ص518.
[45]. بحار، ج57، ح 116 .
[46]. قاضى سعيد قمى، شرح توحيد، ج1، ص518.
[47]. فتح / 10.
[48]. نجم / 4.
[49]. انفال 17.
[50]. در بعضى روايات 150 خصلت آمده، رك: ابن شهر آشوب، ج1، ص142، الهى منش.
[51]. قلم آيه 4.
[52]. به نقل از بحار، ج16، ص402.
[53]. به نقل از معانى الاخبار، باب معنى الوسيلة، ص116.
[54]. مراة العقول، ج1، ص27ـ28.
[55]. بحار الانوار، ج1، ص102 و ج7، ص309 و مراة العقول، ج1، ص28.
[56]. بحار الانوار، ج57، ص309.
[57]. رك: پاورقى علامه طباطبائى (ره) بر بحار الانوار، ج1، ص104. همين جا خوب است بر اين نكته توجه شود كه محتواى اين روايات با سخن بزرگانى مانند علامه مجلسى(ره) كه غير خداوند را مجرد نمى دانند سازگار نيست و اگر مثل مرحوم مجلسى محتواى اين روايات را مى پذيرد، كه مى پذيرد، كما اينكه در جاهايى تصريح كرده اند، مى بايد مجرد بودن غير خداوند را قبول نمايند.
[58]. بحار، ج1، ص98، ح 12. توضيح حديث: الف. مشيت به امر: گرچه تمام مخلوقات با مشيت و اراده خداوند موجود مى شوند، امّا در خلقت عقل نيازى به گذر زمان نيست، زيرا از عالم امر است (اعراف 54) و عالم امر در مقابل عالم خلق و ماده است و در ايجاد عالم خلق گذر زمان دخيل است. پس گويا اين حديث شريف اشاره اى به اين دارد كه «عقل» از مجرّدات است;
ب. با اينكه تمام مخلوقات مظهر علم و قدرت و اراده خداوندند، ولى گويا اين حديث اشاره دارد به اينكه يا عقل از بين مخلوقات تنها موجودى است كه همه آثار خداوند از علم، قدرت، نورانيت و مشيّت به امر (ايجاد گرى به صورت كن فيكون) از آن ظهور پيدا مى كند و به اين معنا واسطه خلقت بقيه موجودات مى شود و يا اينكه عقل موجودى است كه اختصاصاً به طور مستقيم از علم، قدرت و نوريّت و مشيت امريه خداوند ايجاد شده است.
[59]. همان، ص99 ح 14.
[60]. رك: طباطبائى، محمد حسين، تفسير الميزان، ج1، ص12.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}