نخستين آفريده از منظرى اسلامى و مسيحى (4)
نخستين آفريده از منظرى اسلامى و مسيحى (4)
«لوگوس» در فلسفه يونان
طالس ملطى (624 تا 548 ق.م) شايد تحت تأثير بابليان عنصر اصلى آفرينش را «آب» مى دانست و كلمه اى كه در نزد بابليان به معناى آب به كار مى رفت در اصل معناى نداء و بانگ داشت (يكى از معانى «لوگوس» بانگ و نداء است). ارسطو حدس مى زند كه چون غذاى همه موجودات داراى رطوبت است و اين كه گرما خود از رطوبت به وجود آمده و بذرهاى همه اشياء طبيعى رطوبت دارد، طالس به اين ديدگاه رفته است.[83]گوييم: بعيد نيست مراد طالس از آب همان وجود منبسطى باشد كه قابليت پذيرش صور متعدد را داراست و عرفاى مسلمان از آن به «نَفَس الرحمان» يا «عماء» و يا «هباء» تعبير مى كنند و نام گذارى آن به «آب» شايد از جهت زلاليت و بى شكل و رنگ بودن آب است.
هراكليتوس (530 ق.م) فيلسوفى شاهزاده و راهب كه در طرح نظريه لوگوس شهرت دارد. از نظر وى لوگوس اصل و مبدأ عالم و اصل معقوليت همه چيز است; «لوگوس»، اخگر آسمانى است كه هستى از آن پديد آمده و در واقع قوه مصور جهان است همچون قوه عاقله در انسان. روح انسان بخشى از عقل عينى يا لوگوس اشياء است. به عبارت ديگر، لوگوس هم حيات است و هم عقل. هراكليتوس عقل انسانى را جزئى از اين عقل كه عقل الهى است مى داند. از نظر او عقل و انديشه انسان در پى چيزى نيست جز پيوستن به اين عقل الهى (كلمه) كه گوهر همه اشياء است.[85]
فيثاغورث (532 ق .م): كه با مكاتب شرقى و ايرانى و مصرى و بابلى آشنايى داشته و در پى جمع بين «عقل و حكمت» يونانى و «اسرار» مذاهب بوده است، اكتشافات رياضى و موسيقى او را بدانجا سوق داد كه «عدد» را مبدأ وجود دانست; نظام هستى جز هماهنگى اعداد نيست و انسان چون با جهان هستى هماهنگ است، اين نظام را درك نمى كند. به نظر وى عقل به مدد علوم رياضى، به اسرار عالم دست مى يابد. اين ديدگاه و نيز محورى بودن انديشه تزكيه و تطهير در نزد فيثاغورثيان، در افلاطون تأثير داشته است.[86]
اما افلاطون (428 ـ 347 ق.م) جهان ماده را سايه حقيقت، و حقايق اشياء را همان «مُثُل» يا صور مى داند; بالاترين مثال، «مثال خير» است كه از همه به خدا نزديك تر است و بقيه، سايه هاى اويند، پس از نظر او «صادر اول» همان «مثال خير» است كه هراكليتوس از آن به «لوگوس» تعبير مى كرد. در نظر ارسطو (384 ـ 322 ق.م) شاگرد افلاطون جهان يكپارچه و زنده است. او مى گويد «لوگوس» كه جان دار و بى جسم است بسان دَمِ آتش، تمام حوادث جهان را رهبرى مى كند. و نيز او علت صورى اشياء را به نام «لوگوس» نام گذارى كرده است.
از آناكساگوراس تا ارسطو گاه نوس (nous) را به جاى لوگوس به عنوان مبدأ انگيزشى جهان به كار برده اند. «نوس» قوه اى غير مادى است، در حالى كه «لوگوس» نيرويى مادى است.[88]
اما رواقيان (از قرن سوم قبل از ميلاد تا اواخر قرن دوم ميلادى) نظريه هراكليتوس را بسط دادند و بر مفهوم «لوگوس» تأكيد بسيارى كردند. از نظر آنها لوگوس اصل عالم است و جنبه الوهى دارد، بلكه خود خداست. حقيقت لوگوس در همه موجودات عالم تجلى دارد. اينان از ظهور لوگوس در هر چيزى به «عقل پذيرى» يا «كلمه عقلى» آن چيز و به تعبير ديگر spermatikos) (logos [91]
ابتداى خلقت از نگاه يهود:
«خداوند به «حكمت» خود زمين را بنيان نهاد، به «عقل» خويش آسمان را استوار نمود، به «علم» او لُجّه ها منشق گرديد»;[94]
البته يهوديان اين عقل و حكمت را «تورات» (يعنى اسفار خمسه كه به اعتقاد يهوديان بر حضرت موسى (علیه السّلام) نازل شده است) مى نامند و معتقدند كه جهان هستى از روى آن ساخته شده است.[95]
فيلون يهودى اسكندرانى كه معاصر حضرت عيسى و يحيى است و در اسكندريه مردم را به فلسفه الهى دعوت مى كرد و به دنبال اين بود كه بين فلسفه و دين آشتى ايجاد كند، تبيين خود را از لوگوس ارائه كرد.
بنا به دائرة المعارف جديد كاتوليك، نظريه «لوگوس» فيلون، آميزه اى است از ديدگاه كتاب مقدس و فلسفه يونانى. در عهد عتيق از «كلمه»اى الهى سخن رفته كه واسطه خلقت و تصرّف خداوند در عالم است: «به كلام خداوند آسمان ها ساخته شد و كل جنود آنها به نفخه دهان او» (مزامير، باب 23، آيه 6)، «كلام خود را فرستاده، ايشان را شفا بخشيد» (مزامير، باب 107، آيه 20)، «اى اورشليم خداوند را تسبيح بخوان... كه كلام خود را بر زمين فرستاده است» (مزامير، باب 147، آيه 15). اين تجسم بخشى و انسان انگارى[99] ــ يعنى معلوم نيست كه اين تصور شخص گونه و انسان وار از خداوند (يهوه) صرفاً بيان شاعرانه است يا اينكه نويسندگان عهد عتيق و ترگوم ها به طور هستى شناسانه و با نگاه فلسفى و متافيزيك و با دقت عقلى اين متون را نوشته اند.
لوگوس به عنوان تمثال خداوند: مفهوم فلسفى ـ يونانى «لوگوس» تركيبى از «لوگوسِ» هراكليتوس و رواقيان با عالم مثل افلاطونى بود. فيلون نظريه عالم مثل افلاطونى را با «لوگوس» يكى مى گرفت. از نظر افلاطون جهان محسوس، تصويرى از عالم مثل است (تيمائوس 92) و فيلون بر اساس سفر پيدايش (26:1) اين دريافت را داشت كه خدا انسان را به صورت و شبيه و خود آفريده است. فيلون از اين آيه چنين برداشت كرد كه لوگوس مثالو صورت خداست و انسان مثالِ «مثال» يا صورت صورت خداست; از طريق لوگوس كل جهان شكل گرفت و او مهم ترين موجودى است كه عقلا مى توان تصور كرد و نيز نزديك ترين موجود به حق تعالى است. بنابراين لوگوس «مثال» و مظهر الهى است، و او عقل تشخص يافته الهى است كه مخلوقات را به خداوند مرتبط مى سازد.[100]
لوگوس و حكمت: به نظر مى آيد كه در بعضى زمان ها «حكمت» از «لوگوس» نقش برجسته ترى داشته و در زمان هايى لوگوس بر حكمت تفوق داشته است. در واقع اين دو، چيزى نيستند جز همان عقل الهى كه واسطه خلقت است. لوگوس همان حكمت است، منتها «حكمت» بيشتر جنبه انوثيت دارد و به عنوان مادر آفرينش، جنبه پذيرندگى عقل الهى را بيان مى كند.[101]
فيلون مى گويد: «عالمى كه صرفاً از طريق عقل مى توان به آن علم پيدا كرد، چيزى نيست جز «كلمه» الهى آنگاه كه خداوند به عمل آفرينش پرداخت». بنابراين از نگاه فيلون، جهان ماده مثال و مظهر لوگوس است و لوگوس خود مثال و مظهر خداوند است».[103]
از نگاه فيلون، «لوگوس»، عقل الهى، قانون بسيط جهانى و مثال عالى خداوند است. خدا به وسيله لوگوس جهان را از جرمِ پريشان و ماده تيره ساخت و خود به وسيله آن بر انسان ظاهر مى شود و از راه كشف و شهود مى توان به ديدار لوگوس نائل شد. لوگوس در انسان نيز هست و قوه فهم انسان همان تجلى لوگوس در ماست و از طريق اين قوه فهم كه لوگوس جزئى است مى توان به لوگوس كلى پى برد.[105]
همچنين فيلون از نور واحدى سخن مى گويد كه از مقر الهى سرچشمه مى گيرد و به همه عالم امتداد مى يابد; لوگوس شعاعى از پرتو وجود الهى است.[106] از نظر فيلون آن نور واحد، لوگوس و حقيقت موسى يكى اند.
خلاصه آنكه فيلون «كلمه خلاقه» در عهد عتيق را با لوگوسِ رواقيان يكى دانست و لوگوس را به عنوان مبدئى متعالى به حساب آورد كه خداوند به واسطه آن، خود را در جهان آشكار كرد. از نظر او لوگوس نقش «رهايى بخشى» نيز داشت كه مى توان از طريق او به سرشت معنوى بالاترى دست يافت.[107]
«لوگوس» در مسيحيت: از بررسى اجمالى كلمه يا لوگوس در فلسفه يونان و در دين يهود و نيز بررسى ديدگاه فيلون مى توان در مورد منشأ ديدگاه پولس و يوحنا حدس هايى زد. اين دو از مسيح به عنوان «كلمه»اى الهى تعبير مى كنند كه در خلقت موجودات واسطه است، ولى خود نه مخلوق، بلكه مولود خداوند است.
پولس، كه رساله هايش قبل از يوحنا نوشته شده، مسلماً با فلسفه يونان آشنا بوده است. يكجا از مناندر Menander (فيلسوف يونانى) نقل قول مى كند و جاى ديگر به اپيمنيدوسِ كِرِتى (ديگر فيلسوف يونانى) اشاره مى كند. او مى گفت: «عيسى «حكمت خدا»، صورت خداى ناديده، و نخست زاده تمام آفريدگان است كه پيش از همه چيز بوده و در وجود او همه چيز موجود است... و به واسطه او همه چيز آفريده شده است».[108]
البته پولس به طور صريح از واژه «كلمه» استفاده نكرده است: «خدا در اين ايام آخر بواسطه پسر خود متكلم شد كه او را وارث جميع موجودات قرار داد و به وسيله او عالم ها را آفريد* كه فروغ جلالش و خاتم جوهرش بوده و به كلمه خود حامل همه موجودات بوده است».[109]
اما يوحنا در انجيلش و در رساله اول و در مكاشفه اش به صراحت از «كلمه» استفاده كرده است، و آن را به عنوان قوه خالقه اى كه جهان از آن آفريده شده، مطرح كرده است و همچنين از آن به «نور حيات» و «نور عالم»[110] نيز تعبير كرده است.
نتيجه گيرى كلى:
پيروان سه دين ابراهيمى (اسلام، يهوديت و مسيحيت) هر كدام آن «كلمه الهى» يا «عقل اول» و... را بر بزرگترين شخصيت دينى خود تطبيق داده اند. اما در بين اين سه شخصيت تنها از ساحت عصمت حضرت محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) براساس احاديث متواتر اين سخن به طور حتم وارد شده كه: «اولين آفريده خدا نور من است». اما در عهد عتيق از حضرت موسى آن پيامبر معصوم الهى، و نيز از انبياء ديگر، سخنى نيامده كه حضرت موسى(علیه السّلام) اولين آفريده خداوند به حساب آمده باشد، بله فيلون فيلسوف يهودى كه در پى جمع بندى فلسفه و دين بوده، «لوگوس = كلمه» مطرح در فلسفه يونان را بر حضرت موسى تطبيق داده است.
اما در مورد مسيح(علیه السّلام) اولا: در سه انجيل همنوا از اين آموزه خبرى نيست و تنها در كلام يوحنا و پولس مطرح شده است و اگر مسيح(علیه السّلام) خود چنين داعيه اى مى داشت بايد به گونه اى، و لو مجمل و سر بسته، ديگر حواريان و نويسندگان ديگر اناجيل از آن خبردار مى شدند و آن را منعكس مى كردند و ثانياً: اگر ادعا شود كه تنها يوحنا و پولس به سرّ عيسى راه داشتند، در جواب گفته مى شود كه به كدامين دليل كشف و شهود آنها مصون از خطاست؟
ابن بابويه قمى، محمد بن على، من لايحضره الفقيه، ج4، نوادر، ح1، بيروت، دار الصعب، 1401 هـ ق
ابن سينا، ابوعلى، اشارات و تنبيهات، ج3، قم، نشر كتاب، 1403 هـ ق
ابن طاووس، على بن موسى، سعد السعود، تحقيق فارس تبريزيان، انتشارات دليل، 1379
ابن عربى، محيى الدين، فتوحات مكيه، ج2، تصحيح عثمان يحيى، مصر، وزارت الثقافة و الاعلام، 1392 هـ ق
اعوانى، غلامرضا، مقاله: عقل وحى در اسلام و مسيحيت «دومين سمپو زيوم اسلام و مسيحيت ارتدكس»، تهران، مركز مطالعات و تحقيقات فرهنگى بين المللى، 1374
جوادى آملى، عبدالله، مبادى اخلاق در قرآن، (ج10 تفسير موضوعى)، قم، نشر اسراء، 1375
حر العاملى، محمد بن حسن، الجواهر السنيّة، بيروت، انتشارات اعلمى، 1402 هـ ق
حسن زاده آملى، حسن، رساله وحدت از ديدگاه عارف و حكيم، انتشارات فجر با همكارى وزارت ارشاد اسلامى، 1362.
حقى برسوى، شيخ اسماعيل، تفسير روح البيان، ج5، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1405هـ ق
حكيم ترندى، ابوعبدالله، ختم الاولياء، تحقيق عثمان يحيى، بيروت، مطبعه كاتوليكى
حلى ابن ادريس، سرائر (مستطرفات)، ج6
سهروردى، شهاب الدين، حكمت اشراق، ترجمه سيد جعفر سجادى
سى تنى، مريل، معرفى عهد جديد، ترجمه ط. ميكائليان، تهران، انتشارات حيات ابدى، 1362
صدر المتألهين، محمد بن ابراهيم شيرازى، اسفار اربعه، ج2، تهران، انتشارات حكمت اسلامى صدرا، 1380.
صدر المتألهين، محمد بن ابراهيم شيرازى، شرح اصول كافى، كتاب عقل و جهل، تصحيح محمد جواجوى
طباطبايى، سيد محمد حسين، پاورقى بر بحار الانوار، ج1، بحار الانوار، بيروت، مؤسسه الوفاء، 1403 هـ ق
طباطبايى، سيد محمد حسين، تفسير الميزان، متن عربى، ج1، بيروت، انتشارات اعلمى، 1393 هـ ق
طبرسى، حسن بن فضل، مكارم الاخلاق، بيروت، اعلمى، 1392 هـ ق
فهيم عزيز الدكتور القس، المدخل الى العهد الجديد
قاضى سعيد محمد بن محمد مفيد قمى، شرح توحيد صدوق، ج1، 2 و 3، تصحيح نجفقلى حبيبى، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1377
كاپلستون، فردريك، تاريخ فلسفه يونان و روم، ترجمه سيد جلال الدين مجتبوى، تهران، انشتارات سروش، 1368
كاشانى، عبد الرزاق، اصطلاحات صوفيه، واژه «هباء»
كتاب مقدس، عهد عتيق و جديد
كراجكى، محمد بن على، كنز الفوائد، ج1، بيروت، دار الاضواء، 1405 هـ ق
كلينى، محمد بن يعقوب، اصول كافى، ج1، باب عقل و جهل، ح1
مندوزى حنفى، سليمان ابراهيم، نيابيع المودّه، تهران، انتشارات اسوه، 1416
مجتهد شبسترى، محمد، هرمنوتيك كتاب و سنت، تهران، طرح نو، 1375
مجلسى، محمد باقر، بحار الانوار، ج1، 5، 10، 15، 16، 25، 54، 57، 63، 64، بيروت، مؤسسه الوفاء، 1403هـ ق
مجلسى، محمد باقر، مراة العقول، شرح اصول كافى، ج1، تهران، دار الكتاب الاسلاميه، 1362 هـ ش
مجلسى، محمدتقى، روضة المتقين فى شرح من لايحضر الفقيه، ج12، بنياد فرهنگ اسلامى، 1399 هـ ق
محمود راميار، بحثى از نبوت اسرائيلى و مسيحى
ملا محسن فيض كاشانى، تفسير صافى
ميرداماد، محمد باقر حسينى استرآبادى، الرواشح السماوية، قم، مؤسسه دار الحديث، 1380
"aidepolcycnE cilohtaC weNsogoLû ,8 emuloV ,"
" nosfloW .A .Hsrehtaf hcruhc eht fo yhposolihpehT771 .p ,1 .v "
" ,eseeR .L malliWnoigileR dna yhposolihP fo yranoitciD"
پی نوشت :
[83]. همان، ص32 و نيز رك: همان، ص222.
[84]. رك: غلامرضا اعوانى، دومين سمپوزيوم بين المللى اسلام و مسيحيت ارتدكس، ص20 و نيز در:
Logos in: Dictionary of philosopy and Religion, by Willam L. Reese
[85]. كاپلستون فردريك، تاريخ فلسفه يونان و روم، ج1، ص49ـ55 و نيز رك: راميار، محمود، بحثى از نبوت اسرائيلى و مسيحى، ص221.
[86]. همان، ص39ـ48 و نيز رك: همان، ص223.
[87]. رك: , by Willam L.ReesenDictionary of philosopy and Religion Logos in:
[88]. غلامرضا اعوانى، دومين سمپوزيوم اسلام و مسيحيت ارتدكس، ص20.
[89]. به معناى «بذر لوگوسى» يعنى در هر چيزى بارقه اى از آن «جوهر عقلى يا لوگوس» موجود است.
[90]. همان قبلى، ص21.
[91]. رك: , by Willam L.ReesenDictionary of philosopy and Religion Logos in:
[92]. امثال سليمان، 22ـ 19: 3.
[93]. همان، 26 ـ 22:8.
[94]. سفر پيدايش، باب اول.
[95]. بر شيث ربّا 1:1 به نقل از بحثى از نبوت اسرائيلى و مسيحى، ص235.
[96]. Personificatoin
[97]- ترجمه هاى تفسيرى و موعظه گرايانه عهد عتيق از زبان عبرى به آرامى.
[98]. يعنى واقعاً و به صورت هستى شناسانه واسطه نيست، بلكه نويسندگان عهد عتيق در ترگوم ها از سر ذوق، رابطه خدا «يهوه» و مخلوقات را اين گونه ترسيم كرده اند.
[99]. Logos in: New Catholic Encyclopedia, Vol 8, P. 75, 60.
[100]. همان.
[101]. همان.
[102]. همان.
[103]. فيلون اسكندرانى، درباره ساختمان جهان، 1:4 به نقل از بخشى از نبوت اسرائيلى و مسيحى، ص228.
[104]. بخشى از نبوت اسرائيلى و مسيحى، ص229.
[105]. همان، ص230.
[106]. همان 231.
[107]. رك: Dic. of philosophy religionLogos in:
[108]. رساله به كُولسّيان، 17 15:1.
[109]. رساله به عبرانيان، 3 1:1.
[110]. انجيل يوحنا، 12:8.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}