مقدمه
مقاله را با بیانی از ییانات رهبری در مورد نماز آغاز می نمائیم.
قال الامام علىّ بن ابى طالب(علیه السلام): «الله الله فى الصّلوة فإنّها عمود دینکم»«خدا را، خدا را درنظر گیرید در توجه به نماز، که پایدارى دینتان به نماز باشد».


گر چه هر یک از احکام و فرائض دینى به جاى خود از اهمیت و ارزش خاصى برخوردار است، امّا در این میان بعد از معرفت الهى هیچ فریضهاى به والایى مرتبه نماز نرسد.

چرا که این، تنها نماز است که معراج مؤمن و عامل تقرب انسان وارسته، به خدا شناخته شده و معیار پذیرش همه واجبات قرار گرفته است.

به این جهت آخرین پیام سفیران الهى، سفارش به نماز، این استوانه استوار دین بوده، چنانچه پرسش نخستین روز رستاخیز هم از آن خواهد بود.

آرى نماز، تنها محبوبِ دلدادگان به حضرت حق و روشنى دیده و چراغ راه پویندگان کوى دوست و محفل انس خلوت نشینان وادى عرفان است.

آنان که زندگى را بىیاد او نخواهند و رستگارى خویش را با شهادت در محراب نماز بینند «فزت ورب الکعبة» و با تمام وجود در راه زنده داشتن نام و یاد خداى خویش و اقامه نماز و راز و نیاز با او کوشند و سرانجام خود فدایى راه نماز شوند.

«اشهد انّک قد اقمت الصلوة» این همه، جایگاه ویژه و عظمت فوق العاده این فرضیه الهى را روشن مى سازد و همگان را به تعظیم این عالىترین نمونه شعائر الهى وادار مىکند،

که هم خود، اهل نماز و راز و نیاز باشند و هم در جهت اشاعه فرهنگ نورانى نماز در جامعه تلاشى پیگیر نمایند، (الذین إن مکنّاهم فى الأرض اقاموا الصلوة)، تا به وظیفه دینى خود عمل نموده باشند و همواره مشمول رحمت بىپایان الهى قرار گیرند.

و در این راستا فضلاى اهل قلم حوزه، رسالتى بس عظیم دارند که با تألیف و انتشار آثار ارزشمند دینى، فرهنگ نماز و انس با خداوند متعال را در جامعه دینى ترویج دهند و رایحه دلپذیر معنویت را به فضاى جان همگان بویژه نسل جوان برسانند.

باشد که گامى در جهت ترویج فرهنگ دینى برداشته و از اقامه کنندگان نماز باشیم. حمد و سپاس خدایى را سزاست که شکر شاکرین و حمد حامدین و ذکر ذاکرین و سعى خالصین متوجه درگاه اوست.

ستایش بیکران مرا و راست که در خلق خویش هیچ کاستى نگذاشت بل همه مخلوقات حتى پست ترین شان را به راستى بگذاشت.

تسبیح لایتناهى بر آستان او که آدمى را در مسیر سعادت بر همه موجودات، ولایت و تاج خلافت در سیاره زمین بر او کرامت و خلعت «لقد کرّمنا» بر اندامش عنایت و بعد از تکوین، مصداق «فتبارک» بر قامتش مقالت فرمود.

حمد و آفرین بر ذات جهان آفرین که هستى را آمیخته با حکمت و تعالیم را براى بشر همراه با مصلحت و براى وصول به سربلندى و عزّت توأم ساخته است. و درود بى پایان بر ختم پیامبران و فص رسولان و اهل بیت و پاکان که شریعت به دست ایشان پایان و حجت خدا به عصمت آنان تمام گردید.

درود بى منّت و سلام با عزت بر سالکان راه طریقت و شاهدان کوى حقیقت که سر در راه حفظ شریعت در کف اخلاص نهاده و نزد دوست تحفه بردند.

با حمد بى انتهى بر ذات ربوبى و درود بى منتهى بر شأن مصطفوى، مُصحف بى مقدار نماز را محمّد ساخته تا شاید از این فریضه الهى که بزرگترین و مهمترین فریضه در تمامى ادیان الهى تشریع شده، نفوس مستعده بهره گیرند.

بر همه جوانان معزّز و مکرّم، معرفت به این نکته لازم است که در دین مبین اسلام، نماز لبیک همه ذاکران، عمل آزادگان، طواف عارفان، میقات کعبه عاشقان، سعى وصفاى پاکدلان، پرواز بیدار دلان مقصد سالکان، داروى دلهاى مجروح، شفاى قلبهاى محزون و تسکین دلهاى مفتون است.

نماز کمال عابدان و معراج عالمان، معبد عاشقان و گل خوشبوى بوستان قلب پاک جوانان است.

جوان چون واجد قلب پاک و فاقد و فارغ از هرگونه ارزشهاى ناپاک است مىتواند با نماز، پلّه هاى کمال را طى کند و به قلّه جمال باریابد. با برپایى نماز به مقام سرورى و سیادت راه یابد و دعاى اللهم اجعلنى للمتقین اماماً (خدایا مرا پیشواى پرهیزکاران قرارده) را ورد کلام خود سازد.

چون که هیچ عملى مثل نماز بینى شیطان را به خاک مذلّت نمىساید و توجهات الهى را نصیب انسان نمىسازد و هیچ بندهاى جز از طریق نماز به مقام قرب نمى رسد.

بسیار زیبا فرمودهاند آن رهبر فرزانه که: «مبتدى ترین انسانها رابطه خود را با خدا به وسیله نماز آغاز مىکنند.برجسته ترین اولیاء خدا نیز بهشت خلوت اُنس خود با محبوب را در نماز مى جوید.

این گنجینه ذکر و راز را هرگز پایانى نیست و هر که با آن بیشتر آشنا شود جلوه و درخشش بیشترى در آن مى یابد»*

پس بیائیم همّت نمائیم که با تمسک به نماز به مقام قرب، راه یابیم و جوانى خویش را با سیره مردان الهى گره زنیم تا شاید در جهان جاودانى در منزلگه صادقان و صالحان منزل گزینیم که طوبى لهم و حسن مآب.

براى جوانان عزیز باید مسلّم باشد که هر چه در بهار جوانى کاشتند در پائیز پیرى درو خواهند نمود و به سنین بعد از جوانى عبادت را موکول نمودن از وسوسه هاى شیطانى است.

جوانا ره طاعت امروز گیر
که فردا جوانى نیاید ز پیر

در این مقاله به سه بحث کلی در مورد نماز مهمترین وسیله تقرب به خدا برای جوانان  مطرح می گردد این سه عنوان کلی در قالب فصل اوّل : نقش نماز در شخصیت جوانان، فصل دوّم : علل کم توجّهى یا بی توجّهى برخى از جوانان به نماز، و فصل سوم:راه حلهای تقرب و مشکلات بی توجهی را ارائه خواهیم کرد.

نماز مهمترین وسیله تقرب به خدا

فصل اوّل : نقش نماز در شخصیت جوانان
براى پرداختن به این موضوع که نماز در ساختار شخصیت جوان، موجد چه آثارى بوده و نقش و تأثیر آن تا چه حدى است به نظر مىرسد که تبیین و توضیح چند مطلب در این باب لازم و ضرورى باشد.

نخست حقیقت و روح نماز است و دیگرى اهمیت دوران نوجوانى و جوانى و نیز روحیه انفعالى و تأثیر پذیرى این نسل (نسل جوان) در مقابل عوامل خارجى است.
 

به نظر مىرسد تا وقتى که مطالب و مسائل مزبور روشن نشود و جایگاه خود را پیدا نکنند فواید و آثار این امر عبادى یعنى نماز در زندگى جوانان در پردهاى از ابهام خواهد ماند و قطعاً موضوع مورد بحث، موضع و جایگاه حقیقى خود را پیدا نکند.

لذا به همین خاطر ابتدا به مطالب مزبور پرداخته، سپس ارتباط نماز با تعدیل و تکامل شخصیتى و ایفاى نقش آن در زندگى فردى و اجتماعى جوانان را بیان خواهیم کرد.
 

روح و حقیقت نماز
نماز لفظ و واژهاى است که در متون دینى ما بعنوان «صلاة» از آن یاد شده و داراى معانى متعدّدى بوده که یکى از آن معانى، همین عمل مخصوصى است که به نام «نماز» در دین اسلام تشریع شده است.

این لفظ در برخى از آیات به معناى سلام و تحیت آمده است آنجا که خداوند در قرآن مىفرمایند:إنَّ الله و ملائکته یصلّون على النّبى یا ایّها الذین آمنوا صلّوا علیه وسلّموا تسلیماً.

«همانا خداوند و فرشتگان بر پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) درود مىفرستند شما هم اى اهل ایمان بر او صلوات و درود بفرستید و با تعظیم بر او سلام گوئید»(1).


و در آیه دیگر با اشاره به همین معنى مىفرمایند: هو الذى یصلى علیکم وملائکته «اوست خدایى که هم او و هم فرشتگانش بر شما تحیت و رحمت مى فرستند»(2).

وبه معناى دعا هم در برخى از آیات آمده است. آنجا که به پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)دستور گرفتن زکات داده مى شود خداوند مى فرماید.

بعد از گرفتن زکات براى آنها و در حقشان دعا کن. خذ من اموالهم صدقة تطهّرهم وتزکیهم بها وصلّ علیهم إنّ صلواتک سکن لهم.

«اى رسول ما، تو از مؤمنان صدقات را بگیر تا بدان واسطه نفوس آنان را پاکیزه سازى و آنها را به دعاى خیر یاد کن همانا دعاى تو در حق آنان، موجب تسلى خاطر آنهاست»(3).

«صلاة» به هر دو معناى مزبور که در حقیقت به معناى واحد بر مىگردند که همان دعا باشد مورد بحث ما نیست بلکه مراد از «صلاة» همان معنایى است که با طریق مشخص و با ارکان مخصوص و جزئیات معین از طرف شارع مقدس، حقیقت پیدا کرده است.

و پیامبر خاتم(صلى الله علیه وآله وسلم)آن حقیقت نازله را در عمل تشریع و خود، آن را تحقق عملى بخشید. نه تنها شخص پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) در طول عمرش به عمل بدان پاى بند بود بلکه همه مسلمین موظف بودند که آن را شبانه روز پنج بار بجاى آورند.

اَقم الصلاة لدلوک الشمس الى غسق اللیل.«نماز را از زوال خورشید تا نهایت تاریکى شب برپا دار»(4).

که این آیه اشاره اجمالى به نمازهاى پنج گانه دارد. نماز با این شیوه مرسوم که مصداق آن براى همه مسلمین روشن و آشکار است چیزى نیست که مورد فهم و درک نباشد.

چون آنچه که از سنّت رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)و اهل بیتش استفاده مىشود پر واضح است که این تلقى از نماز یعنى اعمال مخصوصه اى که با تکبیرة الاحرام شروع و به سلام ختم مى گردد.

و این است معناى دیگرى که از آیات استفاده مىشود. آنچه که مسلّم است این است که این عمل ظاهرى که اصطلاحاً بدان نماز گفته مىشود تمام حقیقت نماز نیست بلکه این صورت و چهره ظاهرى آن است.

نماز امرى است الهى که تحقق آن همانند سایر امور داراى ظاهر و باطن است که در متون دینى به هر دو جهت آن اشارت رفته است. تصویر ظاهرى نماز همان است که با اعمال مخصوصه انجام گیرد و حفظ آن نیز فرض و واجب است.

امّا روح و باطن نماز عبارتست از: اخلاص، حضور قلب، ذکر خداوند و تعظیم در مقابل او، امید و دلبستگى به ذات ربوبى، اعتماد و رکون به وجود سرمدى و محو شدن در مقابل ذات یکتایى که در مقابل عظمت و جلالت او قیام نموده است.

حقیقت نماز اعم از معناى ظاهر و باطن است و محدود و محصور نمودن آن به ظاهر، چون محدود نمودن حقیقت انسان و انسانیت او به جسم مادى است.

همانطور که حقیقت انسان در این جسم خاکى و هیکل مادى قالب گیرى شده و به اطوار مختلف و گوناگون درآمده و به این شکل ظاهرى وجود یافته است چنانچه خداوند فرماید: وقد خلقتکم اطواراً «وبه تحقیق شما را به صورت گوناگون آفرید»(5).

حقیقت نماز هم چون سایر امور در باطن و روح او نهفته شده که این قالب و صورت را پذیرا شده است هرگاه آن حقیقت بخواهد در عالم خارج تحقق یابد قطعاً باید در همین طور و قالب خاص باشد و در غیر این صورت نماز نبوده بلکه پدیده دیگرى است.

هرگاه این قالب خاص و صورت ظاهرى نماز با روح و باطن آن آمیخته و قرین گردد نماز حقیقت خود را یافته و تأثیر خود را مى گذارد.

در چنین صورتى است که این امر الهى، ستون دین(6)، معراج مؤمنین(7)، روشنگر چهره مسلمین(8)، مقرِّب متقین(9)، مکمّل اخلاص مخلصین، مبعِّد خصائص ملحدین(10)، مسوِّد چهره شیاطین(11)، وممیّز مؤمنین از کافرین(12)، قرار مى گیرد.

پس نمازى که فقط ظاهر داشته باشد و فاقد روح باشد مُعطى شى نخواهد بود. بنابر این قیام به ظاهر آن، تحرکى در نماز گزار ایجاد نخواهد کرد و از سوى ذات بارى به این نماز اقبال و توجهى نیست .

چنانچه از رسول گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله وسلم) روایت شده که فرمودند: «خداوند متعال نظر نمى افکند به نمازى که آدمى دل خود را با بدن خود به نماز حاضر نکند»(13).

پس حقیقت نماز اعم از صورت ظاهرى و معناى باطنى است و تمسک به هر یک از این دو بدون دیگرى نماز نیست .

در نتیجه هم کسانى که به ظاهر آن تشبث جسته و از روح آن بىخبرند از حقیقت نماز غافلند و هم آنانکه نماز نمىخوانند و ادعا دارند که ما به معنا و حقیقت آن رسیده ایم معرفتى از نماز ندارند چون نماز در هر دو صورت فاقد حقیقت است.

 

اهمیت دوران جوانى
بر هیچ اهل علمى پوشیده نیست که در شکل گیرى شخصیت هر فرد، مقطع جوانى از جایگاه خاص و اهمیت ویژهاى برخوردار است.


شاید بتوان گفت که ثبات شخصیت هر انسانى در این سنین آغاز و به هر نحوى که شکل گیرد غالباً به همان صورت قوام یافته و تثبیت مىگردد و به همین دلیل در روایات بر اهمیت و برترى این مقطع سنى تأکیدات زیادى رفته و نیز روانشناسان این دوره را حیات مجدد انسان نامیدهاند.

صاحب شریعت اسلام، حضرت خیر الانام که از سر چشمه وحى الهام مىگرفت در تکریم و احترام به جوانان فرمودند:

فضل الشابّ العابد الذى یَعبُدُ فى صباه على الشیخ الذى یَعبُد بَعْدَ ماکَبُرَتْ سِنُّهُ کفضلِ المرسلین على سایر النّاس. «فضیلت و برترى جوان عابد که از آغاز جوانى خدا را عبادت کند بر پیرى که وقت پیرى مشغول عبادت گردد چون فضیلت پیغمبران است بر سایر مردم»(14).

و در جاى دیگر با اشاره به ارزش جوانى مىفرماید: اغتنم شبابک قبل هرمک. «جوانى تان را قبل از فرارسیدن پیرى غنیمت و قدر بدانید»(15).

وخطاب به والدین و مربیان در برخورد با جوانان و نوجوانان مى فرمایند:

اوصیکم بالشّبان خیراً فانّهم اَرَقُّ افئِدةً انّ الله بعثنى بشیراً ونذیراً فحالفنى الشُّبّانُ وخالفنى الشیوخُ ثُمَّ قَرَاَ فطال علیهم الأمَدُ فقستْ قلوبُهُم.

«به شماها در باره نوبالغان و جوانان به نیکى سفارش مىکنم که آنها دلى رقیقتر و قلبى فضیلت پذیرتر دارند. خداوند مرا به پیامبرى برانگیخت تا مردم را به رحمت الهى بشارت دهم و از عذابش بترسانم.

جوانان سخنان مرا پذیرفتند و با من پیمان محبت بستند ولى پیران از قبول دعوتم سرباز زدند و به مخالفتم برخاستند. سپس به آیهاى از قرآن اشاره کرد و درباره مردم کهن سال و پیر که مدت زندگى آنان به درازا کشیده و دچار قساوت قلب شدهاند سخن گفت»(16).

همه این سخنان گوهر بار که در خطاب به مسلمانان تأکید داشتند علاوه بر سیره عملى و برخورد بزرگوارانه و محترمانهاى که با جوانان داشته اند حاکى از حساسیت عنفوان جوانى است.

بنابراین از منظر علم و دین، در تمام عمر و طول حیات انسانى هیچ برههاى مهمتر از دوره نوجوانى و جوانى نیست. یکى از روانشناسان معروف غربى بنام دکتر «ماى لى» در اهمیت این دوره از عمر آدمى چنین مى گوید:

«در نوجوانى مسأله شخصیت و هویّت با شدّت تمام از نو وارد میدان مىشود پس نوجوانى و جوانى یکى از مراحل و مراتب بارور هستى است که طى آن ساختهاى قطعى شخصیت و هویت بزرگسال تثبیت شده یا دوباره مطرح مى کردند»(17).
 

انعطاف پذیرى روحیه جوانان
نسل جوان تنها قشر منحصر به فردى است که بیشترین روحیه تأثیر پذیرى را داراست شفافیت روحیه جوانان و حساسیت ایشان، عامل اصلى توجه دستگاههاى تبلیغاتى استکبار و بنگاه هاى فرهنگى غرب، براى سوق دادن آنان به انحرافات اخلاقى و اهداف پلید خویش در طول تاریخ بوده است.

درست از زمانى که دنیاى غرب در اثر تحقیقات و مطالعات خود به این نتیجه رسید که جوانان آسیب پذیرترین قشر هر جامعه اند .

با تشکیل بنگاه هاى فرهنگى تبلیغى همه همت خود را در به دام انداختن آنان به فساد و تباهى تحت عنوان آزادى و عناوین مقدس دیگر به کار گرفت تا اینکه به اغراض استکبارى و سلطه طلبى خود دست یازد.

اگر چه غرب در القاى فرهنگ خود به کشورهاى اسلامى از راههاى متعدد و در سطوح مختلف وارد عمل شده است .

ولى تاریخ بهترین شاهد و گواه است که نفوذشان بیشتر از طریق جوانان تحصیل کرده یا عوام مقلد (جوانانى که به مبانى دین آشنایى چندانى ندارند) بوده است که سقوط اسلام در اندلس (اسپانیاى فعلى) یا سلطه غرب بر مسلمانان الجزایر بهترین نمونه تاریخى است.

 

روح ظریف و باقد است، احساسات پاک و با لطافت، عواطف زلال و با صداقت، جوان را چون گلى شکفته و با طراوت نموده است که بیشترین تأثیر پذیرى را براى پژمرده شدن داراست.

تشبیه نوجوان و جوان به نهال نورس در کلمات معصومین، حاکى از همین مطلب است که او را مى توان به هر جهتى هدایت نمود بر خلاف درخت تنومندى که کسى قادر به جهت دهى او نیست مگر با بریدن تنه آن درخت.

بنابر این جوانى با نوعى اثر پذیرى روحى و حالات انفعالى و تشویشات ذهنى همراه و آمیخته است که کمتر صبغه و رنگ عقلى و استدلالى دارد.

به همین جهت عوامل خارجى در جهات مثبت یا منفى بیشترین اثر را در او مىگذارد. آنچه که از دیدگاه اسلام مهم است سوق دادن او به سوى تکامل انسانى و اهداف متعالى است.

سنت و سیره پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله وسلم) و اولاد طاهرینش نسبت به جوانان، مبیّن همین نکته است.

پس صرفاً بکار گرفتن احساسات جوانان و تشویق و تحریص آنان از قدرت احساسى و عاطفى مقصود شارع مقدس نیست.

بلکه سوق دادن آن در قلمرو دین و عقلانى نمودن اهداف عالیه انسانى، همه همت رهبران دین مى باشد و ادعاى ما این است که همه تعالیم دین و احکام الهى خصوصاً نماز در همین راستا بر مسلمین فرض و واجب شده است.

نیازهاى غریزى و فطرى جوانان و پاسخ آن
 با تمهید مقدمات و مطالبى که ذکر شد مى توان گفت که فلسفه همه عبادات دینى در این نکته معطوف است که متأثرترین قشر یعنى جوانان را مؤثرترین قشر در اجتماع انسانى قراردهد.

چون احساس به یک تکیه گاه محکم و امنیت و آرامش در پناه آن تنها عنصرى است که مى تواند به جوان اعتماد و اطمینان بخشیده و او را از اضطرابات درونى و تشویشات ذهنى رها سازد.

همه مشکلات و معضلات روحى و روانى که هویّت او را در معرض خطر انداخته و ثبات شخصیت او را از کَفَش ربوده و خلاء عظیمى را در او ایجاد کرده ناشى از نداشتن یک ملجاء و عدم دست یابى به یک پناهگاه دائمى و مستحکم است.

همه صاحبان مکاتب کوشیدهاند تا به نحوى این آتش احساسات درونى را خاموش و یا حداقل از شعله هاى آن بکاهند.

به همین خاطر راه حلهایى چون آزادى بىقید و شرط جوانان در ارضاى هواهاى نفسانى و غرایز حیوانى و سوق دادن و جهت دهى ایشان به میخانه ها و کاهواره ها و صدها طرق دیگر را بعنوان پناهگاه ارائه دادند.

امّا پس از رویکرد جوانان به آن مأمنهاى بظاهر مستحکم، سقفهایشان فرو ریخته و به واهى و خیالى بودن آنها پى برده اند. چون با ارضاء نیازها و دفع هواهاى نفسانى، اهداف خود را تأمین شده نمى یافتند.

«امروزه اشتیاق شدید جوانان سراسر جهان به شنیدن موسیقى به اصطلاح پاپ (pop) و پوشیدن لباسهاى نوعاً جدیدى مثل بلوجین که زبان حال میل به آزادى از قید و بندها و تحرک و تکاپو و اعلام استقلال یک تنه از قید ضوابط و معیارهاى اجتماعى است کاملاً واضح است.

بسیارى از جوانان تیز و چابک پا در رکاب سفر مى گذارند بدون آنکه بدانند به کجا مى روند. در این مسحور شدگى و حتى تسخیر شدگى در قبال شیوه زندگى جدید که از غرب سرچشمه گرفته و جهانگیر شده است شمار کثیرى از جوانان مسلمان شریک بوده اند.

دانستن این نکته براى جوانان مسلمان لازم است که این پدیدهها با علل ژرفترى ارتباط دادند که از نظر معنوى بیطرف نیستند»(18).

جوانان در زندگى و حیات جوانى خویش امور زیادى را در حال تجربه کردن مى باشند او چون سایر افراد جامعه امّا عاطفى و احساسى تر از دیگران در صدد دست یابى به امرى است که قلبش را بدان واسطه تسکین بخشیده و نوعى آرامش را تحصیل نماید .

و لیکن به هر چیزى که روى مى آورد بعد از مدّت کوتاهى در مىیابد که آن عنصر، مطمئن وواقعى نیست.

البته تشخیص این امر در ابتداى سنین نوجوانى و جوانى بسیار دشوار است شور و هیجان جوانى در جوانان غالباً فرصت تعقل و اندیشه اینکه انسان براى یک زندگى و حیات طولانى و اهداف متعالى خلق شده را از او سلب کرده و به همین خاطر او بعد از تجربه عملى، به پوچى و بى پایگى بسیارى از مأمنهایى که بدان پناه آورده است پى خواهد برد.

و دشمنان دین خصوصاً غرب به خاطر درک همین نیازهاى فطرى و غریزى جوانان تلاش زیادى انجام مى دهند تا این گرایشها را به جهاتى که اهداف آنها را تأمین مى کند سوق دهند و آنها را از کمالات معنوى و دینى منحرف سازند.

کسى که خود مدّت زیادى از عمرش را در میان غربی ها سپرى کرده و الان هم زندگى خود را با آنها در حال تجربه کردن مى باشد قضاوت و داوریش چنین است که گوید:

«در شیوه زندگى کنونى غرب کشش و گرایشى هست که افراد جامعه را به زیستن در لحظه کنونى فارغ از همه تاریخ و گذشته و غرق شدن در طلب سرفرازیهاى لحظه اى و لذت حسى آنى وا مى دارد.

پرستش قهرمانان ورزشى و میل به رکورد شکنى دایمى و فایق آمدن بى وقفه برطبیعت نشان دهنده یک وجه از این دل مشغولى به تن است .

در حالى که جنبه بسیار ویرانگرتر همین گرایش را مىتوان در استفاده از مواد مخدر و طبعاً مشروبات الکلى، روابط جنسى آزاد و نظایر آن دید که تماماً از تلاش نفس براى غرق نمودن خود در لذتهاى آنى جسمى و غریزى حکایت دارد.


بدیهى است که ورزش مستلزم انضباط و سخت کوشى است و این از جهات مثبت آن است. امّا بزرگداشت بیش از حدّ ورزش و کما بیش پرستیدن قهرمانان ورزشى ناشى از اهمیت گزافى است

که به تن داده شده است. علاوه بر اینکه نقش و اهمیتى که به ورزش داده مىشود ابداً بى ارتباط با اشتیاق به لذت جویی هاى جسمانى نیست. که همه این عوامل متضمن از دست رفتن ایمان و اعتقاد جوانان به معیارهاى اخلاقى است»(19)

یک جوان مسلمان با تحصیل معرفت و دستیابى به علوم مقدس دینى باید خود را مجهز ساخته و به دامى که جوانان غربى بدان گرفتار آمدند هویت خود را از دست ندهد.

نقش نماز و تعالیم دینى در شخصیت جوانان
 اینکه در انسان تمایلات و گرایشاتى وجود دارد که او را متوجه به اهدافى مىسازد و مىخواهد به دست یابى با آن اهداف خود را تسکین و اطمینان ببخشد نشانه آن است که باید چنین ملجائى وجود داشته باشد. چون اقتضاى حکمت بالغه الهى این است که هیچ نیازى را بدون پاسخ نگذارد.

آرى اگر انسان احساس عطش و گرسنگى مى کند باید آب و طعامى باشد تا رفع تشنگى و گرسنگى نماید. حال باید دید که چه عواملى اضطراب او را رفع مىکنند و چه دارویى براى او شفا بخش است و کدام طبیب به درد او عالم مى باشد؟

تردیدى نیست که روح و حقیقت تعالیم دین به نیازهاى روحى و گرایشات غریزى و فطرى او برگشت مى کند و با جزم و یقین مى توان گفت که هیچ یک از دستورات دین بىارتباط با تکامل انسانى او نیست.

«جان و جوهر پاسخ اسلامى به دنیاى متجدد در جهات دینى و معنوى و فکرى زندگى بشر نهفته است. همین جهات است که کردار بشر و نحوه تلقى او را از جهان پیرامون رقم مى زند.

مهمترین پاسخ یک جوان مسلمان و مهمترین گامى که باید او پیش از هر چیز بردارد این است که قوت ایمان خود را حفظ کند و اعتمادش را به صدق و اعتبار وحى اسلامى از دست ندهد.

دنیاى متجدد به تدریج تباه شده است و در صدد است همه آنچه را که مقدس و طبعاً دینى است از بین ببرد .

و بخصوص با اسلام به عنوان دینى که از نگرش قدسى نسبت به زندگى و قانون الهى در برگیرنده همه افعال و اعمال بشر عدول نکرده است مخالفت دارد.

اکثر مشترقان غربى حدود دو قرن به اسلام مى تاخته اند و سعى داشته اند به مسلمین یاد دهند که دین خود را چگونه بفهمند»(20).

همه این تلاشها بدان جهت صورت مى گیرد که اسلام چون مسیحیت و یهودیت تحریف نشده و متون واقعى آن در دست است و پاسخ همه معضلات را مىتوان در او جست.

در متن و منبع همین دین (قرآن) به مسلمانان تعلیم داده مى شود که قرآن شفاى همه امراض قلبى انسانهاست قد جاءتکم موعظةٌ من ربکم وشفاءٌ لما فى الصدور.

«اندرزى از سوى پروردگارتان براى شما آمد و درمان آنچه که در سینه هاست»(21).

و خداوند، عالِم به سرّ و علن همه موجودات بوده پس تنها طبیب حاذق اوست و قرآن تنها نسخه کاملى است که با عمل بدان مى توان سلامت کامل را بدست آورد چنانچه على(علیه السلام) فرمودها ند:

«از قرآن براى بیمارى هاى خود شفا طلب کنید و براى حل مشکلات خویش به آن استعانت بجوئید چه اینکه در قرآن شفاى بزرگترین دردهاست که آن درد کفر و نفاق و گمراهى است»(22).

و نیز در همین دین تأکید بسیار رفته است به اینکه اطمینان قلبى شما انسانها در گرو یاد الهى است. الا بذکر الله تطمئنّ القلوب «آگاه باشید که با ذکر و یاد خدا دلها آرامش مى یابد»(23).

پس تنها ملجأ و پناهگاه واقعى، اتصال قلوب به عالم لاهوت و سپردن دل به دست صاحبدل و توجه کامل به خالق قادر است تا اینکه خود را بدان وابسته ببند و از غیر او دل برکند .

و پاسخ اصلى و برآوردن همه نیاز و فقر خود را در بى نیازى و غناى او یابد و هدایت خویش را در عمل به دستورات و تعالیم او بداند و تعدیل شخصیت و تکمیل انسانیت خود را در انس و آشنایى با تعالیم قرآن و دستورات اسلام جستجو نماید.

یاد و ذکر خدا مایه آرامش دلها
 انسان موجودى است که در زندگى خود، خواه نا خواه با اضطرابات و نگرانى هایى روبروست. گاهى این نگرانى ها براى برخى محدود به مسائل مادى است و گاهى از این حد گذشته و جنبه غیر مادى و معنوى هم پیدا م ىکند.

این حالت گاهى برخى از انسانها را چنان به خود مشغول مى دارد که تمام عمرشان را در بر مىگیرد و با همان حالت از دنیا مى روند و در برخى دیگر، مدّتى از حیاتشان را اشغال و زمانى سر بلند مىکنند که مدت زیادى از عمرشان سپرى شده است.

امّا عدهاى از افراد آگاه با تدبیر خاص جلوى این حالات درونى خود را گرفته و نا آرامى درونى خود را آرامش مى بخشند.

براى همه ما این نکته حائز اهمیت بسیارى است که بدانیم عامل این آرامش چیست و چگونه آن اضطراب به طمأنینه تبدیل شده و آرامش تضمین و تأمین مى گردد.

آرى خداوند با یک جمله کوتاه و مختصر پاسخ این سؤال را داده اند که «بدانید با یاد خدا دلها آرام مى گیرد».

امّا باید گفت که این کلام الهى براى بسیارى از افراد حتى تحصیل کردههاى ما شاید مبهم بوده و تفسیر آن روشن نیست.

علامه طباطبائى(رحمه الله) صاحب تفسیر ارزشمند المیزان در تبیین و تفسیر این آیه مى فرمایند: «در این آیه و کلام الهى تذکر و توجهى براى مردم است که قلبها را متوجه و متمایل به یاد و ذکر او سازند.

زیرا هیچ تلاش و همتى براى انسان در زندگیش نیست مگر براى رسیدن به سعادت و نعمت و هیچ ترسى ندارد مگر ترس از افتادن در بدبختى و سختى و شقاوت و خداوند تنها سبب و یگانه عاملى است که امور خیر در دست اوست و نیز همه خوبى ها به او بر مى گردد.

و او قادر بر بندگان و ضامن سعادت ایشان است. پس توجه و اعتماد و اتصال به او موجب نشاط و شادابى و کمال مطلوب است. پس قلبها به یاد او از نگرانىها و اضطرابات مطمئن مى شوند و تسکین مى یابند»(24).

در روایت وارد شده است که وقتى این آیه (آیه 28 سوره رعد) نازل شد پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) به اصحابش فرمود آیا مىدانید معنى این آیه چیست؟

اصحاب گفتند خدا و رسولش بهتر مى دانند. فرمود: «کسى که خدا و رسول او و اصحاب پیامبر را دوست بدارد». و در روایت دیگر دارد که خدا و رسول و اهل بیت و پیروان و شیعیان ما را دوست داشته باشد»(25).

نماز بارزترین مصداق ذکر خدا
 ذکر در لغت به معناى حفظ مطالب و معارف آمده با این فرق که حفظ به معناى بدست آوردن در ابتداى امر گفته مىشود و ذکر به ادامه و حاضر داشتن آن. که آن حضور گاهى قلبى است و گاهى قولى و به همین خاطر ذکر را به دو قسم قلبى و زبانى تقسیم کردهاند(26).

و امّا مصداق ذکر: براى ذکر افراد و مصادیق زیادى در قرآن و سنت بیان شده است ولى آنچه از فحص و بررسى در آیات و روایات بدست مى آید این است که:

نماز، فرد واقعى و مصداق حقیقى ذکر الهى است چون نماز دستورى است که در همه شرایع و ادیان الهى جزء فرائض و واجبات بوده است و خداوند در قرآن کریم تصریح کرده است که مراد از ذکر الهى، نماز است.

اَقِم الصلاة لذکرى «نماز را بپا دار تا به یاد من باشى»(27). و در آیه دیگر مى فرماید: ولذکر الله أکبر «نماز بزرگترین ذکر الهى است»(28).

اینکه نماز را برترین مصداق ذکر خدا یاد کرده شاید بدین جهت باشد که در حال قیام به نماز، نفس آدمى در اثر توجه به مبدأ اعلى و خالق یکتا از اضطراب درونى دور شده و سختى ها و ناملایمات را از یاد مى برد.

و شاید وجه کمک گرفتن از نماز در آیه استعینوا بالصبر والصلاة «یعنى از صبر و نماز استعانت بجوئید»(29) همین باشد.

در تفسیر آیه 91 سوره مبارکه مائده «انّما یرید الشّیطان أن یُوقعَ بینکم العداوةَ والبغضا فى الخمر والمیسر ویصدّکم عن ذکر الله وعن الصّلاة فهل أنتم منتهون»

«شیطان مى خواهد در میان شما به وسیله شراب و قمار عداوت ایجاد کند و شما را از ذکر خدا و نماز بازدارد آیا خوددارى خواهید کرد».

گفته شد که: «به این دلیل خداوند در این آیه نماز را جداى از ذکر خدا اسم برد ـ با توجه به اینکه نماز هم ذکر خداست ـ

که نماز فرد کامل از ذکر الهى است و خداوند اهتمام بیشترى به امر آن دارد و در روایت صحیح هم وارد شده که نماز پایه و ستون دین است»(30).

و نیز از کلمه «موقوت» در آیه 103 سوره مبارکه نساء که فرمود: انّ الصلاة کانت على المؤمنین موقوتاً.

«استفاده مى کنند که وقت در نماز کنایه از ثبات و تغییر ناپذیر بودن این فریضه الهى است یعنى نماز یک فریضه ثابتى است که در هیچ حال ساقط نمى شود و هرگز تبدیل به چیز دیگر نمىگردد آنطور که مثلاً روزه در مقام اضطرار تبدیل به فدیه مىشود»(31).

بنابر این کمترین تردید در این مطلب روا نیست که یاد خدا آرام بخش دلها از همه یأسها و ناآرامىها بوده و نماز روشنترین مصداق و فرد اکمل از ذکر الهى است.

نتیجه اینکه نماز تنها عامل بازدارنده از همه لغزشها و تنها تکیه گاه امن و مأمن مستحکم براى انسانها خصوصاً جوانان است که هرگز نفس خویش را از افتادن در مهلکه حوادث مصون نمى بینند.

و شاید به همین سبب باشد که در کتاب آسمانى قرآن کمتر عبادتى چون نماز مورد اهمیت قرار گرفته است تا آنجا که حدود صد و چهارده مورد این کلمه در قرآن بکار رفته و در پانزده مورد امر به آن شده است.

و در صدق و درستى ادعاى ما همین بس که جوانى از انصار نماز را با پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) بجا مىآورد و با این وصف آلوده به گناهان زشتى نیز بود. این مطلب را به عرض پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) رساندند. حضرت فرمود:

انّ الصلاةً تناهُ یوماً «نمازش او را روزى از این اعمال پاک مىکند»(32).

آیا نماز انسان را از زشتى باز مى دارد؟
 چنانچه گفته شد نماز انسان را از اعمال زشت باز مىدارد و در قرآن و سنّت عامل دورى انسان از فحشا و منکرات شمرده شده است.

با این توصیف که نماز، تنها ذکر الهى باشد که این همه اثر داشته باشد جاى این سئوال است که: پس چرا بسیارى از افراد خصوصاً جوانان با اینکه اهل نمازند چنین آثارى در زندگىشان مشهود نیست؟

اگر قرآن مى فرماید: اِنّ الصلاةَ تنهى عنِ الفحشاء والمنکر «همانا نماز از فحشا و زشتى دور مى کند»(33).

پس چرا بسیارى از افراد نماز مى خوانند ولى دامان آنان به گناهان و زشتى ها آلوده است؟

اگر آثار نماز، نورانیت قلب و طهارت باطن باشد چگونه قلب پاک و طاهر، آلودگى و پلیدى را پذیراست؟

در پاسخگویى به این سئوال عالمان دینى و مفسران، اقوال متعددى را بیان داشته اند که به صورت فشرده بیان مى شود.

1 ـ برخى از ایشان در مقام جواب به این اشکال، در مفهوم و معناى نماز، دقیق شدهاند و گفتهاند که منظور از نماز در این آیه که مى فرماید:

«نماز بخوان همانا نماز تو را از فحشاء و منکرات دور مىسازد» به معناى دعاست و مراد دعوت کردن و تشویق نمودن مردم است به امر الهى و معنى آیه این است که:

قیام کن به دعوت کردن مردم به سوى دستورات الهى که این دستور الهى مردم را از فحشاء و منکرات دور مى سازد. این قول صحیح نیست چون با ظاهر آیه سازگار نیست.

2 ـ بعضى دیگر قولشان این است که: قسمى از نمازها داراى چنین آثارى مى باشند امّا همه نمازها چنین انعکاس و بازتابى ندارند.

3 ـ عدهاى از مفسرین جواب دادهاند به اینکه: نمازگزار مادام که مشغول نماز است اثر دورى از گناه در او ایجاد شده و بعد از اقامه نماز این اثر و فایده مترتب نیست. یعنى اثر نماز که دورى از منکرات و زشتى ها باشد مقطعى و زود گذر است.

4 ـ جواب دیگرى که داده شد این است که: نماز مثل یک انسان به نماز گزار گوید از فحشاء و زشتى دورى و اجتناب کن و لیکن لازمه نهى از گناه و زشتى این نیست که مخاطب در مقام عمل مجبور به ترک یا دورى باشد.

نهى نماز از نهى خداوند متعال که بزرگتر نیست. نهى خداوند موجب ترک از زشتى نمىگردد تا چه رسد به نهى نماز.

5 ـ برخى دیگر از مفسرین در دفع اشکال مزبور گفته اند: نماز را براى این مىخوانند که به یاد خدا بیفتند چنانچه خداوند فرمود: اَقِمِ الصلاة لذکرى «نماز را براى یاد و ذکر من بپا دار».

و کسى که به یاد خدا باشد قطعاً کارها و اعمالى که مورد رضاى خدا نباشد انجام نمىدهد.

و اگر کسى را مى بینیم که نماز مىخواند باز دست به گناه مى زند او اگر نماز نخواند یقیناً گناه و معصیت بیشترى خواهد کرد. و نماز همین مقدار در او تأثیر گذاشته که گناه و معصیت او را کمتر نماید(34).

6 ـ قول آخر سخن علامه طباطبائى(رحمه الله) است که به نظر مى رسد مستدلترین پاسخ به این اشکال باشد.

ایشان ضمن ردّ و کافى نبودن اقوال و پاسخهاى مزبور چنین مى فرمایند: «آنچه از ظاهر آیات نماز بر مى آید این است که اگر دستور داده اند به اینکه مردم نماز بخوانند براى این بوده که نماز آنان را از فسق و فجور باز مى
دارد.
و این تعلیل مى فهماند که نماز عملى است عبادى که انجام آن صفتى در روح پدید مى آورد که آن صفت به اصطلاح، پلیسى است غیبى و صاحبش را از فحشاء و زشتى دور مى سازد و قلب و دلش از معاصى و منکرات پاک مى گردد.

پس اثر طبیعى نماز اجتناب از معاصى است به نحو اقتضاء نه علت تامه دورى باشد. یعنى این اثر در همه نماز گزاران وجوددارد امّا به نحو اقتضاء نه به نحو علیت.

پس اینکه گفته شد در بعضى افراد و مصادیق نماز این اثر مطرح است نه در همه نمازها صحیح نیست. و یا اینکه گفته شود اثرش فقط در حال نماز است نیز قول درسى نیست بلکه اثرش دائمى و همیشگى است .

و همینطور اقوال دیگر با این استدلال طرح مى گردند و رد مى شوند پس نماز این اثر بازدارندگى را در زندگى نمازگزار بصورت مطلق ایجاد مى کند

یعنى هم این اثر کلّى است و هم دائمى. امّا در حدّ اقتضاء نه در حد علّت تامه. وقتى اقتضائى شد موانع باید برطرف گردند تا اثر ظاهر گردد»(35).

پس تخلف آثار دورى و پاکى از رذایل اخلاقى در نماز، زمانى است که موانعى بر سر راه آن بوده باشد. که آن موانع جلوى تأثیرش را سد کرده است.

بنابر این هر گاه بر درخت نماز، بار و ثمرى ننشست که نمازگزار از آن بهرهگیرد بدون تردید موانعى در آن دخیل اند که نخست باید آن موانع را شناخت سپس در رفع آن باید کوشا بود.

در واقع پاسخ صحیح از میان پاسخ هاى ششگانه همین قول آخر است و مطالعه در زندگى قائمین و تارکین به نماز مؤید همین قول است.

چون آنانکه به نماز اهمیت مى دهند نسبت به حلال و حرام الهى مقیدند و کسانى که نسبت به نماز اهمیت کمترى قائلند به همان اندازه در مقابل گناهان، حساسیت کمترى از خود نشان مى دهند.
آفات و موانع آثار نماز
 
چنانچه در این بخش روشن شد وجود موانع، عامل اصلى عدم ترتب آثار در زندگى نمازگزار است و گفته شد که آنچه مهم است شناسائى و معرفت آن موانع مىباشد.

لذا در این قسمت از بحث به اهمّ آن آفات و موانع اشاره مى شود تا شاید با شناخت آن در رفع آنها بکوشیم و آثار نماز را در زندگى و حیات خویش لمس نمائیم. وامّا مهمترین آفات عبارتند از:

الف ـ اکتفا به صورت و ظاهر نماز:
تکیه کردن به صورت نماز و اعتماد به هیأت ظاهر آن، بدون معرفت عقلى و قلبى به اذکار و اوراد و روح و حقیقت نماز، یکى از عوامل مهم عدم تأثیر گذارى آن است.

همانطور که قبلاً گفته شد مفهوم نماز و حقیقت آن، در ظاهرش خلاصه نمى شود بلکه نماز علاوه بر صورت و ظاهر داراى سیرت و باطن نیز هست.

یعنى حقیقت نماز بسى گسترده تر از تصور عده اى است که آن را در حرکات ظاهرى محدود دانسته و به همان هیأت صورى تمسک و تشبث جسته اند.

آثار نماز به حقیقت و روح آن پیوند و گره خورده است و براى دسترسى و وصول به آن فواید و آثار چارهاى جز نفوذ به باطن و قیام به حقیقت آن نیست و در واقع ذکر بودن نماز هم به همین معناست.

امّا اینکه حقیقت و باطن نماز چیست؟ گفته شد که حضور قلب، فهم معناى اذکار، تعظیم در مقابل عظمت الهى و هیبت و عزت آن ذات ربوبى، رجاء و امیدوارى از او، اعتراف و اقرار به بىمقدارى و ناچیز بودن خویش از معانى باطنیه و مفاهیم کامله نماز است(36).

چنانچه از امام رضا(علیه السلام) در این باب سئوال شد فرمودند:
«علّت تشریع نماز این است که توجه و اقرار به ربوبیت پروردگار است و مبارزه با شرک و بت پرستى و قیام در پیشگاه خداوند در نهایت خضوع و نهایت تواضع و اعتراف به گناهان و تقاضاى بخشش از معاصى گذشته و تعظیم پروردگار»(37).

بنابر این توقع دست یابى به همه آثار مفیده که موجب صفاى باطن و جلاى دل و دورى بنده از قاذورات و پلیدى هاى اخلاقى مى گردد با صرف انجام حرکات ظاهریه، انتظارى غیر منطقى و عقلى مى نماید.

چون اکتفا به ظاهر و غفلت از اینکه چه مى گوید و با که سخن مى گوید و چه مى خواهد و حمد و ثنائى که بر زبان مى آورد چه معنایى در بردارد چیزى از آثار نماز را بر نمى تابد.

اینگونه نمازگزاران مصداق بارز کلام عتاب آلود خداوند مى باشند که فرمود: فویل للمصلین الذین هم عن صلاتهم ساهون. «اى واى بر نمازگزاران که دل از یاد خدا غافل دارند»(38).

و یا اینکه رسول گرامیش فرمود: هر کس که نداند و نفهمد که در نماز چه مى گوید نقصان کرده است.

پس آنچه که به نماز معنى مى بخشد حرکات ظاهریه آن نیست بلکه آن روح نماز است که فرد نمازگزار را تعالى و کمال مى بخشد. بارى اینکه نماز چون جمیع عبادات داراى قشر و صورت و لب و حقیقتى است.

«مادام که انسان صورت انسان و انسان صورى است نماز او نیز صورى و صورت نماز است و فایده آن نماز، صحّت و اجزاء صورى فقهى است در صورتى که قیام به جمیع اجزاء و شرایط آن کند.

ولى مقبول در گاه و پسند خاطر نیست. و اگر از مرتبه ظاهر به باطن و از صورت به معنى پى برد نماز او حقیقت پیدا مى کند.

پس بر مؤمن به حق و حقیقت و سالک الى الله به قدم معرفت لازم است که خود را براى این سفر معنوى و معراج ایمانى مهیا کند و عوائق و موانع سیر و سفر را از خود دور سازد»(39).

ب ـ عدم اخلاص و حضور قلب:
یکى دیگر از عواملى که موجب مى شود تا نماز تأثیرى در حیات نمازگزار نگذارد و او را در قوس صعود سیر ندهد فقدان خلوص و نبود حضور قلب و خشوع باطن است.

اینکه نماز را «ذکر الله» نامیده اند شاید وجهش این باشد که ذکر الله یعنى استحضار یاد خدا در دل که ملازم کمال و سعادت دو سرا و مفتاح فلاح است.

ملاک و میزان هر عملى در خلوص و حضور است و با توجه به همین نکته است که امام العارفین و سید السالکین على(علیه السلام) فرموده اند:

«همانا دو نفر از امت من به نماز مى ایستند و رکوع و سجودشان یکى است و حال آنکه مابین آنها مثل مابین زمین و آسمان است»(40).

اگر سئوال شود که معناى حضور قلب چیست؟ مستفاد از کلام بزرگان و اولیاى دین این است که: «حضور قلب یعنى فارغ ساختن دل از همه براى عملى که به آن مشغول است .

تا اینکه بداند که چه مى کند و چه مى گوید و تمرکز فکر و اقبال به نماز داشته باشد و این را خشوع دل نیز مى گویند یعنى جمیع حواس را متوجه نماز سازد و به جز معبود در دل او چیزى نگذرد و دیگرى خشوع جوارح است که اعمال ظاهرى نماز گزار است»(41).

وحضور قلب یعنى پرستش و عبادت خداى به نحوى که گویا تو او را مى بینى و قلب تو تجلى گاه اوست و حداقل مراتب آن اینکه فهم کنى که اگر تو او را نمى بینى او تو را مى بیند. اعبد الله کانک تراه وإن لم تکن تراه فإنَّه یراک»(42).

از حضرت موسى(علیه السلام) روایت شده که از جانب خدا بر او وحى شد اى موسى چون مرا یاد کنى یاد کن و اعضاى تو مضطرب و لرزان باشد.

و در وقت یاد من خاشع و با وقار باش و چون مرا یاد کنى زبان خود را در عقب دل خود بدار یعنى اوّل به دل یاد کن و بعد به زبان و چون در حضور من بایستى بایست مانند بنده ذلیل و مناجات کن با من با دل ترسناک و زبانى راستگو.

و از امام باقر(علیه السلام) حدیث شده است که: نمازهاى بندهگاهى نصف آن بالا مىرود و گاهى ثلث آن و گاهى ربع آن و گاهى همه آن و بالا نمى رود مگر آنچه دل او رو به آن آورد و امر به نافله شده تا نقصانى که به جهت عدم حضور قلب در نماز به هم رسد تمام کند.

و این سخن و کلام عرشى امیر المؤمنین(علیه السلام) است که: «خوشا به حال آن کس که خالص کند براى خدا عبادت و دعا را و مشغول نشود قلبش به آن چیزى که چشمش مى بیند و فراموش نکند ذکر خدا را بواسطه آن چیزهایى که گوشش مى شنود و محزون نشود دلش به آن چه که به غیر عطا شده است».

و در سیره سید الساجدین امام زین العابدین(علیه السلام) آوردهاند که ابو حمزه ثمالى گوید امام(علیه السلام) را دیدم که نماز مى گذارد و رداى مبارکش از کتف او افتاد

او درست نکرد تا از نماز فارغ شد من آن را به حضرت عرض کردم فرمودند آیا مى دانى در خدمت که بودم بدرستى که نماز به درجه قبول نمى رسد مگر به قدرى که دل متوجه او باشد»(43).

بنابر این مستفاد از اخبار و روایات این است که نماز بدون خلوص و حضور اگر چه مقبول حق است و از حیث فقهى رفع تکلیف مى کند ولى چنین نمازى محرک انسان در طریق وصول و مسیر عروج نیست. یعنى اگر کسى نماز بدون حضور قلب اقامه کند به تکلیف خود عامل بوده و به همین جهت عقاب و عذاب تارک الصلاه بر او مترتب نیست و به همین دلیل به حکم فقهى مهر صحت بر او مى خورد و لیکن اثر چنین نمازى به همین مقدار است که فارق میان او و تارک الصلاه است.

پس معلوم شد که اگر نماز ما آن همه تأثیر معنوى و عرفانى را که در روایات آمده ندارد گیرش در کجاست.

رادع و مانع اصلى این است که دل به نماز نمى دهیم. اکثر ما راضى هستیم به اینکه نمازى خوانده باشیم تا در زمره سرکشان و طاغیان قرار نگیریم و این نکته را از آن جهت گوئیم که وقتى به نماز ایستیم بسیارى از کارهاى فراموش شده در اذهان زنده مى شود.

تو گوئى نماز کلید خاطرات و رمز بازگشائى اوهام و خیالات است. در غالب نمازهاى ما این کلام امام خمینى(رحمه الله) صادق است که:


«نماز کلید دکان یا چرکه حساب یا اوراق کتاب و یا فرصتى براى مشغول شدن به افکار متشتته و خواطر شیطانیه ماست»(44).

«یکى از بزرگان ابتدا به جوالبافى اشتغال داشته است و روزى یک جوال مى بافت و آخر هفته حساب مى کرد و مزد شاگردهایش را مى پرداخت. روزى به هنگام حساب یک جوال از قلم افتاد آنچه فکر کردند که آن را به چه کسى داده اند به خاطرشان نیامد. غروب نزدیک بود و استاد نماز نخوانده بود مشغول نماز شد و در نماز به خاطرش آمد که آن جوال را به چه کسى داده است. پس از اتمام نماز شاگردش را خواسته و به او گفت جوال را به فلانى دادهایم. شاگردش گفت: استاد! تو نماز مى خواندى یا جوال پیدا مى کردى؟ استاد از این واقعه متنبّه شد و مشغول اصلاح خود و قلب خود گردید»(44).

و نیز در همین باب در شرح حال سید رضى و سید مرتضى علم الهدى دو برادرى که از شاگردان وارسته شیخ مفید(رحمه الله) بودها ند آورده اند که سید رضى به برادر بزرگ خود سید مرتضى در نماز جماعت اقتدا نمى کرد برادر بزرگتر به نزد مادر شکایت برد و مادر سید رضى را نصیحت کرد .

سید رضى به توصیه مادر به مسجد برادر آمد و به او اقتدا کرد. امّا در اثناء نماز، نمازش را تمام کرد و از مسجد بیرون رفت، سید مرتضى نزد مادر آمد و گفت سید رضى آنچه امروز کرد بدتر از پیش بود مادر ماجرا را از سید رضى جویا شد.

سید رضى در جواب گفت: در اثناء نماز دیدم که برادرم در خون حیض غرق است به ناچار نماز را شکستم چون که طهارت شرط صحت نماز است، مادر شرح حال را با سید مرتضى در میان گذاشت سید گفت راست مى گوید.

زیرا در مسیر رفتن به مسجد زنى درباره احکام خون حیض از من سؤال کرد به او پاسخ دادم. امّا در اثناء نماز به این اندیشه افتادم که جوابى که دادم درست بود یا اشتباه»(46).

پس علم و آگاهى به این نکته بر همه خصوصاً بر جوانان که داراى قلبى پاک و باطنى صاف مى باشند لازم است که حضور قلب و اخلاص هر چند که شرط صحت نماز نیست.

ولى شرط کمال آن است و باید این مانع که خواطر غیر الهى و شیطانى در حال نماز است را از بین برده و نمازى با خلوص و حضور قلب بخوانند تا نمازشان آنها را از عالم مُلک به ملکوت پرواز دهد که الصلاه معراج المؤمن.

ج ـ استخفاف و سبک شمردن نماز:
در تعالیم و دستورات دین اسلام اگر خواسته باشیم احکام و تعالیم فردى را طبقه بندى نمائیم نماز در بالاترین مرتبه طولى نسبت به سایر احکام قراردارد.

مسلّم است که در مقام انجام عمل به هر یک از دستورات الهى باید به جایگاه آن توجه کامل بعمل آید چون که آثار و برکات وجودى هر یک از آنها بنابر اهمیتى است که شارع در نظر داشته است.

سبک شمردن حکمى از احکام دین به این معناست که آن اهمیت الهى را بکاهیم. حال این کاستن مى تواند شامل محافظت نکردن و مراقبت نداشتن آن به وقت خاص خودش یا ترجیح امور غیر ضرور بر آن و یا درست ادا نکردن برخى از اجزا و ارکان آن و مواردى دیگر بشود.

همه این امور مى تواند در حقیقت نوعى تضییع یا تضعیف در حکم الهى بشمار آید. و هر گونه تضعیفى مانع از ظهور برکات و بروز آثار آن حکم خواهد بود.

در باب نماز که یکى از احکام الهى است تأکید و توصیه زیادى شده است و این حکم از سایر احکام الهى مستثنى نیست. از رسول گرامى اسلام روایت است که: « هر کس به نماز اهمیت ندهد و آن را سبک شمارد سزاوار عذاب آخرت است»(47).

و نیز خاتم رسالت (صلى الله علیه وآله وسلم) در حدیثى دیگر فرموده اند: «کسى که نماز را سبک شمارد خداوند برکت و خیر را از عمر و مال او بر مى دارد و نتیجه کارهایش را از بین مى برد و با گرسنگى و تشنگى و ذلت جان او را مى گیرد»(48).

و در حدیث دیگر آمده است که: «نماز، چون در وقت آن گزارده شود سپید و درخشان نزد صاحب خود باز مى گردد و مى گوید: همان طور که مرا رعایت کردى خداوند تو را مورد رعایت و حفظ خویش قرار دهد.

لیکن اگر نماز، در غیر وقت آن گزارده شود و رعایت حدود آن نشود سیاه و ظلمانى نزد صاحب خود مىآید و مى گوید: همان گونه که مرا ضایع ساختى خدایت تو را ضایع و تباه سازد»(49).

و این روایت از امام صادق(علیه السلام) معروف است که در آخرین لحظات عمر شریفش دستور داد که همه اهل بیتش اطراف او جمع شوند وقتى همه آمدند بعنوان آخرین وصیت فرمودند:

«اگر کسى از شما نمازش را سبک شمارد هرگز به شفاعت ما معصومین نمى رسد»(50).

این موضوع نه تنها مورد تأکید همه اولیاى دین بوده بلکه سیره مستمره شان بر این اساس استوار بود که با دقت و توجه هر چه بیشتر از نماز خود محافظت مى کردند.

برخى از زنان پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) نقل مى کردند که حضرت نزد ما نشسته بود و با ما سخن مى گفت و ما با او سخن مى گفتیم .

هرگاه وقت نماز داخل مى شد از براى آن حضرت حالتى روى مى داد که گویا ما او را نمى شناختیم به او عرض مى کردیم که تو را چه شده است فرمود.

اداى امانتى است که خداوند آن را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه کرد و همه از تحمّل آن اِبا کردند(51).

نه تنها پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) بل همه اهل بیت عصمت و طهارت بر این سیره منسلک بوده اند و نیز تابعین ایشان در طریق سعادت و وصول به کمال آن را تعقیب مى کردند.

در خاطرات امام خمینى(رحمه الله) نقل است که: به نماز اول وقت بسیار اهمیت مى داد روایتى از امام صادق(علیه السلام)نقل مى کردند که اگر کسى نمازش را سبک شمارد از شفاعتشان محروم مى شود.

من یک بار به ایشان عرض کردم سبک شمردن نماز شاید به این معنى باشد که شخص نمازش را یک وقت بخواند و یک وقت نخواند گفتند نه این خلاف شرع است .

منظور امام صادق(علیه السلام) این بود که وقتى ظهر مى شود و فرد در اوّل وقت نماز نمى خواند در واقع به چیز دیگرى رجحان داده است(52).

د ـ عدم مداومت در نماز:
خداوند متعال نماز پنجگانه را در اوقات معین براى بندگانش فرض و واجب کرده است. همه فقهاء اعم از شیعه و سنى اجماع دارند بر اینکه افضل اوقات نماز، اقامه آن به وقتشان است .

و حتى برخى از فقهاى شیعه چون شیخ مفید و اتباع ایشان اوقات شرعى نمازهاى یومیه را مضیق دانسته و قبول آن در غیر وقت را از باب تفضّل مى دانند.

اینکه شارع براى نماز اوقات پراکندهاى را تعیین فرمود شاید وجهش این باشد که هرگاه انسان به امور زندگى دنیایى بپردازد و به امر معیشت همّت نماید مشاغل مادى او را از تأمل وتفکر به امور معنوى بازداشته و یا مورد غفلت قرار مى دهد.

به همین جهت بر بنده مؤمن امر شد که در میان فواصل کارهاى دنیوى لحظاتى را به امر معنوى او روحى اختصاص دهد و در مقابل معبود خویش، کُرنش کند تا حقیقت انسانى اش به باده نسیان و فراموشى سپرده نشود و شخصیت آدمى به این واسطه تعدیل گردد.

چه اینکه اگر همه اهتمام او در مسیر مادیات محدود بود ایشان را با سایر حیوانات تمایزى نبود.

نماز چون داروى شفا بخش براى روح مى باشد که اگر سستى و فترتى در اقامه آن ایجاد شود و به صورت مداوم انجام نگیرد قطعاً سلامت روح را تأمین نخواهد کرد چنانچه در مرض جسم هم همین است.

پس این فریضه مهم نباید ابزار و وسیلهاى براى رفع مشکلات جسمى و روحى در مقاطعى از زندگى یا پر نمودن اوقات بیکارى ما تلقى گردد.

چگونه بهبودى و سلامت براى یک مریض در گرو استفاده بجا و منظم از داروهاست. نماز و سایر فرایض دینى نیز چنین است.

با این وصف اگر خواسته باشیم که در سفر یا مرض و یا به بهانه خواب نوشین صبحگاهى نماز را ترک نمائیم و در صورت مساعد بودن و سلامتى جسمانى و قیام به آن در اوقات بیکارى اکتفا نمائیم بسیار روشن است که از چنین نمازى بهره و نصیبى نخواهیم برد.

چنانچه پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) فرموده اند: آفةُ العبادة الفترةُ «آفت عبادت سستى و عدم مداومت است»(53).

پس در صورت ترک این فریضه الهى و امتثال مقطعى و غیر مداوم آن و یا هر گونه فترت و سستى در نماز موجب از بین رفتن آثار و فواید آن خواهد شد بنابر این قیام به نماز در وقت خود و مداومت در آن براى ترتب آثار ضرورى است .

و شاید به همین جهت باشد که قرآن کریم یکى از اوصاف مؤمنین را چنین بیان مى کند. الذین هم على صلاتهم دائمون «آنان که همواره نمازشان را مىخوانند و هرگز نماز را ترک نمى کنند»(54).

مواردى که بیان شد آفات عمده و موانع اساسى در ظهور برکات نماز بشمار مى آیند امّا عناصرى مثل ریا، عجب و خودبینى و گناهان دیگر بسیار مهم مى باشند.

باشد که همه ما خصوصاً نسل جوان ما با برداشتن این موانع و زدودن آن بتوانیم از نورانیت و صفا، قداست و فلاح و سعادت دو سرا که در این فریضه بزرگ الهى نهفته است کمال بهره را ببریم.


در پایان این مقال بعنوان حسن ختام، خطابم به همه جوانان عزیز و وارثان خون شهید که ثبات شخصیتشان متضمن قوام و پایدارى جامعه و تزلزل در افکار و رفتار آنان موجب لغزش و تزلزل اجتماع است .

این است که بر شما فرض است معرفت و آگاهى به اینکه ترک عبادات خصوصاً نماز، منشأ سقوط و مصدر هبوط و سرچشمه همه رذایل اخلاقى و مشکلات زندگى است و نماز با حفظ شرایط و رفع موانع، نردبان صعود، معراج شهود، رفرف عروج، مَسند سلوک، مَرکب خلوص و مقصد معبود است.

جوانان عزیز «شماها بهتر مى توانید تهذیب نفس کنید شما به ملکوت نزدیکتر هستید از پیرمردها، در شما آن ریشه هاى فساد کمتر است. یک پیر بخواهد اصلاح شود بسیار مشکل است جوان زودتر اصلاح مى شود.

هزاران جوان اصلاح مى شوند و یک پیر نمىشود. نگذارید براى ایام پیرى. الان خودتان را باید تبعه تعلیمات انبیاء کنید مبدا این است از اینجا باید رفت»(55).
 

فصل دوّم : علل کم توجّهى یا بی توجّهى برخى از جوانان به نماز

 راستى چرا در میان نوجوانان و جوانان برخى آنچنان که باید، به نماز اهمیت نمى دهند و یا اینکه چرا بعضى از آنان ارتباط چندانى با نماز ندارند و یا عدهاى از نوجوانان و جوانان در حالیکه از خانواده مذهبى و مسلمان هستند نماز نمى خوانند؟

این سئوالى است که ما بدنبال علل و عوامل و پاسخ صحیح آن بوده نخست سعى داریم که عوامل آن را شناسایى نموده سپس راه حلها را ارائه دهیم.

موضوع مزبور بعنوان یک سئوال و موضوع تحقیق در میان عده کثیرى از دانش آموزان دبیرستانى، دانش پژوهان مراکز پیش دانشگاهى و دانشجویان مطرح گردید.

تا بدون هیچ حدس و گمانى از طرف نگارنده علل را از بیان خودشان جویا شویم که در این صورت قضیه از ظن و گمان خارج و به واقعیت عینى نزدیکتر گردد.

آنان در این نظر سنجى علل و عواملى را برشمردهاند که بسیار جالب توجه است.

لازم به ذکر است که برخى از این علل از درصد بالایى برخوردار بوده که اکثریت آن را بیان داشته اند.

و بعضى دیگر در حدّ متوسط و ضعیف مطرح شدهاند. ما به ترتیب اهمیت، آن عوامل و علل را بر مى شماریم سپس نحوه از بین بردن آنها و یا راه حلها را با استمداد از آیات و روایات با بضاعت اندک علمى ارائه خواهیم داد.

محیط خانواده و بى توجهى والدین
 بىتوجه بودن یا کم توجهى پدر و مادر یا مربى خانواده نسبت به فرزندان در محیط خانه و سطحى نگرى آنان در ابتداى نوجوانى فرزندان و یا احیاناً بى مبالاتى اعضاى خانواده نسبت به مسائل دینى خصوصاً فریضه نماز تأثیر بسزائى در تربیت فرزندان بجاى مى گذارد.

بعنوان مثال فرزند اگر در خانهاى رشد نماید که در آن خانه کسى به نماز اهمیت ندهد و یا در قبال مسائل دینى خود را مسئول ندانند و یا خود اهل نماز باشند .

ولى فرزند خانواده را تحریض و تشویق به نماز ننمایند قطعاً فرزند آن خانواده اهل نماز و عبادت نخواهد شد البته شاید در آینده بر اثر عوامل دیگر به نماز روى آورد که این احتمال ضعیفى است.

نوجوانى نوشته بود که چگونه از من انتظار نماز خواندن برود در حالیکه در خانه ما هیچ یک اهل نماز نیستند و دیگرى بیان کرد که توقع نماز خواندن از کسى که هیچ یک از اعضاى خانوادهاش اهل نماز نباشند. توقع بى جایى است.

اینگونه از خانواده ها که فرزندانشان تمایل و گرایش چندانى به مسائل عبادى از خود نشان نمىدهند بر دو قسمند:

یک گروه خانواده هایى هستند که والدین و مربیان آنان به نماز اهمیت نمى دهند و طبعاً فرزندانشان از آنان تقلید مىکنند.

این دسته از خانواده ها اگر چه محدودند ولى وجودشان قابل انکار نیست. فردى نقل مىکرد ما چند نفر براى مهمانى به منزل کسى رفتیم بیشتر یا همه دوستان وضو ساختیم که نماز بخوانیم سراغ مهر نماز از صاحب خانه گرفتیم در جواب به ما گفت یک مُهر در خانه داریم که گاهى من با آن نماز مى خوانم و گاهى خانمم.

دسته دیگر خانواده هایى مى باشند که خود دیندار و اهل عبادتند و لیکن نسبت به فرزندان خود در این امر هیچ وقعى نمى نهند. نماز خود را مى خوانند و روزهشان را مى گیرند امّا از اینکه فرزندان به مسائل دینى پاى بند باشند یا نه براى آنها یکسان است. هرگز از فرزندان بعنوان پدر و مادر نمى خواهند که نمازش را بخواند و یا روزهاش را بگیرد.

هیچ مسئولیتى را در قبال آنان احساس نمى کنند. گویا او همه چیز را مى فهمد و باید با همان فهم خود عمل کند و یا همه اعمال او را حتى بعد از سن تکلیف با بچه بودن توجیه مى کنند.

بسیار روشن و مسلّم است که چنین فرزندى بزودى به عبادت تن در نخواهد داد. کانون خانواده مهمترین عامل دراین زمینه محسوب مى شود چون کانونى که جوان در آن رشد یافته کانون بى تفاوتى بوده است .

و هرگز کسى از طریق محبت و تشویق و یا از راه قهر و تهدید او را به امور عبادى و ادار نکرده و یا از او نخواسته است.

چه بسا این جوان نسبت به سایر امور زندگى فردى سر به زیر و تسلیم پذیر و با شخصیتى از دیدگاه خانواده باشد و لیکن اهل نماز و دیانت نیست.

این بدان جهت است که والدین در آن امور تأکید داشته امّا در امور دینى اصرارى به خرج نداده اند. و اگر در بُعد دینى توجه داشتند قطعاً خللى در او مشاهده نمى کردند.

عدم آگاهى و بینش کافى از فریضه نماز
 عالم نبودن به محتواى نماز، درک پایین و بسیار اندک نسبت به تأثیر آن، عدم توجه به جایگاه نماز در اسلام، نداشتن انگیزه و هدف در اقامه و برپایى آن، آشنا نبودن به اسرار و فلسفه نماز و درخواست امور مادى از خدا و عدم دست یابى به آن یکى از عواملى است که جوانان را از این فریضه الهى دور نگه داشته است.

در گفته ها و نوشته هاى بسیارى از آنان این نکته جلب توجه مى کرد که ما نمىدانیم براى چه باید نماز خواند.

اگر نماز نخوانیم چه مى شود. با ترک نماز چه چیزى را از دست خواهیم داد و ظاهراً مشاهده مى شود آنان که نماز را برپا مىدارند با کسانى که تارک نمازند فرقى نمى کنند.

اگر نماز باید در زندگى افراد مؤثر واقع شود پس چرا این اثر ملموس نیست و چرا این مرزبندى را عملاً ما نمى بینیم؟ مگر خدا به دو رکعت نماز ما محتاج است؟

جوان باید قلبش پاک باشد، انسان باید با دوستان و همسایگان و نزدیکان و همنوعان خود رفتار شایستهاى داشته باشد. خدا اینها را از ما خواسته است.

نه اینکه نماز بخوانیم و در عین حال صدها عمل ناشایست را مرتکب شویم. اصل این است که ما انسان خوبى باشیم حال چه قائم به نماز باشیم یا تارک آن. پس ملاک انسان خوب بودن، نماز خواندن نیست بلکه دل و قلبى پاک داشتن است.

همه این گفتهها حاکى از آن است که شناخت لازم و آگاهى کافى از فضائل نماز و جایگاه آن در اسلام براى کثیرى از نوجوانان و جوانان حاصل نشده است.

سستى و تنبلى
 بعد از دو عامل مذکور، علت دیگرى که در ترک یا بى توجهى به نماز بیان شده است عنصر و عامل تنبلى است. غالباً نوجوانان و جوانان به آسانى تن به فعالیت نمى دهند .

مگر در امورى که بیشتر جنبه احساسى و هیجانى داشته و یا در امورى که با انگیزه و شناخت قبلى همراه باشد.

براى فردى که چند سال است به سن تکلیف رسیده قدرى مشکل است در هواى سرد زمستان آستین خود را بالا زند و با آب سرد وضو بگیرد و یا کفش و پوتین را از پایش در آورد و مسح نماید به همین خاطر گاهى از نماز خواندن طفره مى رود و یا براى او دشوار است که از خواب نوشین صبح گاهى بزند و نمازش را بخواند و... .

هر چند که برخى از نوجوانان و جوانان این عامل را در موضوع مورد بحث مهم شمردهاند و لیکن به نظر مىرسد که این علت نمى تواند بعنوان یک عامل مستقل و بلکه یک علت به حساب آید چون بعداً خواهیم گفت که تنبلى خود معلول علل دیگرى مى باشد.
مجالست و همنشینى با دوستان ناباب
 
بدیهى است که نقش بسیار مهم دوستان در شکل دهى شخصیت انسانى خصوصاً در سنین نوجوانى و جوانى را نباید نادیده انگاشت. دوستان شایسته و خوب در سوق دادن انسان به سوى سعادت و کمال مؤثرند و دوستان ناشایست در انحراف آدمى به سمت ناهنجاریهاى اخلاقى.

چه بسا جوانانى که در مسائل دینى علاقمند و به دیندارى خود راغبند و لیکن در محیطهاى مختلف از قبیل محلهاى که در آن زندگى مى کنند یا محیط کار و تحصیل که در آن ساعاتى از عمر را سپرى مى سازند با افرادى آشنایى شوند که به تدریج او را در دام بى دینى و لا ابالى گرى گرفتار مى کنند.

فساد اخلاقى
 برخى از جوانان در علت دورى از نماز و تعالیم دینى و مذهبى، مفاسد اخلاقى را بسیار مؤثر مى دانند.
البته این عامل در خانواده ها و محیط هاى مختلف داراى شدت و ضعف مىباشد و در بروز و ظهور آن مى توان عللى را بر شمرد که هر کدام از آن عوامل به تنهایى مىتواند در ایجاد آن و انحراف شخص کافى باشد.

عواملى چون خواندن و مطالعه نوشته هاى تحریک آمیز در مکتوبات و مقالات خصوصاً اگر با نثر روان یا بصورت نظم بوده باشد.

تصاویر و عکسهاى مبتذل در بیرون از خانواده و نیز بد حجابى یا بى حجابى برخى از اعضاى فامیلى در مراسم جشن و سرور و عدم رعایت موازین شرعى و سنّتهاى غلط حاکم بر برخى از خانواده ها در درون خانواده مى توانند در بروز مفاسد اخلاقى اشخاص خصوصاً جوانان تأثیر زیادى داشته باشند.

کم نیستند جوانانى که با ایجاد و مهیا بودن چنین زمینه هایى غسل بر آنها واجب گردیده و آن اراده و تصمیم راسخ را ندارند که در داخل وقت خود را تطهیر نموده و نماز را بپا دارند.

و یا اگر در خارج وقت خود را پاک کرده اند قضاى نماز را بجا آورند چنانچه برخى صراحتاً گفته اند که نگاه به این تصاویر و صحنه ها، مقدمه و زمینه خود ارضایى و مفاسد دیگر اخلاقى است.

مزاحم دانستن نماز براى کارهاى شخصى
 برخى چون در وقت نماز مشغول کارها و اعمال شخصى خود هستند فرصت اینکه نماز را در اوّل وقت آن اقامه کنند ندارند .

و وقتى که فرصت هاى اوّلیه براى اقامه و برپایى نماز از دست برود تدریجاً بعد از استراحت چون دوباره مشغول فعالیت مى شوند اقامه نماز را مانعى براى انجام کارهاى خود مى دانند.

البته خواهیم گفت که این عامل به بهانه شبیه تر است تا یک علت براى ترک یا بى توجهى به نماز.

تکبر و غرور
 عامل دیگرى که در ترک نماز و سایر فرایض عبادى مىتواند مؤثر باشد غرور جوانى و تکبر و بزرگ منشى برخى از افراد است. صفت غرور از پستترین اوصاف انسانى است که شاید بتوان گفت:

منشأ تمام گناهان و معاصى مىگردد. هرگاه این خصلت در کسى پا بگیرد و استقرار یابد فرد را به مهلکه هاى بزرگى مى کشاند با متصف شدن به این صفت فرد چنین مى پندارد که اگر در مقابل خداى خود سجده کند کوچک مى گردد .

بنابر این براى اینکه بزرگى و غرورش محفوظ بماند در مقابل هیچ کس نباید سر تعظیم فرود آورد ولو در مقابل خداوند متعال. فلذا این خیالبافى شاعرانه و تصورات جاهلانه او را از همه او امر متعبدانه دور ساخته و مانعش مى شود که او در مسیر سعادت خویش گام بردارد.

این همان وصفى است که وقتى در ابلیس ظاهر و آشکار شد در مقابل دستور صریح خداوند سرباز زد و حاضر نشد امر الهى را در سجده بر آدم امتثال نماید.

تسویف (واگذارى امور به آینده)
 برخى از جوانان با توجه به اینکه چند سالى است که وارد سن تکلیف شده و در مقابل تعالیم و دستورات دین مکلف مى باشند و بر آنها واجب است که به احکام دینى گردن نهند .

ولى با این توجیهات که ما هنوز جوانیم و تازه اوایل عمر ماست و بهانه هایى از این قبیل اعمال دینى را ترک مى کنند.

جوان در بسیارى از مواقع نماز نخواندن خود را این چنین توجیه مىکند که من بعداً مى خوانم و یا قضاى آن را بجا مى آورم. عمر طولانى در پیش است .

پس مى توان اعمالى که امروز از من ترک مى شود در سنین پیرى و زمان بیکارى انجام داد و یا توبه کرد. بنابر این عملى که در آینده قابل جبران باشد و از طرفى مغفرت و بخشش الهى آن را شامل گردد جاى نگرانى نیست.

ضعف اعتقادى
 عامل دیگرى که در روحیه جوانان مى تواند تأثیر زیادى را بگذارد باورهاى دینى و تقویت روحیات مذهبى است که بخش عمده این مسئولیت بر عهده مبلغان دینى مى باشد.

امروزه بخش عظیمى از جوانان که بهترین و مهمترین، قشر جامعه محسوب مى شوند از ضعف اعتقادى رنج مى برند. در کتب درسى خوانده اند که خدا و قیامتى هست و مسائل دینى تا حدودى به آنان گفته شده و لیکن به باور و یقین نرسیده است.

اصول اعتقادى را بصورت مستدل و متقن فرا نگرفته بلکه اصول را چون فروع مقلدانه باور دارد. تعالیم دین را با انگیزه و اعتقاد انجام نمى دهد و بیش از آنکه با درایت و بینش همراه باشد با احساس و عاطفه با امور دینى برخورددارد.

این ضعف درعقیده و عدم استوارى آن برپایه منطق موجب مىگردد که جوان به مسائل دینى آن اهمیت خاص را قائل نباشد و یا پاى بندى کامل به تعالیم دینى را نداشته باشد.

به همین جهت بسیار دیده مى شود که بعضى از افراد، نماز خواندشان موسمى و فصلى است. مثلاً در فصل خاصى مثل ماه مبارک رمضان یا ایام ماه محرم و صفر، نمازشان را مى خوانند و بقیه ماههاى سال را با نماز وداع مى گویند.

و یا بعضى فقط به چند تا از نمازهاى واجب عمل مىکنند و نماز صبح را مثلا نمى خوانند. این نیست مگر از ضعف اعتقادى فرد. و تا این ضعف جبران نگردد، مشکل فوق قابل حل نخواهد بود.

رفتار نامناسب مبلغان دینى
 ابتدا این نکته را متذکر شوم که منظور از عنوان مزبور، انکار یا زیر سئوال بردن مبلغان متعهد و متدّین خصوصاً روحانیون وارستهاى که حیات خویش را صرف تبلیغ دین نموده اند نیست .

بلکه توجه دادن به این نکته است که باید برخورد با جوانان بسیار با ظرافت و دقّت انجام گیرد. چون چه بسا جوانانى که مقید به موازین دینى باشند ولى با یک عکس العمل فردى که لباس دین بر تن کرده است از دین بىزار گردند.

تحقیقات و نظر سنجىها گویاى این حقیقت است که برخى از جوانان به خاطر دوستى و صمیمیت و ارتباط نزدیکى که با طلاّب و روحانیون خصوصاً طلبه جوان پیدا کرده که باید از آن بعنوان یک پدیده میمون و مبارک نگریست رفتارى را مشاهده مى کنند و یا سخنانى را مى شنوند که موجب سستى و وهن آنها از دین مى گردد.

بعنوان مثال اگر جوانى مشاهده نماید که یک روحانى در محفلى نشسته و مشغول صحبت و احیاناً غیبت دیگران است و توجهى به نماز در اول وقتش ندارد و یا در رفتار با کسى تندى مى کند.

این اعمال، تأثیر منفىاش را بر روحیه دیگران باقى مى گذارد. گاهى گفته مى شود که اگر واقعاً نماز در اول وقت آن همه فضیلت دارد پس چرا یک روحانى بعنوان مبلغ دین به آن توجه ندارد.

این هم عاملى است که برخى از جوانان بیان مى دارند. علاوه بر موارد دهگانهاى که بیان شد عاملى چون مشکلات مادى، کاستى در تبلیغات، نداشتن مشوّق، مشکل ازدواج، وجود آلودگى اخلاقى برخى از محیطهاى محلى.

عدم جاذبه کافى مساجد و مکانهاى عبادى و عدم رعایت مسائل بهداشتى در مساجد و نمازخانه ها از دیگر عواملى هستند که در ترک و رویگردانى یا کم توجهى نوجوانان و جوانان به مسائل عبادى خصوصاً نماز تأثیر به سزایى دارند که باید در رفع و حلّ آن کوشا بود. نمودار زیر تحقیق انجام شده را نشان مى دهد.

10 ـ رفتار نامناسب مبلغان دینى
9 ـ ضعف اعتقادى
8 ـ تسویف (واگذار کردن کار به آینده)
7 ـ غرور و تکبّر
6 ـ تزاحم نماز با کارهاى شخصى
5 ـ فساد اخلاقى
4 ـ مجالست با دوستان ناباب
3 ـ سستى و تنبلى
2 ـ عدم آگاهى و بینش کافى از فریضه نماز
1 ـ محیط خانواده و بى توجهى والدین

فصل سوم: راه حلها
 بعد از بیان علل و عوامل به پاسخ و راه حل هر یک از موارد مذکور مى پردازیم تا شاید بتوانیم با ارائه آن گام مثبتى براى این قشر عزیز که اکثریت جمعیت جامعه اسلامى و دینى ما را تشکیل مى دهند برداشته و اندکى از مشکلات دینى و مذهبى آنها را رفع کرده باشیم.

1 ـ نقش خانواده در تربیت فرزندان:
 کانون خانواده اولین و بهترین مدرسهاى است که نسلهاى جوامع بشرى از آنجا رشد مى یابند بنابر این اگر والدین یا مربیان خانواده افراد مدیر و با مسئولیتى باشند قطعاً کانون خانواده محیط سالمى براى تعالى و رشد افراد آن خانواده خواهد بود و بالعکس .

اگر مربى خانواده انسان غیر مسئول و بىقید و شرطى باشد قطعاً افرادى که از آن خانه وارد اجتماع مىشوند انسانهاى مفیدى براى اجتماع نخواهند بود .

و به همین خاطر دین مسئولیت سنگین و خطیرى را برعهده خانواده گذاشته و ادب و تربیت فرزند را بعنوان بهترین عمل صالح وارثى ماندگار یاد کرده است.

در نصوص وروایات که از ائمّه معصومین(علیهم السلام) و رسول گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله وسلم)به ما رسیده بخش عمدهاى از آن را احادیث اخلاقى و تربیتى تشکیل مىدهد که در اینجا به مناسبت موضوع به چند حدیث اشاره مى شود.

على(علیه السلام) در نامهاى خطاب به فرزند بزرگوارش امام حسن مجتبى(علیه السلام)مى فرمایند:فَبادَرْتُکَ بالادبِ قَبْلَ اَنْ یَقْسُوَ قَلْبُکَ وَیَشْتَغِلَ لبُّکَ.

«فرزند عزیز در راه ادب آموزى تو از فرصت استفاده کردم و قبل از آنکه دل کودکانهات سخت شود و عقلت به اندیشه هاى دیگرى مشغول گردد به تربیت تو مبادرت نمودم و وظیفه پدرى خود را انجام دادم»(56).

و نیز از امام صادق(علیه السلام) در روایتى چنین آمده است که فرمودند: انَّ خیرَ ما ورّث الآباءُ لابنائهم الأدبُ لا المال«بهترین ارثى که پدران براى فرزندان خود باقى مى گذارند ادب و تربیت صحیح است نه ثروت و مال»(57).

همه اهتمام امامان معصوم(علیهم السلام) بر این امر مبتنى است که پدر و مادر را در خانواده افراد با مسئولیت بار آورند تا حدى که بى مبالاتى و کم توجهى والدین را نسبت به امور فرزندان و اعضاى خانواده از گناهان و معاصى کبیره بشمار آورده اند.

امام سجاد(علیه السلام) مى فرمایند: «وامّا حقّ ولدک فان تعلم انّه منک ومضاف إلیک فى عاجل الدّنیا بخیره وتسرّه وانّک مسئولٌ عمّا ولّیته به من حسن الأدب والدلالة على ربّه عزّ وجلّ والمعونة له على طاعته فاعمل فى امره عمل من یعلم انّه مثابٌ على الاحسان إلیه معاقبٌ على الاسائة إلیه».

«وامّا حقّ فرزندت به تو این است که بدانى او از تو بوجود آمده و در نیک و بد زندگى وابسته به تو است و همانا تو در سرپرستى وى، مسئول ادب و تربیت صحیح او هستى و تو مسئولى که او را به سوى خداوند بزرگ راهنمایى نمایى .

و در اطاعت از پروردگارش یاریش نمایى باید رفتار تو در تربیت فرزندت توأم با احساس مسئولیت باشد، رفتار کسى که بداند در حُسن تربیت فرزنددارى اجر و ثواب و در سوء رفتارش مستحق کیفر و عقاب است»(58).

این مسأله تا آنجا نزد ائمّه(علیهم السلام) اهمیت پیدا مى کند که در حالات عرفانى ادعیه از خداوند استمداد و یارى مى خواستند چنانچه امام سجاد(علیه السلام) در مقابل پروردگارش این چنین دعا مى کنند که:

واعنّى على تربیتهم وتادیبهم وبرّهم. «بارخدایا مرا در تربیت و ادب و نیکوکارى فرزندانم یارى و مدد فرما»(59).

در ادبیات فارسى که سرشار از فرهنگ غنى دینى است و شاید بتوان گفت که غناى ادب فارسى و نفوذ کلام ادیبان ما از مایه و مواد روائى است نثر و نظمهاى فراوانى در این باره وارد شده است.

اُدباى مسلمان که توجه خاص و ویژهاى در مسائل فرهنگى داشته و براى ارتقاء فرهنگى جامعه از هیچ کوششى دریغ نداشتند این نکته را همیشه متذکر مىشدند. سعدى که حکایات او در بوستان جهات تربیتى خوبى را دربردارد در این باب چنین سروده است:

چو خواهى که نامت بماند بجاى
پسر را خردمندى آموز و راى
که گر عقل و طبعش نباشد بسى
بمیرى و از تو نماند کسى
بسا روزگار را که سختى برد
پسر چون پدر نازکش پرورد
خردمند و پرهیزگارش برآر
گرش دوست دارى بنازش مدار

شبیه همین شعر سعدى را شعراى عرب در ادبیات خود دارند. احمد شوقى از شاعران معروف و مشهور مصرى است او مى گوید:

«یتیم کسى نیست که والدینش او را از غم زندگى رها کرده و او را ذلیل و خوار گذاشته باشند بلکه یتیم کسى است که براى او مادرى باشد که بىقید و بند باشد و یا پدرى که مشغول مسائل دنیایى»(60).

این است نقش تربیتى خانواده که تأثیر ویژهاى دارد و لیکن از این نکته نباید غافل بود که برخى از جوانان با تحصیل علم به حدّى از تأمل و دور اندیشى مى رسند.

که به واسطه مشورت با مشاوران و مربیان متدّین و دلسوز و یا دوستان آگاه و متعهد، رفتار و آداب خانوادگى خویش را اصلاح نموده و به سمت کمال و سعادت انسانى خویش گام هاى بلندى را برمى دارند و در حقیقت خود را از یتیمى به بلوغ مى رسانند و این گروه از جوانان جزء کسانى هستند که پدر و مادر مورد عاق آنان واقع مى شوند.

2 ـ عدم آگاهى از فریضه نماز:
 چنانچه گفته شد بسیارى از قصور و کوتاهى هاى افراد در مسائل دینى بخاطر عدم آگاهى کافى و معرفت لازم از مبانى دینى است. بدیهى است که تلاش و کوشش در هر عملى منوط به وجود انگیزهاى است که قبل از انجام عمل در فرد ایجاد شده است .

و هیچ انگیزهاى بدست نمى آید مگر با علم و آگاهى و پر واضح است که هر چه قدر آگاهى انسان در آن عمل بیشتر باشد با رغبت و تمایل بیشترى بدنبال آن مى رود و قدرت و توانایى اش در آن کار شدت مى یابد.

باور ما این است که اگر جوانان ما نسبت به نماز و یا سایر فرائض و تعالیم دین اطلاع دقیق و کافى را داشته باشند و از برکات و فضائل و آثار و نتایج آن مطلع باشند هرگز حاضر نمى شوند که چیزى را جایگزین آن سازند.

وقتى یک جوان مسلمان درک کند و یقین نماید که نماز پایه محکم و استوار دین اوست، نماز ملاک اصلى تمایز کفار با اوست، نماز مایه آرامش روح اوست.

نماز اولین گام مسلمانى است، نماز تخلیه همه آلودگى ها و پلیدى ها و دواى همه امراض و دردهاى درونى و باعث سبکى و سکینت و آرامش قلبى او و لحظه گفتگوى او با محبوب و معبود او و نماز همه دین اوست و نیز صدها آثار مثبت روحى و روانى در آن گنجانیده شده چگونه راضى خواهد شد که آن را با امور دیگر معاوضه نماید.

بنظر مىرسد که عمدهترین مشکل ما این است که در باب نماز از دو امر غفلت کرده ایم یکى از اهمیت نماز در اسلام و جایگاه رفیع آن در دین و دیگرى از آثار و اسرار آن که شاید همین امر یعنى آثار و اسرار مهمى که در نماز نهفته است آن جایگاه مهم را برایش در دین ایجاد کرده است.

اگر از این دو امر در نماز به مقدار کافى بینش حاصل شود هیچ انسان عاقلى آن را در زندگى و حیات خویش ترک نخواهد کرد چون کدام انسان عاقل است که سعادت خویش را با شقاوت و نیکبختى را با تیره روزى مبادله نماید.

3 ـ سستى و تنبلى:
 براى حل این معضل که بیشتر جنبه فردى و خصوصى دارد نخست باید عوامل پیدایش آن را جستجو نمود سپس در رفع و حلّ آن کوشید.

دانشمندان علوم روانشناسى تنبلى را معلول یک سرى عوامل و علل مىدانند و در واقع معتقدند که تنبلى مانند بى دقّتى خود به خود وجود ندارد بلکه سستى و تنبلى فقط نشانه یک اختلال یابى میلى است که باید علّت آن را جستجو کرد.

روانشناسان علل تنبلى را به سه دسته تقسیم بندى نمودهاند. علل جسمانى، علل تربیتى و علل عاطفى. علل جسمانى تنبلى را دائمى نمى دانند بلکه موقتى است مثل خستگى که امرى است مقطعى و موقت.

این علل ممکن است از محیط خانوادگى یا اجتماعى نامساعد بوجود آید. مثل فقر مادى، کم غذایى، عدم رعایت بهداشت، والدین نالایق و ناتوان که غالباً در خانه یا مدرسه آنها را هدف سرزنشهایى قراردادهاند که معمولاً نصیب آدمهاى تنبل مىشد.

تجربه نشان مى دهد که اکثر تنبلها به علل عاطفى یا منشى تنبل هستند یعنى از لحاظ جسمى سالم و داراى هوش کافى مى باشند امّا کار خواسته شده از آنها متناسب با ذوق و نیازهاى آنان نیست و در واقع این نوع از تنبلها ناتوان از فعالیت نیستند(61).

یعنى در حقیقت تنبلى یک مرض نیست بلکه نداشتن یک انگیزه و علاقه درونى است که آن عامل درونى در فعالیت و عدم فعالیت جسم ظاهر مى گردد.

یکى از روانشناسان چنین مى گوید: «در عمق هر فعالیتى یک گرایش درونى عاطفى وجوددارد و در غیر این صورت به امتناع و تنبلى تبدیل مى شود. در حقیقت مى توان گفت که تنبلى اساساً فقدان علاقه است این عدم علاقه سبب انزجار او از کار خواسته شده مىگردد»(62).

عدم علاقه و نبودن انگیزه را حاکى از یک سرى اختلالات عاطفى مى دانند مثل اضطراب، تناقض، احساس حقارت، عدم اعتماد به نفس، حسادت، ترس از سرکوفتها و تنبیهات، خیالپرورى، تهدید عاطفى در برابر پدر و مادر و ضعف، همه دلایلى هستند که ممکن است سبب تنبلى آشکار شوند.

و گاهى این نوع تنبلى فقط در برابر یک کار است مثل تنبلى در درس خواندن یا مطالعه کردن و یا بازى کردن و غیره.

مهمترین تدبیرى که باید اندیشید این است که مربیان و والدین درباره فردى که تنبلى او نتیجه بى علاقگى و بى دقّتى است او را کمک کنند تا کشمکش روانى و درونى خود را جستجو نماید که فعالیت او را تضمین کند(63).

یعنى آن شناخت و انگیزه را در او ایجاد کنند به جاى آنکه او را مجبور به عملى نمایند.علاوه بر آنچه که از دیدگاه علوم روانشناسى و تجربیات روانشناسان و روانکاران بیان شد لازم است که دیدگاه دین و ائمّه معصومین(علیهم السلام) را در این باب یاد آور شویم.

امّا قبل از بیان آن باید بگوئیم که آنچه روانشناسان در این زمینه گفته اند مورد تأئید و تأکید دین است و از حیث تربیت مذهبى و دینى باید به همین صورت با افراد تنبل برخورد گردد چون برخورد تند با نوجوان و جوان، انعکاس و نتیجه غیر مطلوب و منفى بدنبال دارد.

امام باقر(علیه السلام) از رسول گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله وسلم) حدیث کرده است که فرموده اند:

«اسلام دین محکم و قوى خداوند است، راه مستقیم آن را با مدارا بپیمائید و تندروى نکنید افرادى که رفتار تند دارند.

مانند مسافرى مى باشند که در پیمودن راه، زیاده روى نموده و به مرکب سوارى خودبیش از حد فشار آورده در نتیجه مرکبش از کار افتاده و خودش از پیمودن راه بازمانده و سرانجام به منزل مقصود نرسیده است»(64).

این در حالى است که در دین از سستى و تنبلى بسیار نکوهش بعمل آمده است و از منظر دین عنصر سستى و تنبلى از مهمترین عامل دورى از سعادت و خوشبختى مى باشد. على(علیه السلام) فرموده اند:

مَنْ اطاعَ التوانِىَ ضَیَّعَ الحقوقَ. «کسى که از سستى و تنبلى پیروى کند حقوق خود را در همه شؤون زندگى ضایع کرده است»(65).

و یا در جاى دیگر مى فرمایند: هَیْهاتَ مِنْ نَیْلِ السعادَةِ السُّکُونُ اِلى الهَوانى والبطالَةِ«آرمیدن در آغوش تنبلى و بطالت، دورى جستن از سعادت و خوشبختى است»(66).

و آخرین روایت اینکه: امام باقر(علیه السلام) مى فرمایند:حضرت موسى(علیه السلام) در پیشگاه الهى عرض کرد پروردگارا کدام یک از بندگانت نزد تو مبغوض تر است؟

فرمود: آنکه شبها چون مردارى در بستر خفته و روزها را به بطالت تنبلى مى گذارند»(67).

4 ـ مجالست و مصاحبت با دوستان:
 براى یک جوان که ابتداى ورود او به حیات و زندگى اجتماعى است و شخصیت اجتماعى او در حال شکل گیرى مى باشد آنچه در درجه اول اهمیت قرار دارد.

و شاید مهمترین عامل در موفقیت و کسب سعادت او در زندگى بشمار آید انتخاب دوست یا دوستان خوب است و آنچه که در این رابطه مهم است .

و بلکه اقتضاى زندگى اجتماعى انسان مى باشد شناخت برخى از خصوصیات اجتماعى افراد و آشنایى با ملاک و معیارهایى است که در انتخاب دوست خوب لازم و ضرورى است.

در زندگى و حیات اجتماعى تأثیر دوستان بسیار بیشتر از نقش اعضاى خانواده در زمان کودکى است. یک رفیق بد و دوست ناباب در میان دوستان خوب همانند میوه پوسیده اى تشبیه شده است .

که در میان میوه هاى سالم در جعبهاى قرار گرفته باشد همانطور که یک میوه پوسیده مى تواند میوه هاى زیادى را از بین ببرد یک رفیق شر قادر است که افراد زیادى را مثل خود شرور سازد.

به همین خاطر در روایات زیادى از معصومین(علیهم السلام)وارد شده است که یک جوان باید در این امر حیاتى که گاهى تغییر سرنوشت او بر حول آن محور دور مىزند بسیار مراقب بوده و سنجیده عمل نماید. على(علیه السلام)مى فرمایند:

مَن اتّخذ اخاً من غیر اختباراً اَلجأَهُ الاضطرار الى مرافقة الاشرار«کسى که ناسنجیده با دیگران پیمان دوستى مى بندد ناچار باید به رفاقت اشرار و افراد فاسد تن در دهد»(68).

بعد از ذکر این مقدمه کوتاه که روشن شد دوست مىتواند در سرنوشت انسانى مؤثر واقع گردد و خط سیر زندگى و حیاتش را تغییر دهد به نظر مى آید که:

شناخت ملاکات و معیارهاى دوستان خوب لازم و ضرورى باشد بنابر این برخى از اهم ملاکات دوست خوب را بیان داشته تا اینکه بدان واسطه به انحراف کشیده نشویم.

نتیجه:
بهترین وسیله تقرب به پروردگار پس از معرفت خدا چیزی بالاتر از نماز نیست ـ معرفت جزء اصول اعتقادات است و بر اساس آن تقرب به وسیله نماز ممکن است. این امر در دوران جوانی و نوجوانی بسیار حائز اهمیت است.در مقاله فوق به موانع این تقرب و مواتع تقرب وآثار تقرب در دوران حوانی اشاره شد.

در توصیه‌های رهبر انقلاب درباره نماز خوب آمده است که جوان ها اگر از حالا عادت کنند به نماز خوب، وقتی به سن ماها رسیدند، نماز خوب خواندن برایشان دیگر مشکل نیست. در سنین ما آدمی که عادت نکرده باشد به نماز خوب، نماز خوب خواندن ممکن است، .

یعنی نمازِ با توجه، با حضور قلب؛ قلبش در محضر پروردگار حاضر باشد؛ از دل و با دل حرف بزند - آن وقت این سجیه او می شود و دیگر برایش زحمت ندارد؛ تا آخر عمر همینجور خوب نماز می خواند

پی نوشت ها :
 * پیام مقام معظم رهبرى آیة الله خامنه اى، مهرماه 1370.

1. سوره مبارکه احزاب، آیه 56.
2. سوره مبارکه احزاب، آیه 43.
3. سوره مبارکه توبه، آیه 103.
4. سوره مبارکه اسراء، آیه 78.
5. سوره مبارکه جن، آیه 14.
6. تهذیب، ج1 ص173 روایت 68. کافى، ج7 ص25 روایت 7.
7. بحار الانوار، ج82 ص303 روایت 2 باب 4.
8. نهج الفصاحه، حدیث 1874.
9. اصول کافى، ج3 ص265 روایت 6. نهج الفصاحه، حدیث 1878.
10. مجمع البیان، ج7 ص447 ذیل آیه 45 عنکبوت.
11. نهج الفصاحه، حدیث 1877.
12. نهج الفصاحه، حدیث 1098.
13. معراج السعاده، ص668.
14. نهج الفصاحه، حدیث 2050.
15. نهج الفصاحه، حدیث 372.
16. سفینه البحار، ج2 ص176.
17. دکتر ماى لى ـ شخصیت ـ ترجمه دکتر محمود منصور، ص120.
18. دکتر نصر ـ جوان مسلمان و دنیاى متجدد، ص338.
19. دکتر حسین نصر جوان مسلمان و دنیاى متجدد، ص342.
20. جوان مسلمان و دنیاى متجدد، ص352.
21. سوره مبارکه یونس، آیه 57.
22. نهج البلاغه، خطبه 176.
23. سوره مبارکه رعد، آیه 28.
24. المیزان فى تفسیر القرآن، ج11 ص358.
25. المیزان فى تفسیر القرآن، ج11 ص370.
26. مفردات الفاظ القرآن، ص181.
27. سوره مبارکه طه، آیه 14.
28. سوره مبارکه عنکبوت، آیه 45.
29. سوره مبارکه بقره، آیه 45.
30. المیزان، ج6 ص123 چاپ بیروت (دوره بیست جلدى).
31. المیزان، ج5 ص65 چاپ بیروت.
32. مرحوم طبرسى ـ تفسیر مجمع البیان ـ ، ج7 ص447.
33. سوره مبارکه عنکبوت، آیه 45.
34. تفسیر المیزان، ج16 ص138.
35. المیزان، ج16 ص139.
36. مرحوم نراقى ـ معراج السعادة ـ ، ص666.
37. وسائل الشیعه، ج3 ص4.
38. سوره مبارکه ماعون، آیه 6 ـ 5.
39. امام خمینى ـ سر الصلاة ـ ، ص22.

40. بحار الانوار، ج81 ص249.
41. رک: معراج السعاده، ص666.
42. بحار الانوار، ج25 ص204 روایت 16 باب 6.
43. رک: سر الصلاه (امام خمینى)، ص36. معراج السعاده، ص668 به بعد.
44. سر الصلاه، ص48.
45. نشان از بىنشانها، ص323.
46. نشان از بىنشانها، ص323.
47. شیخ عباس قمى ـ سفینه البحار ـ ، ج2 ص43.
48. همان مأخذ، ص43.
49. بحار، ج80 ص25 روایت 46.
50. بحار الانوار، ج84 ص234 باب 16.
51. معراج السعاده، ص669.
52. امام در سنگر نماز، ص16.
53. علامه مجلسى ـ بحار الانوار ـ ، ج77 ص68.
54. سوره مبارکه معارج، آیه 23.
55. امام خمینى(رحمه الله) تفسیر سوره حمد، ص41 (انتشارات محمد).
56. بحار الانوار، ج1 ص223 روایت 12.
57. الروضه من الکافى، ج8 ص150 روایت 132.
58. بحار الانوار، ج71 ص6 روایت 1.
59. صحیفه سجادیه، دعاى 64.
60. لیس الیتیمُ من انتهى ابواه من***هَمَّ الحیاة وخلّفاه ذلیلا ***إنَّ الیتیم هو الّذى تلقى لَمُ***اُمّاً تخلّت أَوْ أباً مشغولا
61. تفاوتهاى فردى «روانشناسى اختلافى»، ص141.
62. تفاوتهاى فردى «روانشناسى اختلافى»، ص142.
63. تفاوتهاى فردى «روانشناسى اختلافى»، ص147.
64. بحار الانوار، ج68 ص211 روایت 3.
65. بحار الانوار، ج70 ص160 روایت 7.
66. غرر الحکم، ج6 ص197 (دوره هفت جلدى چاپ دانشگاه تهران).
67. بحار الانوار، ج13 ص354 حدیث 52.
68. غرر الحکم، ص416 فصل دوّم

منبع:
خلیلی مصطفی 1351 ، نقش نماز در شخصیت جوانان، مشخصات نشر : قم زائر 1379.
 ارسال مقاله توسط عضو محترم سایت با نام کاربری : saeedbb
* این مقاله در تاریخ 1401/10/7 بروز رسانی شده است.