نقد و بررسى شبهات دينى از منظر فاضلين نراقى رحمهما الله (1)


 

نويسنده:محمد جعفرى




 

نقد و بررسى شبهات دينى از منظر فاضلين نراقى رحمهما الله
 

«زمان آگاهى‏» و «پاسخ‏گويى به نيازهاى زمانه‏» از ويژگى‏هاى بارز ديرپاى علماى راستين بوده است. عالمان دين هميشه در صدد بوده‏اند كه با زبان روز و بهره‏گيرى از روش‏هاى نوين، رسالت واقعى خويش را به انجام رسانند، و از اين رو، از شناسايى نيازمندى‏ها و رخدادهاى زمانه غفلت نمى‏كردند. امام صادق عليه السلام مى‏فرمايد: «العالم بزمانه لاتهجم عليه اللوابس‏» . (1) كسى كه از زمانه خود آگاه باشد هيچ گاه «لوابس‏» ، كژى‏ها و اشتباهات بر وى يورش نمى‏آورند.
فاضلين نراقى از جمله همين عالمان زمان‏شناسى بودند كه با شفاف سازى انديشه‏هاى اصيل دينى و پاسخ به پرسش‏هاى نوپديد، مى‏كوشيدند تا دامن دين را از حملات معاندين مصون نگاه دارند. هنگامى كه يكى از علماى اهل تسنن كتابى بر رد شيعه نوشت و شبهاتى را بر مكتب تشيع وارد ساخت، اين ملا محمد مهدى نراقى بود كه بر حسب نياز روز و ضرورت پاسخ به آن‏ها، كتاب «شهاب الثاقب‏» را نگاشت.
آن نويسنده كتابش را به زبان فارسى نوشته و مرحوم نراقى هم فارسى جواب داده است. (2) تاليف اين كتاب از اين واقعيت‏حكايت مى‏كند كه علماى بزرگ ما واقعا احساس مسئوليت مى‏كردند; زيرا ملامهدى هنگامى اين كتاب را نگاشت كه از چهره‏هاى شناخته شده علمى حوزه‏هاى علميه بوده است. اين بزرگوار از روى احساس تكليف و براى دفاع از كيان دين اين كار را صورت مى‏دهد. (3)
از سوى ديگر، ملا مهدى نراقى در مدتى كه در اصفهان بود، زبان و خط «عبرى‏» را فرا گرفت; زيرا اصفهان هم محل سكونت و هم ميزبان اقليت‏هاى يهودى و نصرانى بود. و ايشان براى مناظره و گفت‏وگو، هم چنين‏پاسخ‏گويى به شبهات عالمان يهود و نصارا خود را، به زبان آنان مجهز ساخت، وى در كتاب «انيس الموحدين‏» براى اثبات نبوت حضرت رسول صلى الله عليه و آله وسلم از كتاب تورات كمك مى‏گيرد; در حالى كه در آن زمان كم‏تر عالمى وجود داشت كه به زبان عبرى و لاتين مسلط باشد. (4)
«زمان‏شناسى‏» و «زبان‏دانى‏» دو ويژگى ارزنده‏اى بود كه از اين پدر شايسته به فرزند برومندش ملا احمد نراقى منتقل شد، بدين دليل زمانى كه مبلغ مسيحى «هنرى مارتين‏» انگليسى، كتابى بر رد اسلام به نگارش درآورد و در سطح وسيعى توزيع شد، ملا احمد نراقى ده نفر از علماى يهود را نزد خود خواند و كتاب مذكور را با آنان به بحث گذاشت و با استفاده از كتاب‏خانه «ملا موشه يهودى‏» پاسخى محكم و قاطع به آن داد و نام آن را «سيف الامة و برهان الملة‏» نهاد. (5) ملا احمد در زبان عبرى آن چنان چيره‏دست و توانا گرديده بود كه در تصحيح و تفسير تورات با علماى يهود و نصارا به بحث مى‏نشست. (6)
اين مقاله در پى آن است تا بخشى از پرسش‏هاى مطرح شده در كتاب «سيف الامة‏» و پاسخ‏هاى مرحوم ملا احمد نراقى را به بازخوانى بنشيند. بدين منظور كوشش مى‏شود تا شمارى از شبهات گزينش شود كه متناسب با زمان ما باشد و هم اينك نيز به نوعى مطرح گردد و نيز صبغه تخصصى كم‏ترى داشته باشد; و به عبارت ديگر، قابل فهم‏تر باشد.
البته در بخش پايانى مقاله به چند شبهه كه ملا محمد مهدى در كتاب شريف «انيس الموحدين‏» به آن‏ها پاسخ گفته است، اشاره مى‏گردد. گرچه بسيار مناسب مى‏بود كه شبهات مطرح شده در كتاب «شهاب الثاقب‏» نيز در اين جا مورد عنايت قرار مى‏گرفت; لكن نگارنده به دلايلى چند از آن صرف‏نظر نمود و اميد است اين مهم در نوشتارى ديگر به منصه ظهور رسد.

شبهه 1
 

محمد صلى الله عليه و آله وسلم خدا را جسم مى‏داند به دليل آيه: «فكان قاب قوسين او ادنى‏» (7)
ملا احمد به اين شبهه پاسخى نقضى مى‏دهد و مى‏نويسد: (8) در انجيل متى، عيسى عليه السلام مى‏فرمايد: «به بيت المقدس قسم مخوريد كه آن جا، جاى قدم‏هاى پروردگار است‏» . (9) پس اگر بتوان «قدم‏» را در حق خدا تعبير كرد و دلالت‏بر جسمانيت‏خدا نكند، «قاب قوسين‏» نيز دلالت نخواهد كرد. و نيز نراقى به مورد نقض ديگرى اشاره مى‏كند و آن اين كه در تمام انجيل آمده است كه عيسى عليه السلام به آسمان رفته و در دست راست‏خدا قرار گرفته است. (10)

شبهه 2
 

از كجا معلوم است كه كسى مثل قرآن نياورده است؟ چه بسا اين كار صورت گرفته، ولى به دست ما نرسيده است؟
مرحوم نراقى پس از توضيحاتى در مورد ماهيت و حقيقت معجزه به اين شبهه نيز پاسخى نقضى مى‏دهد و مى‏نويسد: اگر اين چنين است، پس از كجا معلوم است كه ديگرى - غير از عيسى عليه السلام - مرده زنده نكرده باشد. اگر نصرانى بگويد كه كسى چنين چيزى نقل نكرده و شنيده و نوشته نشده است، ما هم مى‏گوييم كه از كجا نقل شده يا شنيده شده كه با وجود آن همه تحدى كه قرآن دارد و آن همه مخاصمه و مجادله كه در مقابل رسول اكرم صلى الله عليه و آله وسلم وجود داشت، كسى آيه‏اى مثل قرآن آورده باشد. گذشته از آن كه زنده كردن مرده بعد از عيسى عليه السلام، از حضرت محمد صلى الله عليه و آله وسلم و اوصياى او شنيده شده و در كتاب‏ها نوشته شده است‏» . (11)

شبهه 3
 

گفته مى‏شود كه معجزه بودن قرآن - به لحاظ فصاحت و بلاغت از راه اعتراف عرب‏ها، بر غيرعرب ثابت مى‏شود كه به ناتوانى از آوردن چيزى مثل آن اقرار كرده‏اند; ولى اين سودى به حال ما ندارد; زيرا محمد از اعراب است و عرب خود مدعى اين مطلب است و لذا آن‏ها خود طرف نزاع هستند و خصم را نبايد قاضى قرار داد.
فاضل نراقى در اين جا از بى‏انصافى مرد مسيحى به تعجب مى‏آيد و مى‏گويد آيا در مدت بيست و سه سال رسالت پيامبر، جز عرب كسى بر او شمشير كشيد؟ و آيا دشمنان و مخالفان آن حضرت كه «ابولهب، ابوجهل، عتبه، شيبه، ابوسفيان و مروان بن الحكم‏» بودند، از غيرفصيحان عرب بودند؟ و آيا در ظرف سيزده سال كه آن حضرت در مكه تشريف داشتند از قبايل بى‏شمار عرب جز معدودى به او ايمان آوردند؟
آيا روزى كه آن حضرت مبعوث شد تمام عرب جز بت‏پرستى، يهوديت و نصرانيت، كيش و مسلك ديگرى داشتند؟ و آيا همه آنان جانب‏دار محمد صلى الله عليه و آله وسلم بودند!؟ پس چه بسا بتوان ادعا كرد كه ساحران فرعون نيز جانب موسى را داشتند! علاوه بر اين، نراقى خاطرنشان مى‏سازد كه عرب نبودن ما موجب نمى‏شود كه نتوانيم لغت عرب را بشناسيم و بلاغت و فصاحت و اعجاز آن را بفهميم. ايشان پاسخ سومى هم به اين شبهه مى‏دهد و آن اين كه اعجاز قرآن منحصر در فصاحت و بلاغت نيست‏بلكه ابعاد ديگرى هم دارد كه غيرعرب هم مى‏تواند آن را درك كند. نظير اخبار سلف و حكايات امم سابقه و دقايق حكم و حقايق علوم و اخبار غيبى كه تمام اين‏ها را شخصى بى‏سواد و بى آن كه معلمى ببيند و از كتابى استفاده كند، آورده است و اين حاكى از اعجاز آن است و اين كه از جانب خداست. (12)

شبهه 4
 

مسلمانان مدعى هستند كه قرآن فصيح و بليغ است و هر كلامى كه نزد آن‏ها به اسلوب قرآن نباشد، غيرفصيح تلقى مى‏گردد و اين نوعى مصادره به مطلوب است.
ملا احمد درجواب اظهار مى‏دارد: «اين كه هر كلامى كه طور قرآن نباشد آن را غيرفصيح مى‏گويند، چنين نيست كه نزد ما فصاحت، منحصر به اسلوب قرآنى باشد بلكه فصاحت در غير آن اسلوب هم مى‏شود. بلى ما اين اسلوب خاص را احسن اساليب مى‏دانيم... حال سلمنا كه فصاحت را منحصر در اين طور مى‏دانيم و هر كلامى كه غيراين‏طور باشد را غيرفصيح مى‏دانيم; خوب در زمان محمد صلى الله عليه و آله وسلم فصحا بسيار بودند و خواستند كه اتيان به مثل آن نمايند و نتوانستند» . (13)

شبهه 5
 

ادعا مى‏شود كه يكى از ويژگى‏هاى اعجازى قرآن، حاوى اخبار غيبى بودن است; ولى آن چه در كتاب‏هاى اسلامى مشهور است، شش - هفت جا بيش‏تر نيست; مانند آيه: «الم، غلبت الروم‏» (14) و «وعد الله الذين آمنوا و عملوا الصالحات ليستخلفنهم‏» (15) و چند آيه ديگر و بر هر پژوهش گرى روشن است كه آن قدر مفسران در قرائت و شان نزول و مقصد آن‏ها اختلاف پيدا كرده‏اند كه از اين آيات معناى معينى به دست نمى‏آيد و اين اختلاف، اعجاز قرآن را يك‏سره زير سؤال مى‏برد.
چون اين شبهه قوى و سخت مى‏نمود، مرحوم نراقى پاسخ‏هاى متعددى به آن مى‏دهد: (16)
1. بر فرض كه بيش از شش - هفت جا خبر غيبى نداشته باشيم، براى اعجاز، يك خبر غيبى هم كافى است تا چه رسد به شش - هفت مورد. آيا از «عيسى‏» بيش از دو سه مرده زنده كردن در جايى به ثبت رسيده است و يا از «موسى‏» بيش از يك بار شكافتن دريا نقل گشته است؟
2. اختلاف درباره قرائت‏يا شان نزول آيه‏اى بر فرض صحت، به اخبار از غيبت‏بودن چه زيانى مى‏رساند. اختلاف در اصل غيبى بودن اين آيات مطلقا بين مفسرين مطرح نبوده است.
3. نراقى وجود اخبار غيبى در قرآن را منحصر در دو - سه يا شش - هفت جا نمى‏داند و لذا به تفصيل آيات مورد نظر را برمى‏شمارد و مى‏گويد: در بيست و شش جاى قرآن از غيب خبر داده شده است. وى در ادامه هم چنين به نه مورد از اخبار غيبى نهج البلاغه هم اشاره مى‏كند. (17)

شبهه 6
 

«هنرى مارتين‏» مدعى است كه آياتى چند از قرآن دلالت دارد بر اين كه محمد صلى الله عليه و آله وسلم معجزه‏اى به غير از قرآن نداشته است. از جمله آيه: «و ما منعنا ان نرسل بالآيات الا ان كذب بها الاولون‏» (18) و نيز آيه «واقسموا بالله جهد ايمانهم لئن جائتهم آية ليؤمنن بها قل انما الآيات عند الله و مايشعركم انها اذا جائت لايؤمنون‏» (19)
فاضل گران قدر شيعه در پاسخ به آيه اول، معجزات انبيا را به دو دسته مى‏كند:
يك دسته معجزاتى هستند كه خداوند بدون اين كه كسى درخواست كند، آن‏ها را به دست انبيا جارى مى‏سازد مانند عصاى «موسى‏» و قرآن.
دسته دوم معجزاتى كه به خواهش كسى بروز مى‏دهد و محقق مى‏كند مانند «ناقه صالح‏» و «مائده عيسى‏» .
دسته اول چون به درخواست‏شخص خاصى واقع نشده هر گاه كسى آن را ببيند و ايمان نياورد نقض عهدى با خدا نكرده است; اما اگر كسى معجزه‏اى را طلبيد و آن معجزه محقق شد و به آن ايمان نياورد نقض عهد الهى نموده است; زيرا خواستار معجزه شدن، پيمانى دوجانبه است‏بين او و خدا. به اين ترتيب وى مستحق فرود آمدن و تحمل عذاب مى‏شود و چون با آمدن آن معجزه، حجت‏ بر او تمام شد، لذا او مستحق هلاكت فورى است. و چه بسا حكمت‏بالغه الهى اقتضاى تعجيل در هلاك كسى را نداشته باشد. با عنايت‏به اين مقدمه نراقى درصدد بر مى‏آيد تا از آيه نخست پاسخ دهد و مى‏نويسد:
«مراد از آيات در اين آيه مباركه بالبديهه نمى‏تواند عموم باشد چه به اعتقاد محمد صلى الله عليه و آله وسلم آيات قرآنيه از جمله معجزات آن حضرت بود پس نمى‏تواند به اين معنا باشد كه ما هيچ آيه‏اى نفرستاديم بلكه الف و لام عهد است و مراد آيات مطلوبه ايشان است ‏يا مراد عموم است و معنى آن است كه جميع آياتى را كه ايشان طلب كردند نفرستاديم بلكه به بعضى اكتفا نموديم تا مانند اقوام سابقه مثل قوم صالح و قوم لوط تكذيب ننمايند و به هلاكت نرسند; زيرا حكمت اقتضاى تعجيل در هلاكت ايشان را نمى‏نمود. پس آيه، دلالت‏بر انحصار معجزه به قرآن نمى‏كند» . (20)
ملا احمد براى آن كه اين فرد مسيحى را كاملا منكوب كند با اشرافى كه بر كتاب مقدس دارد، آياتى را از اناجيل «يوحنا، مرقس و متى‏» ذكر مى‏نمايد كه «عيسى‏» درخواست معجزه از سوى افرادى را كه نوعا لجوج و سرسخت‏بودند، رد مى‏كند و پاسخ منفى مى‏دهد. (21)
اما در جواب آيه دوم وى مى‏نويسد: «اولا معنى آيه مباركه اين است كه قسم ياد نمودند كه اگر ايشان را آيتى بيايد، ايمان خواهند آورد و اين دلالت ندارد بر اين كه هيچ آيه‏اى وارد نشده است... پس ايشان معجزه تازه طلب كرده بودند و نظر به علم الهى به عدم ايمان آوردن ايشان... واجب نبود بر خدا، اجابت‏سؤال ايشان; چه از حكيم فعل لغو صادر نگردد. علاوه بر اين كه موجب لزوم حلول غضب و هلاكت ‏بر ايشان مى‏شد و ثانيا اين كه اين شخص [مسيحى] از راه خيانت، كلام را در ميان گذارده و تتمه آيه را نقل نكرده، چه خلاف مطلوب او را افاده مى‏نمود. در تتمه آيه دارد: «... كما لم يؤمنوا به اول مرة و نذرهم فى طغيانهم يعمهون‏» و اين دلالت مى‏كند بر اين كه اول معجزه بر ايشان رسيده بود و ايمان نياوردند و قسم خوردن ايشان نيز مشعر به اين معنا است. چه متعارف نيست در ابتداى طلب و عدم ظهور خلاف، كسى قسم بر مطلبى ياد نمايد خصوصا با سعى و جد، بلكه اين در صورتى مى‏باشد كه چند دفعه معجزه آورده شده و آن‏ها لجاج و عناد ورزيدند» . (22)

شبهه 7
 

معجزات محمد صلى الله عليه و آله و سلم تواتر ندارد; زيرا در تواتر شرط است كه همين موضوع مورد معجزه، در عهد آن پيغمبر، در كتاب خود او و يا صاحبانش نوشته شده و به حد شهرت رسيده باشد و از راه شواهد معلوم گردد كه در همان عصر شهرت داشته است تا اگر مطابق واقع نبود، ديگران تكذيب كنند. و حال آن كه قرآن اين ويژگى را دارا نيست و تواترى كه در ميان مسلمين مطرح است، مقبول نيست; زيرا ايشان جانب‏دار رسول خود هستند.
ملا احمد در اين بخش ابتدا مباحث مبسوطى در مورد تواتر لفظى و معنوى طرح مى‏كند كه جاى ذكر آن‏ها در اين مختصر نيست. (23) و لكن در موضع‏گيرى در برابر اين شبهه، نقض متقن به آن وارد مى‏كند با اين توضيح كه:
1. از كجا بدانيم كه آن كتابى كه معجزه عيسى در آن آمده است و در عهد او نوشته شده مشهور در آن زمان بوده است. ما كه خود در آن عهد نبوديم و تواتر ميان نصارا هم كه سودى ندارد، زيرا اين قوم جانب‏دار او هستند.
2. بر فرض كه اين شهرت حاصل گردد، از كجا بدانيم كه نويسندگان اناجيل راست گفته و نوشته‏اند. مگر آن‏ها خود در راس مدعيان و طرف‏داران حضرت نيستند. (24)
3. بر فرض كه در ميان نصارا اين موضوع شهرت يافت، از كجا روشن است كه در ميان غيرنصارا هم شهرت داشته است.
4. بر فرض كه در ميان نصارا و غير آن‏ها شهرت يافته باشد، باز ثابت نمى‏شود كه همه بخش‏ها و كتاب‏هاى انجيل - و حتى بخش هايى كه معجزات را ذكر كرده است - از صاحب كتاب بوده و همان وقت‏شهرت داشته است. چه بسا برخى از نصارا آن‏ها را افزوده باشند و گواه ما بر اين مطلب تحريف هايى است كه در تورات و انجيل آمده كه به برخى از آن‏ها اشاره خواهد شد.
5. معجزات رسول اكرم صلى الله عليه و آله وسلم هم در كتاب خود او و هم در كتاب‏هاى مصاحبان او ذكر شده است كه نراقى برخى از آن هارا يادآورى مى‏كند. (25)
جالب توجه آن است كه فاضل گران‏قدر همانند برخى از انديشه‏ورزان اسلامى بر اين عقيده است كه تنها اثبات اعجاز قرآن و در نتيجه اثبات حقانيت نبى‏مكرم اسلام و صدق قرآن است كه مى‏توند دين عيسى و معجزات و انجيل او را به نحوى شايسته احيا كند و گرنه هيچ دليل قانع كننده تاريخى حتى بر وجود عيسى عليه السلام وجود ندارد. (26)

پی نوشت :
 

1. اصول كافى، ج 1، باب العقل و الجهل، ح 29; و نيز بحارالانوار، ج 71، ص 307.
2. ويژه‏نامه كنگره فاضلين نراقى، ش 2، مصاحبه با آيت الله استادى، ص 9.
3. نظير اين مسئله در زمان معاصر، كارى بود كه حضرت امام خمينى رحمه الله انجام دادند كه در پاسخ به كتاب «اسرار هزار ساله‏» ، كتاب متقن «كشف الاسرار» را به زبان فارسى نگاشتند. زمانى كه ايشان از اساتيد حوزه قم به شمار مى‏آمدند.
4. ويژه نامه كنگره فاضلين نراقى، ش 3، نگاهى گذرا به زندگى ملامحمد مهدى نراقى، سيد محمد رضا حسينى، ص 36.
5. سيف الامه و برهان المله، ملا احمد نراقى، صفحات 41 و 84- 85 و 141 و نيز ر.ك: ويژه نامه كنگره، ش 3، فاضلين نراقى و مقتضيات زمان، سيد محمد رضا حسينى، ص 3.
6. ر.ك: سيف الامه، ص 88، و ص 235- 236.
7. سوره نجم، آيه 9.
8. ر.ك: سيف الامه، (نسخه خطى)، ص 142.
9. انجيل متى، باب %، ص 35.
10. براى نمونه ر.ك: انجيل مرقس، باب 16، ص 19.
11. ر.ك: سيف الامه، ص 150- 151.
12. همان، ص 150- 156 و 162.
13. همان، ص 159.
14. سوره روم، ايات 1 و 2.
15. سوره نور، آيه 55.
16. سيف الامه، ص 179- 180.
17. همان، ص 180- 195.
18. سوره اسراء، آيه 59.
19. سوره انعام، آيه 109.
20. سيف الامة، ص 209.
21. ر.ك: انجيل متى، باب 12، ص 38- 40; و باب 16، ص 1- 4; و نيز انجيل مرقس، باب 8، ص 11- 12.
22. سيف الامة، ص 211- 212 (با اندكى تلخيص و تصرف) .
23. براى مطالعه تفصيلى، ر.ك: سيف الامة، ص 223- 228.
24. مسيحيان معتقدند كه اناجيل با الهام الهى نگارش يافته‏اند; ولى بر اين مدعا هيچ دليلى اقامه نمى‏كنند. ر.ك: كلام مسيحى، توماس ميشل، ترجمه حسين توفيقى، ص 43 و نيز ص 51.
25. سيف الامة، ص 229- 232.
26. ر.ك: آشنايى با اديان بزرگ، حسين توفيقى، ص 136.
 

منبع: www.naraqi.com