تنگ نبات چون بود؟ لب بگشا که همچنين

شاعر : امير خسرو دهلوي

آب و حيات چون بود؟ خيز وبيا که همچنينتنگ نبات چون بود؟ لب بگشا که همچنين
از سر کوي ناگهان مست به سرا که همچنينهر که بگويدت که تو دل به چه شکل مي‌بري ؟
يک نفسي بيا نشين در بر ما که همچنينهر که بگويدت که جان چون بود اندرون تن ؟
غنچه‌ي شکرين خودبازگشا که همچنينهر که بگويدت که گل خنده چگونه مي‌زند ؟
الله الله آيتي از رحمت يزدانست اينهر که ديد آن صفحه رخسار خواند الحمد و گفت
يادت آيد روزي ازشبهاي تنها ماندگانبا چنين شبها که من دارم چه باشد وه که گر
خون ازو بيرون نيايد انگبين آيد برونگر لب چون انگبينت را به دندان بر کنم
منت کم همتان بر ميهمان آيد گرانگرخيالت برد جانم برزبان نارم از انک
چون ز مردم در همه عالم نمي‌يابم نشانمردمي جستن زهر نامردمي نامردمي است