کنون از فتح هندوستان دهم شرح

شاعر : امير خسرو دهلوي

کنم ديباچه‌ي گرشاسپ را طرحکنون از فتح هندوستان دهم شرح
گهي لشکر کشي گه پهلوانيبگويم آنچه کرد از کارداني
که ذکر او بدين مقدار باشدکه چون شاه جهان شد عار باشد
که کرد اين کار شاهان در اميريبه جز يک فتح ملک «ديو گيري»
کليد فتح دهلي داد در مشتبه دولت زان پسش کين چرخ خم پشت
به طاعت گاه فرمان شد مهياچو ملک سند هو کوهستان و دريا
که راي «گوجرات» افتد به بندشبه قدرت راي زد بخت بلندش
که شد بت خانه‌ي گردون هراسانخلل در سومنات افگند زانسان
الغخان معظم سوي «جهائن»روان گشت از پي پيل و خزائن
کزان که لاله که لاله روياند به خونريزبسوي حصن «رنتهنبور» شد تيز
که بر سمت «تلنگي» به سپر دراهاز آن پس نامزد شد لشکر شاه
که سازد پيل معبر طعمه‌ي بازاز آن پس نامزد شد «بار بک» باز
دليران را ز خون معبري مستکند بر دور لشکر دست بر دست
به قطره عرضه‌ي دريا بگيردسواحل تا حد «لنکا» بگيرد
کند از بوي عنبرين طيبهمه خاک سواحل تا سر انديب
مکر هم زاده‌ي او شمس والابدين گونه که بايد پايه بالا
گواهي ميدهد نور جبينشخضر خاني کز اقبال مبينش
چو نام خويش خورشيد جهانگيرچو بخت خود جوان و پير تدبير
هنوزش يک گل از صد ناشگفته استهنوزش تيغ فتح اندر نهفته است