داشت شباني رمه در کوهسار

شاعر : امير خسرو دهلوي

پير و جوان گشته ازو شير خوارداشت شباني رمه در کوهسار
آب در آن شير درآميختيشير که از بز به سبو ريختي
نقره‌ي چون شير ز برنا و پيربردي از آن آب ملمع به شير
سيل درآمد رمه را برد پاکروزي که آن کوه به صحراي خاک
سوخته شد ناگه از آن شير سردآنکه جهان سوخته‌ي شير کرد
جمله‌ي آن شير ز آبش بسوختشير خنک از تف و تابش بسوخت
کارشناسيش در آن کار گفتخواجه چو شد با غم و آزار خفت
شد همه سيل و رمه را در ربودکان همه آب تو که در شير بود
ماند سرافگنده چو سيلاب کوهمرد شبان زان سخن آمد ستوه
زين دل خاين به ديانت گرايخسرو اگر دين طلبي از خداي