کار دل از آرزوي دوست به جانست

شاعر : انوري

تا چه شود عاقبت که کار در آنستکار دل از آرزوي دوست به جانست
با همه بيداد و جور جان جهانستکرد ز جان و جهان ملول به جورم
در غم او عشوه سود و عمر زيانستعشوه دهد چون جهان و عمر ستاند
روي سوي من کند که رسم فلانستعشق چو رنگي دهد سرشک کسي را
روي به خون تر چه روز راز نهانستبلعجبي مي‌کند که راز نگهدار
خيره چه لعب‌الخجل کنم که چنانستخصم همي گويدم که عاشق زاري
راز دلت در سخن چو روز عيانستعاشقي اي انوري دروغ چگويي