جان ز رازت خبر نمي‌يابد

شاعر : انوري

عقل خوي تو درنمي‌يابدجان ز رازت خبر نمي‌يابد
مي‌نيارد مگر نمي‌يابدچون تو بازارگان ترکستان
بر خيالت ظفر نمي‌يابدوصل چون دارم از تو چشم که چشم
وز لبت اين قدر نمي‌يابدگشت قانع به پاسخ تو دلم
گويي از من گذر نمي‌يابدغم عشق تو با دلم خو کرد
چون ز من سخره‌تر نمي‌يابدآري اين جور و ظلم با که کند