جانا دلم از غمت به جان آمد

شاعر : انوري

جانم ز تو بر سر جهان آمدجانا دلم از غمت به جان آمد
آن نيز به دولتت گران آمداز دولت اين جهان دلي بودم
چون پاي غم تو در ميان آمدآري همه دولتي گران آيد
چونان که بخواستم چنان آمددر راه تو کارها بناميزد
چون عشق تو در ميان جان آمددر حجره‌ي دل خيال تو بنشست
دستوري هست در توان آمدجان بر در دل به درد مي‌گويد
چون پاي دلم در آستان آمداز دست زمانه داستان گشتم
خود هر دو نواله استخوان آمدگفتم که تو از زمانه به باشي
با او همه وقت بر توان آمديکباره سپر بر انوري مفکن