اي عاشقان گيتي ياري دهيد ياري

شاعر : انوري

کان سنگدل دلم را خواري نمود خوارياي عاشقان گيتي ياري دهيد ياري
بسته به دوستي دل بنموده دوستداريچون دوستان يکدل دل پيش تو نهادم
بر طمع دلستاني ماندم به دل‌سپاريگفتم که دل ستانم ناگاه دل سپردم
کي باشد از لبانش يکباره سازواريکي باشد اين بخيلي با وي به دادن دل
ياريست آنکه ندهد هرگز به بوسه ياريگويد همي چه نالي ياري چو من نداري
من زو همي نيابم بوسي به صبر و زاريدشمن همي ز دشمن يک روز داد يابد
چون عاشقم چه چاره جز صبر و بردباريجز صبر و بردباري رويي همي نبينم