گرد ماه از مشک خرمن مي‌زني

شاعر : انوري

واتش اندر خرمن من مي‌زنيگرد ماه از مشک خرمن مي‌زني
بر فراز روز روشن مي‌زنيپرده‌ي شب را بدين دوري چرا
تو نشسته فارغ و تن مي‌زنيمن ز سوداي تو بر سر مي‌زنم
من ندانستم که اين فن مي‌زنياي ببردستي بطراري ز من
طبل خود در زير دامن مي‌زنيآستين بشکرده‌اي بر کشتنم
کو نه اندر روي دشمن مي‌زنيتير مژگان را بگو آهسته‌تر
مدتي آن بر سر من مي‌زنيبوسه‌اي من بر کف پايت دهم