اي از رخت فکنده سپر ماه و آفتاب

شاعر : انوري

طعنه زده جمال تو بر ماه و آفتاباي از رخت فکنده سپر ماه و آفتاب
پيش رخ تو هيچ خطر ماه و آفتابآنجا که راستيست ندارند در جمال
در خدمت رخ تو کمر ماه و آفتاببندند گر دهي تو اجازت چو بندگان
وز روي تو گرفته اثر ماه و آفتاباز موي تو ربوده نشان مشک و غاليه
با دو عقيق همچو شکر ماه و آفتاباز ماه و آفتاب بهي تو که نيستند
خواهند از رخ تو نظر ماه و آفتابدر صف نيکوان به مقام مفاخرت
در بزم شهريار بشر ماه و آفتابباشند با جمال تو حاضر به وقت لهو
از سهم او کنند حذر ماه و آفتابخاقان کمال دولت و دين آنکه بر فلک
گيرند بار نفع و ضرر ماه و آفتابمحمود صفدري که ز لطف و ز عنف او
در پيش او گرفته سپر ماه و آفتاببر خصم او کشيده سنان چرخ و روزگار
چونان که لون و طعم ثمر ماه و آفتاببفزود عز و دولت او ملک و جاه را
وز حکم او نکرده گذر ماه و آفتاباز شخص او نگشته جدا جاه و مفخرت
کاندر قصب نموده گهر ماه و آفتاببنموده در ولي و عدو و خلقش آن اثر
جاه و جمال اوست مگر ماه و آفتابآفاق را جمال ز جاه و جلال اوست
بر خاک بارگاه تو سر ماه و آفتابشاها نهند اگر تو اشارت کني به فخر
محض سخا و عين هنر ماه و آفتابتو ماه و آفتابي اگر در جبلت‌اند
ننهاده گام و نا زده بر ماه و آفتاببي‌عزم و بي‌لقاي تو در سرعت و ضياء
دارند شغل و پيشه سفر ماه و آفتاباندر ظلال موکب ميمون عزم تو
لشکر به جايگاه دگر ماه و آفتاببر قمع دشمنان تو هر لحظه مي‌کشند
آرند تحفه فتح و ظفر ماه و آفتاباز کنج سعد هر شب و هر روز نزد تو
در قبضه‌ي قضا و قدر ماه و آفتابتا مانده‌اند سخره‌ي فرمان ايزدي
چونان که در ميان شمر ماه و آفتاببادا نگون لواي بقاي عدوي تو
ديده بها و يافته فر ماه و آفتاباز روي و راي تست شب و روز بر فلک
در دولت تو کرده نظر ماه و آفتاباز طارم سپهر به چشم مناصحت