اي بهمت برتر از چرخ اثير

شاعر : انوري

وز بزرگي دين يزدان را نصيراي بهمت برتر از چرخ اثير
کرده دستت دست برابر مطيربرده حکمت گوي از باد صبا
کس نيابد در خم گردون پيراي جوان بختي که مثل و شبه تو
آن به راي و کلک چون خورشيد و تيربنده امشب با جمال‌الدين خطيب
باز دارد از قليل و از کثيرعزم آندارد که خود را يک نفس
همچو ديگر کارهاي ما حقيرديگکي چونان که داني پخته است
شاهدي نيکوتر از بدر منيرخانه‌اي ايمن‌تر از بيت حرام
زانکه در عشرت نباشد زو گزيرتا به اکنون چيز ليزي داشتم
چون جفاي عصر و چون درد عصيراز ترش‌رويي و تاريکي که بود
خشک کرد از خشک سال فاقه شيرگاو دوشاي طربمان اين زمان
ور دو باشد اينت کاري بي‌نظيريک صراحي باده‌مان ده بيش نه
تيره ني چون روي بدگويي وزيرتلخ همچون عيش بدخواه ملک
وز خوشي و روشني جان و ضميراز صفا و راستي چون عدل و عقل
ورنه باري زرد چون برگ زريررنگ او يا لعل چون شاخ بقم
از تو گويم با صغير و با کبيرگر فرستي اي بسا شکراکه من
کاي مسلمانان از اين کافر نفيرورنه فردا دست ما و دامنت
تو بزرگي کن برو خرده مگيرانوري بي‌خردگيها مي‌کند