ديده‌ي جان بوعلي سينا

شاعر : انوري

بود از نور معرفت بيناديده‌ي جان بوعلي سينا
يافت از مشرق و لوشيناسايه‌ي آفتاب حکمت او
به تجلي و شخص او سيناجان موسي صفات او روشن
باز داني زمرد از مينااي سفيه فقيه‌نام تو کي
مسکنت روح قدس مسکينادر تک چاه جهل چون ماني
مصطفي را به نور لوشيناانوري چون خداي راه نمود
پاي بر فرق گنبد مينابرد قدرش به دولت فرقان
چون تجلي به سينه‌ي سينانور عرشش به عرش سايه فکند
ني دل تنگ بوعلي سينامسکن روح قدس شد دل او
بي‌دلا ابلها و بي‌دنياسخن از شرع دين احمد گو
گر نه‌اي تو به عقل نابيناچشم در شرع مصطفي بگشا