اي کريمي که در زمين اميد

شاعر : انوري

هرچه رست از سحاب جود تو رستاي کريمي که در زمين اميد
هست زاحوال بدسگال تو چستلغزي گفته‌ام که تشبيهش
چون مرکب کني دو حرف نخستآنچه از پارسي و تازي او
نامي از نامهاي دشمن تستدر مزان هرکه بيندش گويد
\Nباز چون با ز پارسيش افتاد
وانچه باقي بماند از تازيشدر ... مادرش چه سخت و چه سست
مر مرا در شبي که خدمت توهست همچون شمايلش به درست
داده‌اي آن عدد که بر کف راستروي بختم به آب لطف بشست
بده ار پخته شد و گر ني نيپشت ابهام از رکوع آن جست
در دو هستيت نيستي مرسادنه تو در بصره‌اي نه من در بست