صاحبا راي رفيعت که به معيار خرد

شاعر : انوري

هست پيوسته چو ميزان فلک حادثه‌سنجصاحبا راي رفيعت که به معيار خرد
از پي نظم جهان کرد بساط شطرنجپيش شطرنجي تدبير چو بر نطع امور
فتنه را بر در شه مات نشاند بي‌رنجچرخ را اسب و رخي طرح کند در تدبير
اي ز دست تو طمع رقص‌کنان بر سر گنجباز چون دست به شطرنج تفرج يازي
بارها خانه‌ي فرزين و پياده به سپنجشاه شطرنج که در وقت ضرورت ستده است
هم در آن معرکه با پيل کند نوبت پنجچون ببيند که ترا دست بود بر سر او
کزو نگشت مرا تازه يک صبوح فتوحهزار مدح شکر طعم وصف تو گفتم
همي گسسته نگردد غبوق او ز صبوحبرادرم که دو تن تاک را نهد نيرو
يقين شدم که دو ممدوح به ز صد ممدوحدرست شد که دو تن تاک به ز صد ممدوح