آنکه او دست و دلت را سبب روزي کرد

شاعر : انوري

درگهت را در پيروزي و بهروزي کردآنکه او دست و دلت را سبب روزي کرد
هر کرا خدمت جان‌پرور تو روزي کرديافت از دست اجل جان گراميش خلاص
آز را داعي جود تو ره‌آموزي کرداي ولي‌نعمت احرار سوي نعمت و ناز
باد نوروزي و باران شبانروزي کردبا جهاني کفت آن کرد که با خاک و نبات
باغ را مايه به دست آمد و نوروزي کردفضله‌ي بزم توفراش به نوروز برفت
تاقيامت سبب نصرت و پيروزي کردبخت پيروز ترا گنبد فيروزه‌ي چرخ
سالها گوهر تاجش فلک‌افروزي کردزبده‌ي گوهر آن شاه که از گوشه‌ي تخت
فتنه بي‌عدل کزين پيش جانسوزي کردپاسباني جهان گر تو بگويي بکند
ماه را پرده دري کرد و قبادوزي کردوز سراپرده‌ي آن شاه کز انگشت نفاذ
آنکه از زلف شبي کرد و ز رخ روزي کرداز شب و روز مينديش که با تست بهم