حبذا کارنامه‌ي ارژنگ

شاعر : انوري

اي بهار از تو رشک برده به رنگحبذا کارنامه‌ي ارژنگ
سقفت از سقف چرخ دارد ننگصحنت از صحن خلد دارد عار
کرده نقش ترا قدر بي‌رنگداده رنگ ترا قضا ترکيب
عرصه‌ي روزگار نزد تو تنگصورت قندهار پيش تو زشت
همه همواره در شتاب و درنگوحش و طيرت به صورت و به صفت
تيغ گردانت ايمنست از زنگتير ترکانت فارغست از تاب
هم ز يک خطوه هم ز يک فرسنگداعي زاير صرير درت
هم در آن پرده هم بر آن آهنگحاکي مطربان خمت به صدا
دست چنگيت مي‌نوازد چنگلب نائيت مي‌سرايد ناي
جام ساقيت پر شراب چو زنگبوده بر ياد خواجه بي‌گه و گاه
خاک را فر دهد هوا را هنگمجد دين بوالحسن که فرهنگش
شکل پروين دهد به هفتو رنگآنکه عدلش در انتظام امور
ناف آهو کند چو کام نهنگوانکه سهمش در انتقام حسود
گه شکر در مذاق و گاه شرنگتا بود پشت و روي کار جهان
روي بدخواه تو چو پشت پلنگباد پيوسته از سرشک حسد