اي بزرگي که از شمايل و قدر

شاعر : انوري

ملک را زينتي و دين را زيناي بزرگي که از شمايل و قدر
کف و کلک تو مجمع‌البحريننور راي تو فالق الاصباح
گشته در ذمت سخاي تو دينروزي خلق تو به يوم‌الدين
از زمين تا به آسمان مابينزاسمان تا به پايه‌ي شرفت
اي ز سکانش چون سواد از عينسقطه‌ي تو سواد مسکون را
که نياورد کربلا به حسينبه من از کربت و بلا آورد
اي ز گيتي نه عجز ديده نه شيننبود شين اگر بود عاجز
اشتري از تحمل کونينقطره‌اي از تحمل کشتي
چون به آب حيات ذوالقرنيناي سلامت به صحبتت عطشان
در حنين آمده عظام حنينز ارزوي علاجت از دل پاک
خردم گفت اننا من اينگفته بودم به خدمتت برسم
کش عيادت کند غراب البيننزد سيمرغ تب از آن خوشتر