مونْتگُمرى وات; كشيش پيامبرشناس


 

نويسنده:مهدى فرمانيان




 

اشاره:
 

در طول قرن ها حاكميت كليسا بر سرزمين هاى اروپايى، چهره پيامبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) با تحريفات فراوان ارائه شده است. از قرن نوزده ميلادى، آثار علمى بهترى در اروپا عرضه شد و در قرن بيستم اين راه ادامه يافت. ويليام مونتگُمرى وات (1909ـ2006) يكى از پيامبرشناسان معروف قرن بيستم است كه با عرضه آثار متعددى، به تحقيق درباره دوران پيامبر اسلام پرداخت. وى در سال 1953 كتاب محمد در مكه و در سال 1956 كتاب محمد در مدينه را نوشت و سپس آن دو را در كتابى به نام محمد پيامبر و دولتمرد خلاصه نمود. مونتگمرى وات در طول شصت سال تحقيق و پژوهش پيرامون پيامبر اسلام و رابطه مسلمانان و مسيحيان، بيش از سى كتاب و ده ها مقاله به جامعه علمى عرضه كرد. وى در سال 1385/2006 بعد از 97 سال زندگى در اين دنيا، ديده از جهان فرو بست. تقارن درگذشت يك پيامبرشناس و سال پيامبر اعظم، ما را بر آن داشت تا ضمن معرفى يكى از اسلام شناسان مسيحى عصر حاضر، نيم نگاهى به آثار، افكار و جايگاه وى در ميان اسلام شناسان بيندازيم. شهرت مونتگمرى وات در جهان اسلام به سبب پنج كتابى است كه درباره سيره پيامبر اسلام نوشته است. بهترين كتاب وى دوران شكل گيرى تفكر اسلامى است كه هنوز به فارسى ترجمه نشده است. وات تحت تأثير مكتب نقد تاريخى به مطالعه درباره اسلام پرداخت و تا حد زيادى جانب انصاف را رعايت كرد; اگرچه بر برخى از آراى او نقدهايى وارد شده است.

زندگى نامه
 

ويليام مونتگمرى وات [1] (William Montgomery Watt) در 14 مارس 1909 ميلادى در كِرِس در شمال انگلستان (اسكاتلند) متولد شد. در چهارده ماهگى پدرش را كه كشيش پروتستان بود، از دست داد. مرگ پدر تأثير عميقى بر آينده وى گذاشت و وى در نتيجه آن، زندگى سختى را گذراند. تحصيلات دانشگاهى اش را در دهه 1930 ميلادى در رشته ادبيات يونانى در دانشگاه ادينبورگ شروع كرد و در فلسفه اخلاق ادامه داد. وى در كالج جرج واتسون و دانشگاه آكسفورد به تحصيل پرداخت و در طول شش سال، سه درجه دانشگاهى را كسب كرد. گويا پايان نامه كارشناسى ارشدش درباره كانت بوده است. در سال 1934 ميلادى، در آلمان با دانش فلسفه آشنا شد و ظهور نازيسم را به چشم خود ديد.
در سال 1937 ميلادى بر اثر حادثه اى اسلام را كشف كرد. بر حسب اتفاق ، مستأجر منزل مونتگمرى وات در اين سال دانشجويى مسلمان و پاكستانى از فرقه احمديه (قاديانيه) بود. وات در اين زمينه مى گويد: «اين نقطه شروع آشنايى من با اسلام بود; اسلامى كه شديداً از آن ناآگاه بودم.»[3] (1937م) به چاپ رسيد.
چگونگى زندگى يك انسان با آداب و رسوم قديمى (دانشجوى مسلمان) در دوران مدرنيته، وات را چنان تكان داد كه به اسقف كليساى انگليكن بيت المقدس (وابسته به كليساى پروتستان انگليس)، كه در حكم پدرش بود ، نامه نوشت و از او راهنمايى خواست. اسقف نيز به او پيشنهاد كرد كه به اورشليم بيايد تا بتواند بهتر درباره رويكرد عقلانى اسلام مطالعه كند. كالج الهياتى كادسدون[11] تركى و ژاپنى ترجمه شده است.
در سال 1965 ميلادى كتابى منتشر شد كه تأثير فراوانى بر مونتگمرى وات گذاشت. نورمن دانيل كتابى به نام اسلام و غرب، ساختن يك تصوير[17] را از UCLA دريافت كرد و در سال 1998 دكتراى افتخارى دانشگاه كراچى پاكستان را گرفت. وى از جامعه ايونا، لقب افتخارى «آخرين شرق شناس» را دريافت كرد و در سال 2006 نيز در فهرست برگزيدگان ششمين همايش جهانى چهره هاى ماندگار ايران قرار گرفت; اما اجل به او مهلت نداد و در بيست و چهارم اكتبر 2006 مصادف با دوّم آبان 1385 شمسى درگذشت.
او اگرچه آثار بسيارى پيرامون تاريخ و عقايد مسلمانان نوشت، اولين و آخرين كتابش درباره مسيحيت بود و سال ها در سمت كشيش پروتستان خدمت كرد; با اين همه هيچ گاه از گفتوگو ميان مسيحيان و مسلمانان دست نكشيد و يكى از طرفداران ديالوگ بود. او به مسلمانان نصيحت مى كرد كه اگر مى خواهيد در ساختن اين دنيا سهيم باشيد، بايد جنبه هاى دنيوى يا غير روحانى فرهنگ جهانىِ در حال ظهور را بپذيريد. به نظر وى، اگر مسلمانان مايلند تا سهم كاملى در حيات سياسى دنيا داشته باشند، بايد دست از انحصارگرايى و بنيادگرايى بردارند.[18]

افكار و انديشه ها
 

براى فهم آراء و افكار وات بايد به تأثير انديشه هايى چون نظريه زبان دين ويتگنشتاين، تفكر پلوراليستى جان هيك، مكتب نقد تاريخى و مكتب آنال در تفكرات وى توجه ويژه اى كرد. وى در كتاب برخورد آراى مسلمانان و مسيحيان، برخى از مبانى فكرى خود را بيان كرده، به پيروى از برخى از متفكران جديد الهيات پروتستانى، در معناى وحى تصرف كرده، مى نويسد:
بر طبق نظر علماى برجسته امروز مسيحى، پيامبر شخصى است كه پيام هاى خدا را براى قومش در شرايط مكانى و زمانى مربوط به آنان ابلاغ مى كند... قرآن... مصرانه مى گويد كه اين قرآن عربى است... و مى دانيم كه زبان هر قوم تمامى شيوه تفكر آن قوم درباره جهان و انسان را در خود جاى مى دهد... لذا مسلمانان بايد به تأمل دوباره در ماهيت نبوت بپردازند... از نظر مسيحيان، پيامبر حامل پيامى از خداوند براى زمان و مكان خود است; در حالى كه سنّت مسلمانان مى گويد كه پيامبران كلام حقيقى خدا را بدون امتزاج با هيچ عامل بشرى به جز زبان، دريافت مى كنند... در تمام نوشته هايم درباره محمّد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از چهل سال پيش تاكنون همواره اين نظر را ابراز كرده ام كه محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در اين گفته كه قرآن تصنيف او نبوده، بلكه از بالا به او الهام شده، صداقت داشته است. از اين رو، در مورد احكام قرآنى هيچ گاه نگفته ام «محمد مى گويد»، هر چند متهم به آن شده ام; بلكه ترجيح داده ام تا بنويسم «قرآن مى گويد.» از سال 1953 كه كتاب محمد در مكه را نوشتم تاكنون مدافع اين هستم كه قرآن فعل الهى است... اما برخى از ويژگى هاى قرآن اساساً به بشريت محمّد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ارتباط پيدا مى كند. اخيراً گفته ام آيات الهى را مى توان وساطت ضمير ناخودآگاه يك پيامبر هم به شمار آورد كه نهايتاً از جانب خدا وحى مى شود... اما اين نظرم با ديدگاه اسلامى مغايرت دارد. بر اساس ديدگاه اسلامى، قرآن تماماً از خداست و محمّد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هيچ سهمى در آن ندارد... (برخورد آراى مسلمانان و مسيحيان، تفاهمات و سوءتفاهمات، ص41ـ48).
مونتگمرى وات با توجه به مكتب نقد تاريخى و تأثير آراءو افكار زمانه بر برداشت هاى وحيانى پيامبر اسلام، برخى مطالب قرآن را از پيامبر دانسته، در اين زمينه مى گويد:
قبول روش شناسى يا تحليل تاريخى سؤالات خطيرى را پيش روى مسلمانان در مقابل قرآن مى گذارد... و به نظريه مسلمانان در مورد ماهيت وحى مرتبط مى شود... اگر مسلمانان معتقد باشند كه قرآن سخن محض و خالص خداست و با هيچ سخن بشرى آميخته نشده ، در اين صورت متقاعد كردن مسلمانان به چنين اشتباهاتى ناممكن مى شود. خود قرآن نظر مسلمانان در مورد ماهيت وحى را تأييد نمى كند; زيرا مى گويد كه اين قرآن عربى است و عربى هم يك زبان بشرى است... (همان، ص231).
امّا وى بر خلاف مطالبى كه در اين كتاب آورده، در آثارى كه پيرامون پيامبر اسلام نوشته، از وحى پيامبر اسلام با عنوان «تخيّل خلاق» سخن گفته است. وى در كتاب محمد پيامبر و سياستمدار مى نويسد:
...در بعضى اشخاص نيرويى است كه آن را تخيّلِ خلاّق مى گويند... كارهاى بزرگ تخيّل خلاق داراى كليت است و بيان احساسات و تمايلات تمام نسل به شمار مى رود. البته همه آنها تخيلى نيستند; زيرا با مسائل واقعى و حقيقى سروكار دارند... كه وراى فهم و عقل بشر است. به عقيده نگارنده، انبياء و رهبران دينى جزء اين دسته از صاحبان تخيّل خلاق هستند. افكار و عقايدى را بيان مى كنند كه نزديكى با عميق ترين و مركزى ترين كارهاى بشرى دارد و مربوط به نيازمندى هاى موجود آنها و نسل هاى آينده است. نشانه بزرگى يك پيغمبر اين است كه افكار او مورد توجه مردمى واقع شود كه مخاطب او هستند. اين افكار از كجا مى آيد؟... شايد بتوان گفت اين افكار تخيّل خلاّق حاصل زندگانى كسى است كه از قوم خود بزرگتر است... (محمد پيامبر و سياستمدار، ص298).
از نظرات و ديدگاه هاى ديگر وات كه تأثير عميقى بر نگرش وى بر فهم اسلام، بلكه فهم كليّت دين نهاده، مسئله زبان دين است: آيا سخن گفتن درباره مسائل دينى حقيقى است يا نمادين؟ غالب فيلسوفان معاصر غرب، زبان دين را واجد معناى معرفت بخشى موجّهى مى دانند. ديدگاه هاى گوناگون فيلسوفان دين، سخنان ناظر به خدا را تفسيرى نمادين مى كنند. بسيارى از الهيدانان جديد معتقدند كه وقتى خدا موضوع يك جمله واقع مى شود، همه اوصاف و نسبت ها نمادين مى شود. اين اعتقاد از اين طرز تلقى نشئت مى گيرد كه خدا متعالى يا «به كلّى ديگر» است (عقل و اعتقاد دينى، ص274ـ279).
وات با تأثيرپذيرى از اين مباحث در فضاى غرب به زبان نمادين به عنوان يكى از مسائل اساسى دينى عصر جديد توجه كرده، مى نويسد:
...يكى از مسائلى كه علوم و تاريخ غربى پيش روى ما نهاده، قصور در فهم جايگاه اسطوره يا نماد در مذهب يا، آن طور كه من مى گويم، كوتاهى در فهم جايگاه زبان تصويرى در مذهب... است... زبان انسان در درجه اوّل به اشيايى... توجه مى كند كه مى تواند آنها را حسّ كند... اما در توصيف دنيا... يا خدا..... از واژه هايى با معنى ثانوى استفاده مى كند... من با جان هيك در كتاب اسطوره حلول خدا در به كار بردن معناى اسطوره در معناى «عارى از حقيقت» هم نظر نيستم... زيرا اسطوره معناى مثبتى هم دارد كه در آن، حقيقتِ مذهب به زبان ثانوى توصيف مى شود... لذا به جاى لفظ اسطوره بهتر است از لفظ نمادين يا زبان تصويرى... استفاده كنيم... منظور ما از تصوير، ارائه يا باز نمود دو بعد از يك شيىء سه بعدى است; گرچه اين تصوير، تمام ابعاد را بر ما معلوم نمى كند; با اين حال مى تواند بيان يك واقعيت به شمار آيد... بنابراين، ملاكى براى صدق و كذب واقعى مذاهب و اديان نداريم... اما ملاك ديگرى براى مقايسه اديان و مذاهب داريم و آن ثمرات عينى يا ميوه مذاهب و اديان است... اگر كيفيت زندگى يا حيات پيروان يك نظام عقيدتى مثل اسلام يا مسيحيت عموماً خوب باشد، مى توان گفت آن نظام عقيدتى كمابيش صادق است...» (برخورد آراى مسيحيان و مسلمانان، ص221ـ226).
وى در ادامه با پذيرش مطلق نتايج علوم تجربى و روش شناسى تحليل تاريخى در حوزه مذهب، اصطلاح مابعدالطبيعه را اصطلاحى مى داند كه رنگ خود را از دست داده و معتقد است كه مى توان آن را با معيار و ضابطه ثمراتشان سنجيد و ارزيابى كرد; اما ديگر به اين موضوع نپرداخته است كه اگر مفهوم خدا ضابطه ثمربخشى خود را از دست داد، آيا باز سخن گفتن از مفهوم خدا و صفاتش جايى در زندگى بشر دارد يا نه؟
مونتگمرى وات به سبب پذيرش نتايج علوم تجربى، نظريه داروين را مى پذيرد و قائل است كه خلقت عالم به دست خدا به قلمرو فوق علم مربوط است و شناختى براى انسان از راه علم به آنچه كتب وحيانى مى گويند، نيست و قرآن و كتاب مقدس هم كتاب علمى نيستند و از واقعيت پرده برنمى دارند، بلكه زبان تصويرى و نمادين اند. وى در اين زمينه مى نويسد:
...مسيحيان ...سفر پيدايش را يك بيانيه علمى تلقى مى كردند. بعدها متفكران مسيحى به اين نتيجه رسيدند كه حكم خلقت عالم به دست خدا به قلمرو فوق علم مربوط است... اما بسيارى از مسلمانان هنوز واقعيتِ تكامل نظريه داروين را نمى پذيرند... مؤمن به خدا اعم از مسلمان و مسيحى ناگزير است به نگرش دنيوى غربى تن دهد و حوزه روش شناسى يا تحليل تاريخى را به رسميت بشناسد... وقتى ادوارد سعيد تأكيد مى كند كه مستشرقان، اسلام را بد فهميده اند و اين بدفهمى در زبان، فرهنگ و حال و هواى سياسى شان ريشه دارد، يعنى عمدتاً محيط زندگيشان در نگرش آنها به اسلام تأثير گذاشته است. اين حرف صحيحى است... اما هر جا معيار اسلوب هاى تاريخىِ منطقى توانست واقعيت عينى را تصديق نمايد، انسان بايد آن واقعيت را قبول كند... مثل همان بحث اسطوره... كه حكايت آدم و حوا از نمونه هاى آن است و براى مبادى نژاد آدمى، توصيف علمى به شمار نمى آيد... انسان اميد آن را دارد تا مسلمانان همچنين توصيفى از اشاره قرآن به ابراهيم و اسماعيل در مكه را بپذيرند; زيرا يقين داريم كه ابراهيم به مكّه نرسيده... اما ارتباط اسلام يا سنّت اسلام با سنّت ابراهيمى را در قالب يك تصوير نشان مى دهد... (همان، ص226ـ230).
همچنين وات داستان آيات شيطانى يا واقعه غرانيق را پذيرفته، حتى آن را مرزى ميان دو دوره تاريخى در برخورد پيامبر با مشركان مى داند. وى در فصل محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از كتاب تاريخ اسلام كمبريج مى نويسد:
قرآن حداقل يك بار به دخالت شيطان در وحى اى كه بر محمد نازل شده بود، اشاره مى كند... محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) اميدوار بود تا با تجار بزرگ به توافقى دست يابد. وحى نازل مى شود و نام الهه لات، عزى و منات در آن ذكر مى شود. دو يا سه آيه ديگر نيز وساطت اين الهه را مورد تأييد قرار مى دهند. كمى بعد محمّد پيام ديگرى دريافت مى كند كه آيه هاى قبلى را نسخ مى كند... به هر صورت، به مرور زمان، او بايد پى برده باشد كه خويشتن دارى... در مقابل چنين نيايشى جنبه هاى مهم تعاليمش را به مخاطره مى اندازد... از اين زمان به بعد، تأكيد بر يگانگى خدا است كه مشخصه منحصر به فرد اسلام شد... (تاريخ اسلام كمبريج، ج1، ص74ـ75).
پذيرش دخالت شيطان در وحى و تأكيد بر اين كه اين پيامبر است كه در مسير راه به اين نتيجه مى رسد كه از توجه به الهه ها دست بردارد، از جمله انتقادات مسلمانان به تحليل هاى وات است; زيرا نمى توان پذيرفت كه فردى رسول خدا باشد و شيطان بتواند در دريافت وحى او دخالت كند; زيرا ديگر هيچ اعتمادى به هيچ يك از گفته هاى وى نخواهد بود (ر.ك: جعفريان، «تأملى در فصل محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) تاريخ اسلام كمبريج» در تأملات تاريخى).

نقدها
 

آثار وات مورد توجه و تحسين مسلمانان قرار گرفته و تعدادى از تأليفات وى ترجمه شده است; اما نقدهايى نيز از سوى انديشمندان ايرانى و عرب، به ويژه در باب سيره نبوى بر آثار ايشان منتشر شده است. آيت الله شعرانى تعليقاتى بر كتاب محمّد پيامبر و دولتمرد نوشت، همچنان كه استاد سيد جعفر شهيدى تعليقاتى بر كتاب فلسفه و كلام اسلامى دارد. سيد محمد ثقفى در مقاله اى در نقد كتاب هاى محمد در مكه و محمد در مدينه نگاشت.[19]پايان نامه كارشناسى ارشد جناب آقاى رزّاقى در رشته تاريخ اسلام مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى قم با عنوان «نقد و بررسى ديدگاه هاى مونتگمرى وات درباره سيره نبوى» از مفصل ترين اين نقدهاست.
سيد عطاء الله مهاجرانى در مقاله اى به نقد كتاب برخورد آراى مسلمانان و مسيحيان پرداخته، در كتاب اسلام و غرب مى نويسد:
... مونتگمرى وات كه از قضا، سلمان رشدى درس تاريخ اسلام را پيش او خوانده است، در كتاب محمد پيامبر و دولتمرد بحث درس ناخواندگى و مكتب نرفتن پيامبر اسلام را انكار مى كند و باور دارد كه نمى توان پذيرفت كه تاجر جوانى مثل محمّد، درس نخوانده باشد...[20]
سيد مصطفى حسينى طباطبايى نيز در نقد آثار خاورشناسان به نقد ديدگاه وات در باب ماهيت وحى پرداخته، برخى از اشتباهات وى را متذكر مى شود.[25]
دانشمندان مسلمان عرب نيز در باب سيره نبوى به نقد تفكرات مونتگمرى وات پرداخته اند; از جمله، عمادالدين خليل در كتاب المستشرقون و السيرة النبوية به تفصيل در دو فصل مجزّا به نقد برخى از آراى وات در كتاب محمد در مكه و كتاب محمد در مدينه پرداخته است.[29] به نقد تفكر وات پرداخته اند.
با اين حال، بايد به اين نكته اذعان كرد كه مونتگمرى وات يكى از مستشرقان باانصافى است كه به بسيارى از خطاهاى مستشرقان و نقاط قوت اسلام و تمدن اسلامى اذعان كرده، به خاورشناسان توصيه مى كند كه:
به منظور ارتباط خوب با مسلمانان لازم است كاملا به مديون بودن خودمان به فرهنگ اسلامى اعتراف كنيم... پنهان ساختن آن نشانه غرور و مباهات بى جا و غلط است... من مسلمانان را... نمايندگان يك تمدن با دستاوردهاى بزرگ مى دانم... وظيفه ما اروپاييان... اين است كه... به وامدار بودن عميق خويش به عرب و جهان اسلام اعتراف كنيم...[30]

آثار
 

مونتگمرى وات در طول شصت سال كار علمى خويش (1937ـ2006) به غير از تدريس، بيش از سى كتاب و ده ها مقاله درباره اسلام و تاريخ آن و نيز روابط مسيحيان و مسلمانان نوشت. مهم ترين اثر ماندگار او دو جلد كتاب محمّد در مكّه و محمّد در مدينه و خلاصه آن به نام محمد، پيامبر و دولتمرد است كه بنابر ديدگاه نويسنده مقاله «ويليام مونتگمرى وات» در مجله تايمز لندن، «در نيم قرن اخير كار قابل مقايسه اى با كتاب محمد، پيامبر و دولتمرد مونتگمرى وات نداريم».
كتاب ها (به غير از آنهايى كه در بخش زندگانى معرفى كرديم)
1. Islam and the Integration of Society (1961);[31]
2. The Formative Period of Islamic Thought (1973, 1998, 2002);[32]
3. Islam Political Thought (1968, 1980, 1998);[33]
4. Islamic Philosophy and Theology (1962, 1979, 1985, 1992, 1995, 1996);[34]
5. Islamic Creeds, A Selection (1995);[35]
6. The Faith and Practice of Al-Ghazali (1953, 1994, 2000, 2004);[36]
7. A Short History of Islam (1995);[37]
8. History at Islamic Spain (1965);[38]
9. Influence of Islam on Medival Europe (1972);[39]
10. Islam and Christianity Today (1984);[40]
11. Muhammad's Mecca: History from the Quran (1988);[41]
12. Islamic Fundamentalism and Modernity (1988);[42]
13. Der Islam (1980, 1985);[43]
14. Bell's Introduction to the Quran (1970, 1977);[44]
15. History of Islam (1982);[45]
16. Religious truth for our time (1995);[46]
17. Companion to the Qur'a¦n (1967, 1994);[47]
18. Early Islam: Collected Articles (1991);[48]
19. The Majesty That Was Islam: The Islamic world 661-1100 (1974);[49]
20. Al-ghazali The Muslim Intellectual (2003);[50]
21. The History of Al-Tabari: The Foundation of the Community (1975);[51]
22. Al-Ghazali: Deliverance from Error and The Beginning of Guidance (2005);[52]
23. Al-Biruni and the Study of Non Islamic Religions (1973);[53]
24. Muslim Intellectual: A Study of Al-Ghazali (1971);[54]
25. Islamic Studies in Scotland (1965);[55]
26. The Reality of God (1957);[56]
57. The Cure for Human Troubles: A Statement of the Christian Message in Modern Terms (1959);[57]
28. Islam: Past Influence and Present Challenge (1989);[58]
28. Islamic Revelation in the Modern World (1969).[59]
همچنين جناب آقاى ثواقب در كتاب نگرشى تاريخى بر رويارويى غرب با اسلام[61]

مقالات
 

_. The Short Creed of As-Sanusi, in Journal of Turkish studies, (1994).[62]
_. A Contemporary Muslim Thinker,in Scotlish Journal of Religious Studies. (1985)[63]
_. The Origin of the Islamic Doctrine of Acquisition, in Juornal of the Royal Asiatic Society. (1943)[64]
_. The Rafidites; a priliminary Study, in Oriens (1962)[65]
_. The political Attitudes of the Mutazilah, in Journal of the Royal Asiatic Society (1963)[66]
_. Early Discussions about the Quran, Muslim World; (1950)[67]
_. Some Muslim Discussions of Anthropomorphism, in Transactions of the Glasgow University Oriental Society. (1953)[68]
_. A Forgery in al Ghazali's in Mishkat, Journal of the Royal Asiatic Society. (1949)[69]
_. The Authenticity of the works Attributed to al-Ghazali, Journal of the Royal Asiatic Society. (1952)[70]
_. The Condemnation of the Jews of Banu Qurayzah, Muslim World (1952)[71]
_. Created in his Image, Transactions of the Glasgow University Oriental Society. (1961)[72]
_. The Muslim Yearning for a Saviour: Aspects of Early Abbasid shiism; The Saviour God ed. Brandon, Oxford 1963.[73]
_. Shiism Under the Umayyads; JRAS (Journal of the Royal Asiatic Society). (1960)[74]
_. Islamic Conceptions of the Holy War; Holy War, edited Thomas Patric Murphy. (1979)[75]
_. Women in the Earliest Islam; Studia Missionalia. (1991);[76]
_. A Muslim Account of Christian Doctrine, Hamdard Islamicus (1983);[77]
_. Ash-Shahrastani's Account of Christian Doctrine, Islamochristiana / Dirasat Islamiya Masihiya, (1983);[78]
_. The significance of the Early Stages of Imami Shi'ism, N R, Religion and Politics in Iran: Shi'ism form Qrietism to Revolution. New Haven: Yale University Press, 1983;[79]
_. Muhammad's Contribution in the Field of Ultimate Reality and Meaning, Ultimate Reality and Meaning 1982.[80]
_. The Quran and belief in a "high God", R Peters, Proceedings of the Ninth Congress of the Union Europeenne des Arabisants et Islamisants, Amsterdam, 1978. Publications of Netherlands Inst. Cairo, Leiden: Brill (1981);[81]
_. Die Bedeutung der Fruhstadien der imamitischen Shi'ah, Mardom Nameh, 1981, pp.45-57.[82]
_. Was Wasil a Kharijite?, Islamwissenschaftliche Abhandlungen F. Meier, 1974;[83]
_. The study of the Development of the Islamic Sects, Acta Orientalia Neerlandica, Edited by pp. W. Pestman 1971.[84]
_. The Conception of Iman in Islamic Theology, Islam, 43 (1967), pp.1-10.[85]
_. ..., Thoughts on Muslim-Christian dialogue, Muslim World, 57 (1967), pp.19-23.[86]
_. ..., Reflections on Al-Ghazali's Political Theory, Glasg. Or. Soc. Trans (1965-6);[87]
_. ..., The Reappraisal of Abbasid Shi'ism, Arabic and Islamic Studies in Honor of H. A. B. Gibb (1965);[88]
_. ..., Islamic Theology and the Christian Theologians, Hibbert journal (1950-51);[89]
_. ..., Early Discussions about the Qur'an, Muslim World (1950);[90]
مدخل هاى دائرة المعارف اسلام، )Encyclopaedia of Islam( چاپ ليدن:
وات در نگارش دائرة المعارف اسلام نيز مشاركت داشته، مدخل هاى گوناگونى را براى اين دانش نامه به نگارش در آورده است از جمله:
جلد سوم: مدخل هاى أحابش (ص8); حلية بنت ذوئيب (ص94); همدان (ص123); حنيف (ص165); هاشم بن عبدمناف (ص260); هوازن (ص285); هجرت (ص366); حراء (ص462); حديبيه (ص539); حمص (ص578); ابن فورك (ص767); ابن هشام (ص800); عجل (ص1023); إرم (ص1270);
در جلد چهارم: اسحاق (ص109); اسكندر مقدونى (ص127); كعب الاشراف (ص315); خديجه (ص898); خندق (ص1020); خزرج (ص1187);
جلد پنجم: كلاب بن ربيع (ص101); كنان بن خزيمه (ص116); قريش (ص434ـ436); معد (ص894); مدينه (ص994ـ998);
جلد ششم: مكه (ص144ـ147);
جلد هفتم: مؤاخات (ص253); مهاجران (ص356); مسيلمه (ص664); نوفل (ص1045);
جلد هشتم: رقيه (ص594); سعد بن بكر (ص697); سعد بن عباده (ص698).
در جلد نهم، دهم و يازدهم مدخلى ندارد و محققان جوان تر جاى او را گرفته اند.
الويرى، حسن: مطالعات اسلامى در غرب. تهران: انتشارات سمت، 1381.
پترسون و ديگران: عقل و اعتقاد دينى، درآمدى بر فلسفه دين، ترجمه احمد نراقى و ابراهيم سلطانى. تهران: انتشارات طرح نو، 1379.
ثواقب، جهانبخش: نگرشى تاريخى بر رويارويى غرب با اسلام. قم: مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم، 1379.
ثقفى، سيد محمد: «نقد كتاب محمد(ص) در مكه و مدينه» در مجله كيهان انديشه، شماره 47، فروردين و ارديبهشت 1372.
جمعى از نويسندگان: مناهج المستشرقين فى الدراسات العربية الاسلاميّة. عربستان سعودى: المنظمة العربية و الثقافة و العلوم و مكتب التربية العربى لدول الخليج، 1400ق.
حسينى طباطبايى، سيدمصطفى: نقد آثار خاورشناسان. تهران: انتشارات چاپخش، 1375.
خليل، عمادالدين: المستشرقون و السيرة النبوية. بيروت: دار ابن كثير، 1425.
رحمتى، محمدكاظم: «مأخذشناسى پژوهش هاى كلامى در غرب»، در مجله هفت آسمان، شماره 19، پاييز 1382.
رزّاقى موسوى، سيدقاسم: نقد و بررسى ديدگاه هاى مونتگمرى وات درباره سيره نبوى، پايان نامه كارشناسى ارشد رشته تاريخ اسلام، موسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى (ره)، 1385.
لالانى، ارزينا: نخستين انديشه هاى شيعى، تعاليم امام باقر(ع)، ترجمه فريدون بدره اى. تهران: نشر و پژوهش فرزان روز، 1381.
مهاجرانى، سيدعطاءالله: اسلام و غرب. تهران: انتشارات اطلاعات، 1382.
هالم، هاينس: تشيّع، ترجمه محمدتقى اكبرى. قم: نشر اديان، 1385.
وات ويليام، مونتگمرى: اسپانياى اسلامى، ترجمه محمدعلى طالقانى. تهران: بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1359.
ـــــــــــــــ : برخورد آراى مسلمانان و مسيحيان، تفاهمات و سوءتفاهمات، ترجمه محمدحسين آريا. تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1373.
ـــــــــــــــ : تأثير اسلام بر اروپاى قرون وسطى، ترجمه حسين عبدالمحمدى. قم: مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى، 1378.
ـــــــــــــــ : حقيقت دينى در عصر ما، ترجمه ابوالفضل محمودى. قم: مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم، 1379.
ـــــــــــــــ : فلسفه و كلام اسلامى، ترجمه ابوالفضل عزتى. تهران: شركت انتشارات علمى و فرهنگى، 1380.
ـــــــــــــــ : محمد فى المدينه، تعريب شعبان بركات. بيروت: منشورات مكتبة العصريّة.
ـــــــــــــــ : محمّد فى مكّة، تعريب شعبان بركات. بيروت: منشورات مكتبة العصرّية.
هولت و ديگران: تاريخ اسلام كمبريج، ترجمه احمد آرام: انتشارات اميركبير، 1377.
ـــــــــــــــ : تاريخ اسلام كمبريج، ترجمه تيمور قادرى. تهران: انتشارات اميركبير، 1383.
:yremogtnoM mailliW ,ttaWthguohT cimalsI fo doireP evitamroF ehT ,dlroW enO ..2002 :drofxO
: _________naruQ eht ot noitcudortnI s'lleB .7791 ,sserP ytisrevinU hgrubnidE :dnalgnE .
: _________naruQ eht ot noinapmoC .4991 ,dlroW enO :drofxO .
: _________malsI fo aidepolcycnE .0002-6891 :nedieL .
: _________ygoloehT dna yhposolihP cimalsI .5991 ,sserP ytisrevinU hgrubnidE .
: _________ilazahG-lA fo ecitcarP dna htiaF ehT .4002 ,dlroW enO :drofxO .
WWW.ClearVisionPK.com
WWW.FrontlistBooks.com
WWW.Wikipedia.org
WWW.alastairmcintosh.com
WWW.guardian.co.uk
WWW2.dw-World.de
WWW.findarticles.com
WWW.amazon.com
WWW.times.com
[1]. بيشتر مطالب اين زيست نامه از سايت هاى اينترنتى مجله تايمز لندن و گاردين اخذ شده است.
[2]. Richard Holloway, Guardian News, Tuesday November 14, 2006.
[3]. Christians and Pacifism.
[4]. Cuddesdon Theological College.
[5]. Deacon.
[6]. St Mary's, The Boltons, Kensington.
[7]. ``Free Will and Predestination in Early Islam''
[8]. Muhammad at Mecca.
[9]. Muhammad at Medina.
[10]. اين دو كتاب به عربى ترجمه شده، ولى هنوز به فارسى ترجمه نشده است: محمد فى المدينة و محمد فى مكّه، تعريب شعبان بركات، مكتبة العصرية، بيروت.
[11]. محمد پيامبر و سياستمدار، ترجمه اسماعيل والى زاده، كتابفروشى اسلاميّه، 1344ش.
[12]. Islam and the West: the Making of an Image.
[13]. Companion to the Quran.
[14]. Muslim-Christian Encounters: Perceptions and Misconceptions.
[15]. اين كتاب به قلم محمدحسين آريا ترجمه و به وسيله دفتر نشر فرهنگ اسلامى منتشر شده است.
[16]. A Christian Faith for Today.
[17]. Levi Della Vida Medal.
[18]. برخورد آراى مسلمانان و مسيحيان، تفاهمات و سوءتفاهمات، ص232ـ234.
[19]. كيهان انديشه، شماره 47، ارديبهشت 1372.
[20]. اسلام و غرب، ص184.
[21]. نقد آثار خاورشناسان، ص149ـ154.
[22]. مطالعات اسلامى در غرب، ص113ـ114.
[23]. نگرشى تاريخى...، ص282ـ283.
[24]. براى گزارشى از اين كتاب بنگريد: مجله طلوع، ش17ـ18.
[25]. مينو صميمى، محمد در اروپا، ترجمه پرويز عطايى، ص342ـ343.
[26]. المستشرقون و السيرة النبوية، ص47ـ119.
[27]. مناهج المستشرقين، ج1، ص113ـ247.
[28]. فى الفكر الاسلامى: الاستشراق: دراسات تحليلية تقويمية، ص107ـ108 و 137ـ140.
[29]. آراء المستشرقين حول القرآن الكريم و تفسيره، دراسة و نقد، ص107ـ111.
[30]. تأثير اسلام بر اروپاى قرون وسطى، ترجمه حسين عبدالمهدى، ص143.
منبع: پایگاه دانشگاه ادیان و مذاهب