چون سلامان شد حريف ابسال را

شاعر : جامي

صرف وصلش کرد ماه و سال را،چون سلامان شد حريف ابسال را
هر دو را شد دل ز هجر او دو نيمباز ماند از خدمت شاه و حکيم
محرمان کردندشان داناي رازچون ز حال او خبر جستند باز
با وي از هر جا حکايت راندندبهر پرسش پيش خويش‌اش خواندند
داستاني بي‌کم و بي‌کاست بودشد يقين کن قصه از وي راست بود
در خلاصش دستي و پايي زدندهر يک اندر کار وي رايي زدند
کز نصيحت نيست بهتر هيچ کاربر نصيحت يافت کار اول قرار
وز نصيحت حل شود هر مشکلياز نصيحت تازه گردد هر دلي
گشته کار عقل و دين ز ايشان درستناصحان پيغمبران‌اند از نخست