هست يکي نيمه‌ي عمر تو روز

شاعر : جامي

نيمه‌ي ديگر شب انجم فروزهست يکي نيمه‌ي عمر تو روز
مي‌گذرد، آن به خود و اين به خوابروز و شب عمر تو با صد شتاب
خفته به شب مرده‌ي کاشانه‌ايروز پي خور سگ ديوانه‌اي
کي شوي آماده‌ي روز پسين؟روز چنان مي‌گذرد شب چنين
همنفس گريه‌ي جانسوز باششب چو رسد، شمع شب‌افروز باش
بر تو شب و روز تو تاوان شودروز و شبت گر همه يکسان شود