نقش شفانامه‌ي عيسي‌ست اين

شاعر : جامي

يا رقم خامه‌ي ماني‌ست ايننقش شفانامه‌ي عيسي‌ست اين
يا گلي از گلشن راز آمده؟غنچه‌اي از گلبن ناز آمده؟
جيب ادب مخزن اسرار اوستصبح طرب مطلع انوار اوست
تا نشود هر کس از آن بهره‌مندنظم کلامش نه به غايت بلند،
که‌ش نتوان يافت به فکر عميقسر معاني‌ش نه ز آنسان دقيق،
آب زلال است و جواهر در آنلفظ خوش و معني ظاهر در آن
کرده لباسي به بر خود شگرفشاهد اسرار وي از صوت حرف
حور مقصورات في‌الخيامبسته حروفش تتق مشک‌فام
از قبل من، لقبي خواستشماشطه‌ي خامه چو آراستش
تحفه به احرار فرستادمشتحفةالاحرار لقب دادمش
هر ورقي در نظرش گلشني‌ستهر که به دل از خردش روزني‌ست
داد اديم از سر مهرش سهيلکرد مجلد سوي جلدش چو ميل
تار بريشم ده شيرازه‌اشزهره شد از چنگ خوش آوازه‌اش
حافظ او ز آفت هر کج‌قلم!باش خدايا به کمال کرم،
دار چو انگشت بدانديش دورظلمت کلک وي ازين حرف نور
بخيه‌ي اين خرقه به دامان رسيدشکر که اين رشته به پايان رسيد