اي قوي ربقه‌ي اخلاص به تو

شاعر : جامي

خلعت لطف سخن خاص به تواي قوي ربقه‌ي اخلاص به تو
هر يک آويزه‌ي گوش دگرستبحر معني ز سخن پرگهرست
نيست والا گهري به ز سخندر بلورين صدف چرخ کهن
روح‌بخش دم اسرافيل استسخن آواز پر جبريل است
بهر پاکان به زمين آمده استسخن از عرش برين آمده است
يا در امکان هنري بهتر از ايننيست در کان گهري بهتر از اين
آدمي، آدمي از وي شده استنامه‌ي کون به وي طي شده است
عقل را گرمي هنگامه به اوستفضل کلک و شرف نامه به اوست
نشدي لوح و قلم، لوح و قلمگر نبودي سخن تازه‌رقم
روز و شب نقش نگار سخن‌اندقلم و لوح به کار سخن‌اند
به سخن پخته شود خام همهبه سخن زنده شود نام همه
خرم آن کس که سخن پيشه‌ي اوستطبع ما خرم از انديشه‌ي اوست
فرق را کرده رفيق قدم‌ايمشب که از فکر سخن پشت خم‌ايم
دل نگين، حرف سخن نقش نگينحلقه‌ي خاتم صدق‌ايم و يقين
نتوان مدح سخن جز به سخنزير اين دايره‌ي بي سر و بن
گاه مدحت به سخن محتاج‌اندمدح‌گويان که فلک معراج‌اند،
رهبر راه شريعت، سخن استحامل سر وديعت، سخن است
سکه‌ي عشق ز صرافي اوستجلوه‌ي حسن ز وصافي اوست
زر رخشان ز شرر يابد تابسخن از چشمه‌ي جان گيرد آب
تاب اين، خرمن ايمان سوزدآب آن، روضه‌ي دين افروزد
که کليدش نتوان ساخت ز زراي بسا قفل درين کاخ دو در
آن گره در نفسي بگشايندلب به افسون سخن آلايند