خارکش پيري با دلق درشت
شاعر : جامي
پشتهاي خار همي برد به پشت | | خارکش پيري با دلق درشت | هر قدم دانهي شکري ميکاشت | | لنگلنگان قدمي برميداشت | وي نوازندهي دلهاي نژند! | | کاي فرازندهي اين چرخ بلند! | چه عزيزي که نکردي با من | | کنم از جيب نظر تا دامن | تاج عزت به سرم بنهادي | | در دولت به رخم بگشادي | گوهر شکر عطايت سفتن | | حد من نيست ثنايت گفتن | رخش پندار هميراند ز دور | | نوجواني به جواني مغرور | گفت کاي پير خرف گشته، خموش! | | آمد آن شکرگزاريش به گوش | دولتت چيست، عزيزيت کدام؟ | | خار بر پشت، زني زين سان گام | عزت از خواري نشناختهاي | | عمر در خارکشي باختهاي | که نيام بر در تو بالين نه؟ | | پير گفتا که: «چه عزت زين به | نان و آبي (که) خورم و آشامم | | کاي فلان! چاشت بده يا شامام | به خسي چون تو گرفتار نساخت | | شکر گويم که مرا خوار نساخت | بر در شاه و گدا بنده نکرد | | به ره حرص شتابنده نکرد | عز آزادي و آزادگيام» | | داد با اينهمه افتادگيام | |
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}