انصاف در جبلت عالم نيامده است

شاعر : خاقاني

راحت نصيب گوهر آدم نيامده استانصاف در جبلت عالم نيامده است
کوهم ز دهر نامزد غم نيامده استاز مادر زمانه نزاده است هيچکس
بر شط کون و فرضه‌ي عالم نيامده استاز موج غم نجات کسي راست کو هنوز
کان نوش جانگزاي‌تر از سم نيامده استاز ساغر زمانه که نوشيد شربتي
کورا ز حادثات امان هم نيامده استگيتي تو را ز حادثه ايمن کجا کند؟
آري به هرزه قامت او خم نيامده استدزدي است چرخ نقب‌زن اندر سراي عمر
اسباب اين مراد فراهم نيامده استآسودگي مجوي که کس را به زير چرخ
زخم آمده است حاصل و مرهم نيامده استبا خستگي بساز که ما را ز روزگار
کاين چرخ جز سراچه‌ي ماتم نيامده استدر جامه‌ي کبود فلک بنگر و بدان
کورا ز ده، دو قاعده محکم نيامده استخاقانيا فريب جهان را مدار گوش