در عشق تو عافيت حرام است

شاعر : خاقاني

آن را که نه عشق پخت خام استدر عشق تو عافيت حرام است
جز نيستيي که بر دوام استکس را ز تو هيچ حاصلي نيست
با داعيه‌ي تو نيم گام استصد ساله ره است راه وصلت
اين باد ندانم از چه جام استشهري ز تو مست عشق و ما هم
با درد تو داو ما تمام استز آن نيمه که پاک بازي ماست
ديدار تو تا ابد حرام استز آنجا که جفاي توست بر ما
هر داغي را هزار نام استهر دل ز تو با هزار داغ است
تا داغ به نام او کدام استخاقاني را ز دل خبر پرس