تا مرا عشق يار غار افتاد

شاعر : خاقاني

پاي من در دهان مار افتادتا مرا عشق يار غار افتاد
ديده‌ام را نصيب خار افتادچکنم چون ز گلستان اميد
نتوانست بر کنار افتادکشتي صبر من چو از غرقاب
اين مصيبت هزار بار افتادسود نکند نصيحتم که مرا
که تو را عشق پايدار افتادگفتي از صبر ساز دست آويز
که تو را با من اين قرار افتادبي‌من است اين سخن تو داني و دل
کار با لطف کردگار افتادرفت در شهر، آب خاقاني