کند آهنگ و پسش نشناسد

شاعر : خاقاني

خوش نفس دارد خاقاني ليککند آهنگ و پسش نشناسد
دلبر آن به که کسش نشناسدچرخ، قدر نفسش نشناسد
ماه سي روزه به از چارده شبنوبر آن به که خسش نشناسد
مست به عاشق و پوشيده چنانککه نه سگ نه عسسش نشناسد
دل هم از درد به جاني به از آنککس خمار هوسش نشناسد
بخ‌بخ آن بختي سرمست که کسهر طبيبي مجسش نشناسد
کو سواري که شود کشته‌ي عشقهاي و هوي جرسش نشناسد
عاشق از روي شناسي به بلاستعقل داغ فرسش نشناسد
عشق را مرغ هوائي بايدخرم آن کس که کسش نشناسد
استخواني طلبد جان همايکاين هوا گون قفسش نشناسد
آسمان هرچه بزايد بکشدکه به صحرا مگسش نشناسد
روستم بين که به خون ريز پسرزانکه فرياد رسش نشناسد