کجا خبر بود از حال ما حبيبانرا

شاعر : خواجوي کرماني

که از مرض نبود آگهي طبيبانراکجا خبر بود از حال ما حبيبانرا
معينست که سوداست عندليبانراگر از بنفشه و سنبل وفا طلب دارند
به تيغ کين ز چه رانند بي نصيبان راز خوان مرحمت آنها که مي‌دهند نصيب
مآخذت نکند هيچکس حبيبان رااگر ز خاک محبان غبار برخيزد
چه التفات ببانگ جرس نجيبان راگذشت محمل و ما در خروش و ناله وليک
گمان مبر که بود آگهي رقيبان راگهي که عاشق و معشوق را وصال بود
که اطلاع برآن اوفتد لبيبانراميان ليلي و مجنون نه آن مواصلتست
مفارقت کند از تن روان خطيبانراعجب نباشد اگر در اداي خطبه‌ي عشق
مراد خويش مهيا کند غريبانراغريب نبود اگر يار آشنا خواجو