خرقه رهن خانه‌ي خمار دارد پير ما

شاعر : خواجوي کرماني

اي همه رندان مريد پير ساغر گير ماخرقه رهن خانه‌ي خمار دارد پير ما
همچنين رفتست در عهد ازل تقدير ماگر شديم از باده بدنام جهان تدبير چيست
مرغ را باشد صداع از ناله‌ي شبگير ماسرو را باشد سماع از ناله‌ي دلسوز مرغ
خون درويشان بي طاقت بريزد مير ماداوري پيش که شايد برد اگر بي موجبي
ورنه معلومست کز حد ميرود تقصير ماهم مگر لطف تو گردد عذر خواه بندگان
ما شکار افتاده و شير فلک نخجير ماصيد آن آهوي روبه باز صياد توئيم
اي بسا عاقل که شد ديوانه‌ي زنجير ماتا دل ديوانه در زنجير زلفت بسته‌ايم
کز کمان نرم زخمش سخت باشد تير مااز خدنگ آه عالم سوز ما غافل مشو
با جوانان عشرتي دارد بخلوت پير ماره مده در خانقه خواجو کسي را کاين نفس