با منت کينه و با جمله صفاست

شاعر : خواجوي کرماني

اينهم از طالع شوريده‌ي ماستبا منت کينه و با جمله صفاست
کار ما هيچ نمي‌آيد راستراستي را صنما بي قد تو
از سر تربت ما مهر گياستهر گياهي که برويد پس ازين
گر چه درد از قبلت عين دواستمي کشم درد باميد دوا
وين چه فتنه ست که ديگر برخاستاين چه بويست که ناگه بدميد
صبحدم صحن چمن پر غوغاستباز از ناله‌ي مرغان سحر
بوي زلفت مدد باد صباستگر چه در پرورش نطفه‌ي خاک
هر سحر پيرهن غنچه قباستخيز کز نکهت انفاس نسيم
زلف هندوي تو آشفته چراستگر نه خواجوست که دور از رخ تست