ايکه از دفتر حسنت مه تابان بابيست

شاعر : خواجوي کرماني

آتش روي تو در عين لطافت آبيستايکه از دفتر حسنت مه تابان بابيست
که خط سبز تو از دور تسلسل بابيستنيست در دور خطت دور تسلسل باطل
اي بسا فتنه که در گوشه‌ي هر محرابيستتا شد ابروي کژت فتنه‌ي هر گوشه نشين
بس پريشانم ازين رانک پريشان خوابيستزلف هندوي توام دوش بخواب آمده بود
راستي را چه شب تيره و خوش مهتابيستپرتو روي چو ماه تودر آن زلف سياه
بي تو هر قطره‌ئي از خون دلم عنابيستآنک گويد که عناب نشاند خون را
يا بت ماست که در هر خم زلفش تابيستآفتابيست که از اوج شرف مي‌تابد
پيش خواجو درش از روضه رضوان بابيستمن ازين در نروم زانکه بهر باب که هست