اي پيک صبا حال پري چهره‌ي ما چيست

شاعر : خواجوي کرماني

وي مرغ سليمان خبر آخر ز سبا چيستاي پيک صبا حال پري چهره‌ي ما چيست
حال دل مجنون پراکنده‌ي ما چيستدر سلسله‌ي زلف سراسيمه‌ي ليلي
سلطان خبرش نيست که احوال گدا چيستبرخاک رهش سر بنهاديم وليکن
کز درد بمرديم بفرما که دوا چيستبا آنکه طبيب دل ريشست بگوئيد
چين در خم ابروي تو اي ترک ختا چيستگر زانکه نرنجيده‌ئي از ما بخطائي
دزديده اگر ديده ترا ديد سزا چيستچون دل ز پيت رفت و خطا کرد سزا يافت
داديم رضا تا پس ازين حکم قضا چيستگر تيغ زني ور بنوازي بمرادت
کام دل يکتاي تو ز آن زلف دوتا چيستدي نرگست از عربده مي‌گفت که خواجو
چندين همه آمد شدن پيک صبا چيستدر حضرت سلطان چمن چون همه بادست