بدايت غم عشاق را نهايت نيست

شاعر : خواجوي کرماني

نهايت ره مشتاقرا بدايت نيستبدايت غم عشاق را نهايت نيست
حديث شکر شيرين بجز حکايت نيستسخن بگوي که پيش لب شکر بارت
وگرنه از غم عشقت مرا شکايت نيستبسي شکايتم از فرقت تو در جانست
چرا که قصد حبيبان بجز عنايت نيستگرم بتيغ جفا مي‌کشي حيات منست
که در قرائت دلدادگان روايت نيستچنين شنيده‌ام از راويان آيت عشق
هزار زاهد صد ساله در حمايت نيستکدام رند خرابات ديده‌ئي کو را
که قطع باديه‌ي عشق بي هدايت نيستمباش منکر احوال عاشقان خواجو